«نظر هرکسی محترمه» یا «هرکی نظر خودش رو داره»؛ اینها عبارتهاییان که احتمالاً بارها شنیدیمشون. معمولاً هم وقتی استفاده میشه که آدمها علاقهای ندارن عقیدهشون به چالش کشیده بشه یا زمانی که بحث بالا میگیره و میخوان از تنش جلوگیری کنن. اما آیا واقعاً «نظر هرکسی محترمه»؟
مقالهای که امروز خوندم دربارهی همین موضوع بود. نویسندهی مقاله، پاتریک استوکس، که مدرس فلسفهی دانشگاه دیکن استرالیاست، از این نوشته که وقتی یک نفر از عبارتی مثل «نظر هرکسی محترمه» یا «من حق دارم نظر خودم رو داشته باشم» استفاده میکنه، واقعاً منظورش چیه؟
استوکس معتقده این عبارتها معمولاً در دفاع از نظراتی استفاده میشن که اتفاقاً باید به چالش کشیده و حتی کنار گذاشته بشن. بهنظر استوکس وقتی کسی این عبارت رو به کار میبره، بهصورت ضمنی میگه «من میتونم هرچی دلم میخواد بگم و هرجوری که دلم میخواد فکر کنم». تعمیم همین نگرش باعث شده تفاوت و مرز بین متخصص و غیرمتخصص از بین بره. نمونهی اثر این طرز تفکر رو میتونیم توی کشور خودمون ببینیم: همهی ما در همهی زمینهها صاحبنظریم و معتقدیم «هرکسی میتونه نظر خودش رو داشته باشه» و نظراتمون رو بحثناپذیر میدونیم! نتیجهاش چیه؟ انبوه اطلاعات و اظهارنظرهایی که به پشتوانهی همین عبارت بیان میشن و آدمها رو گمراه میکنن.
استوکس میگه نظرات دو نوعن. یک سری از نظرها کاملاً سلیقهایان. برای نمونه شما ممکنه از غذایی بیشتر از غذای دیگهای خوشتون بیاد. بحث کردن توی این موضوع خیلی مسخره است. اما دستهی دیگهای از نظرات هستن که به مسائلی حرفهای، مثلاً علمی یا حقوقی، مرتبطن. برای نمونه اگر کسی بگه «زمین تخته» و بعد در دفاع از نظرش بگه «نظر هرکسی محترمه»، باید گفت که نه! اتفاقاً نظر هرکسی محترم نیست (من خودم توی اینجور موارد میگم «نظرتون برای خودتون محترمه»). یا مثلاً اگر کسی بیاد با ادعاهای متخصصان اقلیمشناسی یا ایمونولوژی مخالفت کنه، بدون اینکه تخصص یا دانشی توی اون زمینه داشته باشه، نباید انتظار داشته باشه به نظرش «احترام» بذارن.
هرکسی میتونه هرجوری که دلش میخواد فکر کنه یا هر حرفی رو که میخواد بزنه، اما نباید انتظار داشته باشه توی حوزههایی که سلیقهای نیست، نظرش بهعنوان یکی از «حقایق» پذیرفته بشه، چه برسه به اینکه بخوان بهش «احترام» هم بذارن.
پ.ن: من برای افزایش تمرکزم، بیشتر کردن اطلاعاتم، مجبور کردن خودم به خوندن متنهای بلندتر و البته کم کردن بوکمارکهای مرورگرم (?) نیت کردم #چلهی_مقالهخوانی راه بندازم. اگر هم مقاله به نظرم جذاب بیاد، سعی میکنم خلاصهاش رو با بقیه به اشتراک بذارم، شاید به درد یک نفر دیگه هم بخوره.
پ.ن ۲: برام جالب بود که مقاله مال ده سال پیشه، اما باز هم یکی از مثالهایی که نویسنده داخلش میزنه، دربارهی استدلالهای بیپایه و اساس ضدواکسنهاست.
پ.ن ۳: این مطلب توی وبسایت ترجمان هم منتشر شده. البته بنا به دلایلی اعتمادم رو به مقالههای این وبسایت از دست دادم، به همین دلیل ترجیح میدم متن اصلیشون رو بخونم. اما اگر دوست داشتین متن کامل مقاله رو بخونین و با انگلیسی راحت نیستین، اون مقاله از اینجا در دسترسه. هرچند یک پاراگراف مهم رو توی ترجمه جا انداختن (براشون کامنت گذاشتم و امیدوارم اصلاحش کنن).