ترس خرافات میپرورد
جمله ای ارزنده از
کتاب: یک عاشقانه آرام
نوشته:نادر ابراهیمی
کتاب خیلی قطوری نبود و جملات پر مغزی داشت و هر جمله خودش یه کتاب حرف داشت
و این جمله حس عجیبی داشت شاید برای اینکه من هم ترسهایی داشته و دارم ترسهایی که معمولا باز دارنده و آزار دهنده بوده اولین سوالی که به ذهنم رسید این بود
اصلا این ترس چیست و از کجا نشات میگیره ؟؟؟
ترس همان احساسی است که از پس ندانسته ها و ناشناخته ها و به عبارتی از ناآگاهیها سرچشمه میگیرد و ذهن را درگیر میکند و از اینجاست آن حس بازدارنده که همیشه موقع تصمیم گیری ها و موقع تغییرات تمام قد روبروی شخص می آیسته و با ایجاد این حس که تو نمیتونی و شکست میخوری /نمیگی مردم چی میگن/نمیترسی همین که داری از دست بدی و......اما اگر هایی که هر کدام در مراحل مختلف به نوعی بازدارنده هستند و چه بسا زمانهایی که شخص رو به عقب برمیگردانند
دقیقا حسی به فرد انتقال میده که انگار درون جنگلی تاریک که از هر طرف حیوانی درنده آماده حمله ایستاده و با هر حرکت ممکنه طعمه یکی از آنها شود
تمام زندگی فرد در این تاریکی میگذرد
اینجاست که دنبال راه فرار میگردد برای رهایی از این احساس آزار دهنده متوسل به هر دست آویزی میشود هر آنچه که آرامش ذهنی خود را برگرداند و این دستاویزهای همان خرافاتی است که در آن تاریکی به آن متوسل میشود .
قدم بد /طالع نحس/سرنوشت /تقدیر،....
و اینجاست که در تاریکی و در فشار ترس ها از درون تاریکیها افکار و عقاید خرافی ریشه می دواند و رشد میکند و به اطرافیان انتقال پیدا میکند .
و چه خوش است طلوع خورشید و انتشار نور آگاهی که انسان را از درون جنگل ناآگاهی بیرون میکشد و قدرت انتخاب راه را با دید باز به فرد میدهد و تا حرکت کند و زیر نور آگاهی از حمله هر حیوان درنده ای جان سالم به در برد و با دید باز مسیر زندگی رو به سلامت طی کند