شعر سردار جنگ. �شعر سردار جنگ از محمود شیروَششیروَش�?Shirvash?مجموعه اشعار شیروَشخلاصه ای مختصر و بریده بریده از قسمتهای مختلف شعرِ: سَـــردارِ جَــــنـــگ یا �پنجره� که حدود 30 بیته***?.........................منظومه اشعار شیروش....................*پنجره تا باز شد،رُخِ ماهش بدیدم دلم خود شاد شد،،، آن نگاهِ تُرش و شیرینش چو دیدم، گُل از گُل باز شد...*منکه تا صُوتِ بِهِشتیِ زبانش راشنیدم،ندانسته جوابش را بِدادم,,, آنکه چون رَعدی بابرقِ نَوایَش بِزَد بر زیرِ گوشَم... خدایا تو بِرس بِدادم......*آن زبانش را چه گویَم، که خود گوئی فِشَنگ است,,, گَر برای دیگری آن را بِجُنبانَد، خود گوئی تُفَنگ است...*خال لب را که تو گوئی تَرکِشِ آن فِشنگ است,,, و اگر روزی رسد آن را ببینی، زیرِ لب این را بگوئی؛ چه قشنگ است...*آن دَمی که چَشمها چَشمی نبیند، صحنه را گوئی که خود میدانِ جَنگ است,,, دُخترک را هَمچو نادِر، گَر کسی نَشناسَد, بگوید که خودش سَردارِ جَنگ است....*از زبانَش بُگذریم، قدرتِ زهرِ پیکانِ نگاهَش به قلبم نشسته است,,, آهِ از دَردَش و آگاهی زِ عَجزَش آنچُنان است، که أشهَد بر لَبان است....*من اگر دَست را بر زَخمِ دل دارم، دستِ دیگر که خدایش شاکر است,,, آن که مَستِ خُنیاگَرش را، نه فقط از بَهرِ دیدن به زن ها داده است....*زُلفِ مویَش را نَبینم, :ولی بوىِ خوشَش را به مَشام است,,, حال میدانم چرا دیدن و بوئیدنِ مویَش حرام است...***تقدیم با عشق, ادب و احترام همیشگى به بانى شعر که اگر صبحگاهى پنجره خونشو باز نکرده بود نه...@imshirvashGmail.co