علاوه بر خواص سوره نبا که از پر فضیلت ترین سوره های قران کریم است بهتر است با تفسیر سوره نبا نیز اشنا شوید که خالی از لطف نیست.
تفسير نمونه ج : 26ص :1
( 78 )سوره نبا اين سوره مكى است و داراى 40 آيه است
جلد 26 تفسير نمونه تاريخ شروع : 12 ربيع الثانى 1407
تفسير نمونه ج : 26ص :2
تفسير نمونه ج : 26ص :3
محتواى سوره نبا
اصولا اكثريت قريب به اتفاق سورههاى جزء آخر قرآن در مكه نازل شده ، و بيش از همه چيز روى مساله مبدا و معاد ، و بشارت و انذار ، كه طبيعت سورههاى مكى است تكيه مىكند ، غالبا لحنى كوبنده و تكاندهنده و بيدار كننده دارد ، آيهها همگى جز در موارد معدودى كوتاه ، و مملو از اشارات است ، و به همين دليل تاثير بسيار عميقى روى هر فرد آگاه مىگذارد ، ناآگاهان را نيز بيدار مىكند ، و به كالبدهاى بىروح جان مىدهد ، به افراد بىتفاوت احساس و تعهد و مسؤوليت مىبخشد ، و براى خود عالمى دارد ، عالمى پرغوغا و پر از شور و نوا ! سوره نبا نيز از اين اصل كلى مستثنا نيست ، با سؤالى بيدارگر شروع مىشود ، و با جملهاى پر از عبرت پايان مىيابد .
محتواى اين سوره را مىتوان در چند بخش خلاصه كرد.
1 -سؤالى كه در آغاز سوره از حادثه بزرگ ( نبا عظيم ) يعنى روز قيامت مطرح شده است.
2 -سپس به بيان نمونههائى از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين و زندگى انسانها و مواهب آن - به عنوان دليلى بر امكان معاد و رستاخيز - مىپردازد.
3 -در بخش ديگرى قسمتى از نشانههاى آغاز رستاخيز را بيان مىدارد.
4 -در بخش ديگرى گوشهاى از عذابهاى دردناك طغيانگران را.
5 -به دنبال آن قسمتى از نعمتها و مواهب شوقانگيز بهشتى را شرح مىدهد .
تفسير نمونه ج : 26ص :4
6 -سرانجام با انذار شديدى از عذاب قريب ، و سپس ذكر سرنوشت غمانگيز كافران سوره پايان مىگيرد.
ضمنا نامگذارى اين سوره به خاطر تعبيرى است كه در آيه دوم آن آمده است ، و گاه از آن به عنوان سوره عم به تناسب آيه نخستين آن تعبير مىشود.
فضيلت تلاوت سوره نبا
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) آمده است : من قرأ سورة عم يتسائلون سقاه الله برد الشراب يوم القيامة : كسى كه سوره عم يتسائلون را بخواند خداوند از نوشيدنى خنك و گواراى بهشتى در قيامت سيرابش مىكند .
و در حديثى از امام صادق (عليهالسلام) مىخوانيم : من قرأ عم يتسائلون لم يخرج سنته اذا كان يدمنها فى كل يوم حتى يزور البيت الحرام ! : كسى كه همه روز سوره عم يتسائلون را ادامه دهد سال تمام نمىشود مگر اينكه خانه خدا را زيارت مىكند!.
و نيز در حديث ديگرى از رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نقل شده كه فرمود : من قرأها و حفظها كان حسابه يوم القيامة بمقدار صلوة واحدة : كسى كه آن را بخواند و حفظ كند حساب او در روز قيامت ( چنان سريع انجام مىگيرد كه ) به مقدار خواندن يك نماز خواهد بود.
تفسير نمونه ج : 26ص :5
سورة النبإ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ عَمَّ يَتَساءَلُونَ(1) عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ(2) الَّذِى هُمْ فِيهِ مخْتَلِفُونَ(3) َكلا سيَعْلَمُونَ(4) ثُمَّ َكلا سيَعْلَمُونَ(5)
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 -آنها از چه چيز از يكديگر سؤال مىكنند ؟!
2 -از خبر بزرگ و پر اهميت ( رستاخيز).
3 -همان خبرى كه پيوسته در آن اختلاف دارند.
4 -چنين نيست كه آنها فكر مىكنند ، و به زودى مىفهمند.
5 -باز هم چنين نيست كه آنها مىپندارند ، و به زودى مىفهمند .
تفسير : خبر مهم!
در نخستين آيه سوره به عنوان يك استفهام آميخته با تعجب مىفرمايد:
تفسير نمونه ج : 26ص :6
آنها از چه چيز از يكديگر سؤال مىكنند ؟ ( عم يتساءلون).
سپس بى آنكه در انتظار پاسخ آنها باشد خود به پاسخگوئى پرداخته مىافزايد : آنها از خبر بزرگ و پر اهميت سؤال مىكنند ( عن النبا العظيم).
همان خبرى كه پيوسته در آن اختلاف دارند ( الذى هم فيه مختلفون).
در اينكه منظور از اين خبر بزرگ ( نبا عظيم ) چيست ؟ مفسران پاسخهاى متعددى گفتهاند : گروهى آن را اشاره به روز رستاخيز ، و بعضى اشاره به نزول قرآن مجيد ، و بعضى به همه اصول دين از توحيد گرفته تا معاد ، و در رواياتى نيز تفسير به مساله ولايت و امامت شده است كه در نكتههاى آينده به آن اشاره خواهد شد دقت در مجموع آيات اين سوره مخصوصا تعبيراتى كه در آيات بعد آمده و جمله ان يوم الفصل كان ميقاتا كه بعد از ذكر نشانههاى قدرت خداوند در زمين و آسمان آمده ، و توجه به اين حقيقت كه شديدترين مخالفت مشركان در مساله معاد بود ، رويهمرفته تفسير اول يعنى معاد و رستاخيز را تاييد مىكند .
نبا به گفته راغب در مفردات به معنى خبرى است كه مهم باشد و داراى فايده و انسان نسبت به آن علم يا ظن غالب پيدا كند ، و اين امور
تفسير نمونه ج : 26ص :7
سه گانه در معنى نبا شرط است.
بنا بر اين توصيف به عظيم تاكيد بيشترى را مىرساند و رويهمرفته نشان مىدهد كه اين خبر كه گروهى در آن ترديد داشتند واقعيتى بوده است شناخته شده ، پر اهميت ، و با عظمت ، و چنانكه گفتيم مناسبتر از همه اين است كه منظور خبر رستاخيز باشد.
جمله يتساءلون ( از يكديگر سؤال مىكنند ) ممكن است تنها اشاره به كفار باشد كه آنها همواره درباره معاد از يكديگر سؤال مىكردند ، نه سؤال براىتحقيق و درك حقيقت.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از آن سؤال از مؤمنان باشد ، و يا سؤال از شخص پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم).
در اينجا سؤالى مطرح شده كه اگر منظور از نبا عظيم رستاخيز است ، اين امر ظاهرا مورد انكار همه كفار بوده ، چرا مىفرمايد : آنها در آن اختلاف دارند ؟ در پاسخ مىگوئيم : اولا انكار معاد به صورت مطلق حتى در ميان مشركان قطعى نيست ، چه اينكه بسيارى از آنها بقاى روح را بعد از بدن و به تعبير ديگرى معاد روحانى را اجمالا قبول داشتند.
تفسير نمونه ج : 26ص :8
اما در مورد معاد جسمانى بعضى در آن اظهار ترديد و شك مىكردند كه لحن آيات قرآن آن را منعكس كرده است ( نمل 66 ) و بعضى شديدا منكر بوده و حتى پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) را به خاطر ادعاى معاد جسمانى ( نعوذ بالله ) ديوانه ، يا مفترى بر خدا ، مىدانستند ( سبا 7 و 8 ) و به اين ترتيب اختلاف آنها در مساله معاد قابل انكار نيست .
سپس مىافزايد : اينچنين نيست كه آنها درباره قيامت مىگويند و فكر مىكنند ، و به زودى مىفهمند ( كلا سيعلمون).
باز هم چنين نيست كه آنها مىپندارند ، و به زودى آگاه خواهند شد ( ثم كلا سيعلمون).
آن روز با خبر مىشوند كه فرياد وا حسرتاى آنها بلند است ، و از تفريط و كوتاهى خود سخت پشيمان مىشوند ان تقول نفس يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله ( زمر - 56).
