qazvin
qazvin
خواندن ۵ دقیقه·۶ سال پیش

منازعه؛ طلوع یا غروب

⏺ قزوین را از نگاهی، چهارراه حوادث میخوانند؛ این اطلاق اگرچه مستند به وقایع مهمی است که در طول تاریخ پرتلاطم این شهر، آثاری فرامنطقه‌ای و ملی داشته است، اما نگاهی به روابط، پیوندها، تنازعات و اختلافات درونی سیاستگذاران و زعمای شهری در تاریخ این شهر، نشانه‌های بسیاری، از حادثه‌خیز بودن زمین زمامداری در آن را هم هویدا می‌سازد.

⏺ فارغ از منازعاتی که آشکارا ناشی از رقابت برای کسب موقعیت، امتیاز، ثروت و امثالهم است و در جای خود به جهت آثاری که بر تصمیم‌گیری‌های کلان می‌گذارد، دارای اهمیت و نیازمند بررسی است، نوع کنش سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و در مرحله‌بعد، اقتصادی مردم این دیار نیز شایان توجه و واکاوی اساسی است.

⏺ در قزوین یا شما باید منتسب به کانون‌های مشخص و شناخته‌شده‌ای باشید که دهه‌هاست زمام امور را به دست دارند و علیرغم همه اختلاف‌های ظاهری، الگوی مشابهی را در حکمرانی شهر و استان پیاده می‌کنند و هر از گاهی، یکی از آنها بر دیگری تفوقی ناپایدار پیدا می‌کند؛ یا اینکه فرد یا مجموعه مستقلی باشید که تن به قرارگرفتن در زنجیره حلقه‌های به‌هم‌تنیده ثروت و قدرت نمی‌دهید و لابد باید بهای حفظ استقلال و عدم ورود به بازی دیگران یا تبدیل شدن به بازیگری برای آنان را با انواع کارشکنی‌ها، تهمت‌ها، توهین‌ها و بگیر و ببندها بپردازید.

⏺ تجربه تاریخی نشان داده که اگر برای چنین هزینه‌ای آمادگی ندارید، هرگز سودای فعالیت در قزوین را در سر نپرورانید.

⏺ قزوین اما همواره شاهد جدال‌هایی از این دست بوده است. جنگهای بی‌پایانی که نه سازندگان و نه مبارزان آن، با هدف تمشیت امور شهری و استانی وارد آن نشده‌اند.

⏺ نهایتا شاید از باب وظیفه قومی و قبیله‌ای و هم‌تباری سیاسی و تشکیلاتی و یا کسب امتیاز و تقسیم غنائم و موقعیتها و مناصب مدیریتی، بتوان حضور و عدم حضور آنان را در عرصه ارزیابی نمود.

⏺ همین رویکرد مسلط شاید بهترین دلیل شکل‌گیری فرهنگی به نام زیرآب‌زنی، دروغگویی، تهمت‌پراکنی و کلا هر آنچیزی است که هدفی جز حذف دیگران و قبضه‌نمودن امکان تعیین سرنوشت زندگی و آینده شهروندان این شهر و استان را ندارد.

⏺ آخرین نمونه از این جدالها، منازعه درازدامنی است که اینک با رسیدن به نقطه اوجی عجیب و بدیع، بار دیگر عمق اختلاف و وضعیت اخلاق حرفه‌ای و مختصات فعالیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در این شهر را عریان‌تر از همیشه باز‌می‌نمایاند.

➖ خیز برای حذف؛ سرنوشتی ناگزیر

⏺ برای همه کسانی است که امکان شنیدن نظرگاههای دیگران را از خود سلب کرده‌اند، لحظه‌ای فرا می‌رسد که سرشار از ناتوانی است؛ گروهی در این شهر و استان به این لحظه دردناک رسیده‌اند؛

⏺ مجموعه‌ای که در این شهر اتفاقا خیلی ساده یکدیگر را پیدا می‌کنند و همراه هم می‌شوند و به شبکه‌ی تودرتو و پیچیده‌ای می‌پیوندند که حیاتش وابسته به سوداگری با سرمایه عمومی مردم و امانت نسلهای آینده است.

⏺ در لحظه ناتوانی مطلق، فرمانی جز حذف عوامل این ناتوانی از مغزهای غیرمشارکتی صادر نمی‌شود.

⏺ امروز مرثیه‌سرایی برای قزوین که سالها در حال تحمل جدالی فرسایشی برای اثبات بدیهی‌ترین و اولیه‌ترین حقوق شهر و شهروندی به کسانی است که با نگاهی قیم‌مآبانه تسلط بر همه منابع زادآور طبیعی و اقتصادی و سیاسی استان را حق ازلی و ابدی خود می‌دانند، کاری بیهوده است.

⏺ سطح این جدال طاقتفرسا به نقطه‌ای رسیده است که امکان دستیابی به مفاهمه‌ای فراگیر را تا حد زیادی از بین برده است.

⏺ از ظواهر امر بر می‌آید که مجموعه‌ای از بازاریان، بنگاه‌داران، بسازبفروش‌ها و مالکان عمده، در اتحادی استراتژیک به این نتیجه رسیده‌اند که نگاه هویت‌یاب و متمرکز بر احترام به تاریخ و فرهنگ قزوین، چنانچه همین حالا تکلیفش مشخص نشود، می‌تواند به جریانی قوی در برابر توالی حکمرانی چنددهه‌ای آنان تبدیل شود و بی‌نظمی آشکاری را که سالهاست به نظم مستقر تبدیل شده به مجرای صحیح خود بازگرداند.

⏺ از این رو، با تحلیلی ابتدایی، مقابله با حاملان اثرگذار این نگاه را با هدف اجبار دیگران به خاموشی و فراموشی در دستور کار قرار دادند.

⏺ بر همگان آشکار است که مواجهه با سرمایه‌های اجتماعی شهر که محصول سالها اعتماد و مشارکت و هم‌افزایی هستند، مواجهه با افراد نیست. برخورد با مدیرکل میراث فرهنگی استان قزوین فقط برخورد با حضرتی نیست.

⏺ آنانکه در فهم و مدیریت روشهای این مقابله‌ها، حتا حداقلی از ارزیابی‌های اجتماعی و فرهنگی را در نظر نمی‌گیرند و به تبعات تصمیم خود نمی‌اندیشند، هیچ خروجی مشخصی جز انتشار جو بی‌اعتمادی و ایجاد شکاف و سرخوردگی جمعی نخواهند گرفت.

⏺ روش برخورد با مدیرکل میراث فرهنگی، از هر زاویه‌ای که نگریسته شود، خط بطلانی بر رعایت حداقل اخلاق است. بدیهی است که هیچ شهروندی با مبارزه با رانت و فساد و ارتشاء و اختلاس و امثالهم مخالفتی ندارد اما پرسشی اساسی در این چند روز، پیش روی همه شهروندان قرار گرفته است :

⏺ اگر همه آنچه خبرهای درست و نادرست در روزهای گذشته مخابره کرده‌اند، اتهام است - که هست – کدام جواز قانونی، حق بردن آبروی افراد پیش از اثبات هرگونه جرمی را به متولیان امر داده؟ آنهم در حالی که در همینگونه فرآیندها، موارد متعددی از حفظ آبروی اختلاس‌گران و دورزنندگان تحریم در مراحل تحقیقات به چشم می‌خورد. آیا این طبیعی است که برای مثلا تخلفات اداری (اگر فرض را بر صحت ادعاهای غیررسمی و رسمی بگذاریم)، این نوع برخورد و این روش اطلاع‌رسانی انجام شود؟ آیا قضیه، وجه نامعلوم دیگری دارد که محرمانه است؟ کدام تخلف است که دستگاه عدالت را به سمت چنین برخوردی سوق داده است؟ آیا اگر همین نمونه تخلف از دستگاه یا مدیر دیگری هم سر می‌زد، باز چنین روشی اتخاذ میشد؟ یا کدام تدبیر، سطح مواجهه را آنچنان تعریف کرده که حتی باور اجتماعی، آن را نمی‌پذیرد و دهها دلیل دیگر جز تخلفات ادعاشده برای این برخورد متصور است!؟

⏺ برخوردی از این دست با افرادی چون محمدعلی حضرتی، یقینا برخورد با یک فرد نیست. برخورد با جریانی اجتماعی است که در بازار مکاره‌ی بده‌بستانهای سرمایه‌داری و قدرت، نمی‌خواهد در دامن هیچیک بغلتد.

⏺ سوی دیگر این الگوی تصمیم‌گیری، حمله‌ای‌است که به امید، صداقت، اعتماد و کارآمدی نظام تدبیر شده است. ناگفته پیداست بانیان پنهان و آشکار این روش برخورد، هرچند مدعیان حفظ و ارتقاء سرمایه‌های عمومی هستند اما از درک هزینه-فایده حمله به سرمایه اجتماعی عاجزند.

⏺ عجز دیگر آنان نیز بر همان تحلیل پیش‌گفته استوار است که گمان کرده‌اند، زدن پیشقراولان این جریان اجتماعی، عرصه را برای ترکتازی‌های بی‌دردسر آنان فراهم می‌سازد.

⏺ آنان به اشتباه می‌پندارند که این جریان، زادآور و پویا نبوده و تنها منحصر به کنش‌های شخصی افرادی چون محمدعلی حضرتی است.

⏺ این نوشته ابدا قصد ندارد که منکر برخورد با تخلف و بی‌قانونی شود اما قصد دارد که این نکته را یادآور شود گاهی اوقات مرز میان واقعیت و بازی‌های طراحی‌شده، بسیار موهوم و غیرشفاف است.

⏺ تاریخ این شهر گواه است که پرده‌ها روزی فرو خواهند افتاد و مرکز این صف‌آرایی غیراخلاقی برای مردم هویدا خواهد شد.

⏺ برای آنانی که این روزها با لبخندی بر گوشه لب، پنداشته‌اند بازی به پایان رسیده است، شاید این خبری ناگوار باشد اما بسیاری را عقیده بر آن است که این تازه ابتدای صحنه‌آرایی جدیدی است که بر آینده و سرنوشت شهر تاثیری شگرف خواهد گذاشت.

◀️ مرتضی آقابابایی - شهروند

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید