پوراندخت رهیده
پوراندخت رهیده
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

حس خوب

حس خوب🪴



بیشتر از یک سال است که باشگاه نرفتم. هرچند انجام حرکات یوگا به صورت جمعی و با حضور مربی موثر و لذت‌بخش است اما به هزارو یک دلیل که فقط یکی از آنها نیمه موجه است؛ موفق نشدم.
این که باشگاه نرفتم دلیل تمرین کردنم نشده و لااقل در هفته چهار یا پنج روز و هر بار نیم ساعتی حرکاتی را که کاملا اشراف داشتم و در خاطرم مانده بود را انجام دادم.
هرچند بعضی وقت‌ها تنبلی بدجور وسوسه‌ام کرده اما همچنان من موفق بودم؛ بگذریم.
بعد از مدت‌ها دیروز باران آمد و من مثل کسانی که عزیزشان را بعد از مدت‌ها می‌دیدند؛ دلم می‌خواست قطره‌قطره آن را در آغوش بگیرم. پنجره را را باز کردم و بدون توجه به غرولند خانواده دانه‌های باران را با پوستم که نه، با تمام وجودم لمس می‌کردم.
چاره‌ای نبود و برای در امان ماندن از غرغر اطرافیان در اطاق رو بستم. بعد از این‌که مدتی به نظاره باران و هم‌صحبتی با آن گذشت؛ بساط یوگا را بر پا و "مت" را پهن کردم. با آوای باران حرکات آنقدر موزون به روح و روانم می‌نشست که زمان را از دست دادم.


با انجام حرکات سلام بر خورشید و استشمام بوی نم و گوش کردن به صدای باران که با برخورد به شیشه و کانال کولر آهنگ گوش نوازی می‌نواخت چنان از خود بی خود شده بودم که برای اولین بار توانستم یک ساعتی را تمرین کنم.
اگر نبود صدای گرسنگان که بی طاقت از بوی قورمه سبزی جا افتاده و به روغن نشسته روی گاز، مرتب اعلام نیاز می‌کردند؛ چه بسا این تمرین ساعت‌ها ادامه پیدا می‌کرد.


#پوران
#توسعه فردی
#از نوشتن تا رهایی ذهن

توسعه فردیقورمه سبزی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید