ویرگول
ورودثبت نام
منظومه اشعار شیروش
منظومه اشعار شیروش
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

شعر محمد جان شیروش «بزودی»

  شعر محمد جان «بزودی»....*داغِ آن زاده عَمو، خاله زا را که نَگو، آن چِنانی بِمانَد زِدِلَم، که گِرِفته نَفَسَم،یاد باد آن روزها، شبها را به کِنار، که همه پاره تَنان را اینچنین جَمعَند به دورَم...*او که اِفلیجی بود، ولی سرتاسَرِ آن وجودَش را چُنان هوشی بود، که خدادادی بود،او که دِل رَحمی بود، همه ی دوستان را از وجودش خود دَرسی بود، همچو حَدّادی بود....بزودی....@Virgool1..@imshirvash...او گه    .بزودی......@Virgool1..@imshirvash...
شعر محمد جان «بزودی»....*داغِ آن زاده عَمو، خاله زا را که نَگو، آن چِنانی بِمانَد زِدِلَم، که گِرِفته نَفَسَم،یاد باد آن روزها، شبها را به کِنار، که همه پاره تَنان را اینچنین جَمعَند به دورَم...*او که اِفلیجی بود، ولی سرتاسَرِ آن وجودَش را چُنان هوشی بود، که خدادادی بود،او که دِل رَحمی بود، همه ی دوستان را از وجودش خود دَرسی بود، همچو حَدّادی بود....بزودی....@Virgool1..@imshirvash...او گه .بزودی......@Virgool1..@imshirvash...










شعر محمد جان «بزودی»...

.

*داغِ آن زاده عَمو، خاله زا را که نَگو، آن چِنانی بِمانَد زِدِلَم، که گِرِفته نَفَسَم،

یاد باد آن روزها، شبها را به کِنار، که همه پاره تَنان را اینچنین جَمعَند به دورَم...

*او که اِفلیجی بود، ولی سرتاسَرِ آن وجودَش را چُنان هوشی بود، که خدادادی بود،

او که دِل رَحمی بود، همه ی دوستان را از وجودش خود دَرسی بود، همچو حَدّادی بود...


.بزودی...



.@Virgool1

.

.@imshirvash

.


.تقدیم به روح پرفروغ بهشتی پسرعموی عزیزم، محمد شیروَش

.


.بزودی...

.

.

.@Virgool1

.

.@imshirvash

.

.

.


شعر محمد شیروشمحمود شیروشاشعار شیروشمحمد شیروش زنده استشعر محمد جان شیروش
گردآوری و انتشار شعرهای مجموعه اشعار شیروش بصورت خلاصه نویسی و مختصر...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید