موقعیت مهدی بدون شک جزو سه فیلم برتر دفاع مقدس ایران و نقطه عطفی در سینمای ایران محسوب میشود. همچنین بهترین فیلمیست که تا به حال درمورد یکی از شخصیتهای دفاع مقدس ساخته شده است. حجازیفر مضمونش را کاملا حس کرده و همین یکی از عوامل ساخت ساده و بیآلایش موقعیت مهدی است. فیلمی که ادعای بزرگی نمیکند و خیلی سر به زیر –مانند خود باکری- روایتش را میکند و قصهاش را میگوید. برای اولین بار در سینمای ایران شاهد یکی از مهمترین جنبههای زندگی شهدا (خانواده و همسر) هستیم. مضمونی که قابلیت دراماتیک فوقالعادهای دارد ولی تا به امروز افراد کوردل و –مثلا- مصلحتاندیش به آن نپرداختهاند. رابطهای که پیش از فقط در کتابها و خاطرات شهدا شاهد آن بودیم حالا بر پرده سینما نمایان میشود. رابطهای که میان شوهر و همسر به خوبی –وبه دور از سانتیمانتالیسم- ساخته میشود. خانواده و همسری که گدایی احساس از مخاطب نمیکنند و علیرغم صحنههای تلخ و گریه کاراکترها، همچنان استوار و معتقد هستند و برخلاف فیلم –بد- درخت گردو از گریه کاراکترها سواستفاده نمیکند.
دو برادر فیلم واقعا «برادر» هستند. عمق احساس و رابطه آنها با یک سکانس ساده و بازی خوب بازیگرها، نگاهها، مکثها و لبخندها ساخته میشود.
مهدی باکرئ «موقعیت مهدی» برخلاف احمد متوسلیان «ایستاده در غبار» پوشالی و مجازی و قلابی نیست. «مهدی باکری» حس میشود. اخلاقش، شخصیتش، رابطهاش. مهدی باکری به مخاطب نزدیک است. گاه دست او را میگیرد و وارد فضای صمیمی و خلوت خودش میکند. «مهدی آقا»ی فیلم واقعا مهدی باکریست.
کارگردانی فیلم در میزانسن دهی و تدوین بسیار خوب است. فعلا در این متن کوتاه فقط به یک دقیقۀ کارگردانی اشاره میکنیم و مفصلش بماند برای بعد؛ حجازیفر فریب تکنیک فریبنده اسلومشون را در نمایش جنگ نمیخورد و اگر هر کارگردان دیگری بود فیلم را پر میکرد از اسلوموشنهای تزئینی و بیهویت. حجازیفر میداند که اسلوموشن را باید از pov کاراکتر نشان داد و بهترین زمان را برای حرکت آهسته فیلمش انتخاب میکند، pov شخصی که موج انفجار باعث گیجی او شده و حالتی ناپایدار دارد و از دید همین شخص صحنه شهادت حمید باکری را نشان میدهد. همین علم به استفاده از اسلوموشن –و البته سکانسهای دیگر- نشان دهنده کارگردانی قدرتمند موقعیت مهدیست.
قدرتمندترین بخش فیلم و در عین حال ملموسترین نکته منفی فیلم، فیلمنامه آن است. فیلمنامهای که از شش داستان روان و زیبا و پرداخته و ادراک و حس شده تشکیل یافته و هر کدامشان حاصل تحقیق و سپس دراماتیزه کردن واقعیت زندگی «مهدی» هستند اما...؛ توضیح این «اما» مهمترین ضعف فیلم را نمایان میکند.
روایت این ۶ داستانک و یا به اصطلاح «پرده» روایتی گسسته است و این نوع روایت –به عقیده بنده حقیر- سختترین نوع روایت در سینما است. روایتی که دو سر بیشتر ندارد: یا پردههای فیلم به هم میچسبند و حس دلنشینی تولید میکنند، یا گسست پردهها باعث بیحس –و نه احساس- شدن تمامیت فیلم –و نه جزئیت و ذات هر پرده- میشود. این نوع روایت بقدری سخت است که حتی جان فورد در شاهکارش «دره من چه سرسبز بود» تا مرز گسست داستانکها میرود اما بالاخره او جان فورد است و با رواییت و کارگردانی عالیاش جلوی گسست تمامیت فیلم را میگیرد. اما در نمونههای مشابه همین روایت (قدرت سگ، حرامزادههای لعنتی و ...) فیلمنامه با مشکلی اساسی روبرو میشود و این نکته بزرگترین عیب «موقعیت مهدی»ست، گسست اپیزودها و نرسیدن به وحدت در فیلم.
موقعیت مهدی جزو سینماییترین فیلمهای ایران و افتخاری ملی برای کشوری که ایدئولوژی جنگش با تمام جنگهای دیگر فرق داشت است. موقعیت مهدی به بهترین نحو ممکن این ایدئولوژی را به جهان تبلیغ میکند و به آن افتخار میکند. این یعنی سینمای ایران نه خرعبلات شعاری و انتلکتوئل. فیلم برای گدایی جایزه ضدجنگ نمیشود بلکه به جنگ علیه ظلم افتخار میکند و آن را تبلیغ میکند و راه های افتخار را به ما نشان میدهد.
زیباترین سکانس فیلم، سکانس مکالمه مهدی با بیسیم در میان نیزارها در پرده آخر است. آرامش، زیبایی، سادگی و لحظات آخر قهرمان در غروبی که برای کسانی که غروب هور العظیم را تجربه کردهاند ملموس تر است. آقا مهدی باکری لایق فیلم موقعیت مهدیست یا بهتر است که بگوییم موقعیت مهدی لایق مهدی باکری. سرزمینی که به تعداد هر خانه «باکری»ای دارد لایق چنین داستانها و فیلم هاییست. حجازیفر «مهدی آقا» را حس کرده و الحق که «هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.»
یادداشتی از پوریا ضرابی