آن روز كه امواج عذاب گرداگرد آنها را مىگيرد ، و تقاضاى بازگشت به دنيا را مىكنند هل الى مرد من سبيل : آيا راهى به بازگشت وجود دارد ( شورى - 44).
حتى در لحظه مرگ كه حجابها از برابر چشم انسان كنار مىرود،
تفسير نمونه ج : 26ص :9
و حقايق عالم ديگر در برابر او آشكار مىشود ، و به برزخ و معاد يقين پيدا مىكند در همان لحظه نيز فريادشبلند مىشود كه مرا باز گردانيد تا عمل صالحى انجام دهم رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت ( مؤمنون 99 - 100).
تعبير به سيعلمون ( با س كه معمولا براى آينده نزديك مىآيد ) اشاره به اين است كه قيامت امرى است نزديك ، و تمام عمر دنيا در برابر آن ساعتى بيش نيست ! در اينكه دو آيه فوق كه به صورت تكرار آمده به منظور تاكيد يك واقعيت ( آگاهى آنها در آينده نزديك از قيامت و رستاخيز ) است ، يا بيان دو مطلب جداگانه ( اولى اشاره به اين است كه در آينده نزديك عذاب دنيا را مىبينند ، و دومى اشاره به اينكه عذاب آخرت را بعد از آن خواهند ديد ) مفسران دو احتمال دادهاند ، ولى تفسير اول مناسبتر به نظر مىرسد .
اين احتمال نيز داده شده كه منظور اين است كه با پيشرفت علم و دانش بشر شواهد و دلائل بر وجود رستاخيز آنقدر فراوان مىشود كه حتى منكران چارهاى جز اعتراف به آن نمىبينند.
ولى اشكال اين تفسير آن است كه چنين آگاهى براى آيندگان از نوع بشر خواهد بود نه براى آن گروهى كه در عصر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىزيستند و در امر قيامت اختلاف داشتند ، در حالى كه آيه درباره آنها سخن مىگويد.
نكتهها:
1 -مساله ولايتو نبا عظيم:
چنانكه گفتيم نبا عظيم به چند معنى تفسير شده : قيامت ، قرآن ، تمام اصول عقائد دينى اعم از مبدا و معاد ، ولى قرائن موجود در مجموعه آيات اين
تفسير نمونه ج : 26ص :10
سوره نشان مىدهد كه تفسير آن به معاد از همه برترى دارد.
ولى در روايات زيادى كه از طرق اهل بيت (عليهمالسلام) و بعضى از طرق اهل سنت نقل شده ، نبا عظيم ( خبر بزرگ ) به مساله ولايت و امامت امير مؤمنان على (عليهالسلام) كه مورد اختلاف و گفتگو از سوى جمعى بود ، يا به مساله ولايت به طور اعم تفسير شده است.
اين روايات گاه از خود على (عليهالسلام) ، و گاه از امامان ديگر (عليهمالسلام) نقل شده كه به عنوان نمونه سه روايت را در اينجا مىآوريم :
1 -روايتى است كه حافظ محمد بن مؤمن شيرازى كه از علماى اهل سنت است نقل كرده كه رسول الله (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) در تفسير عم يتساءلون عن النبا العظيم فرمود : منظور ولايت على است كه از آنها درباره آن در قبر سؤال مىشود ، و هيچكس در شرق و غرب عالم ، در بر و بحر از دنيا نمىرود مگر اينكه فرشتگان از او درباره ولايت امير مؤمنان (عليهالسلام) بعد از مرگ پرسش مىكنند ، و به او مىگويند:دينت چيست ؟ پيامبرت كيست ؟ و امامت كيست ؟.
2 -در حديث ديگرى آمده است كه روز جنگ صفين مردى از لشكر شام در حالى كه سلاح بر تن پوشيده ، و قرآنى حمايل كرده بود ، وارد ميدان شد ، و سوره عم يتساءلون عن النبا العظيم را تلاوت مىكرد ، على (عليهالسلام) شخصا به ميدان او آمد و به او فرمود : ا تعرف النبا العظيم الذى هم فيه مختلفون آيا مىدانى نبا عظيمى كه در آن اختلاف دارند چيست ؟ ! آن مرد در جواب گفت : نه ، نمىدانم ! امام فرمود : انا و الله النبا العظيم الذى فيه اختلفتم و على ولايته تنازعتم ، و عن ولايتى رجعتمبعد ما قبلتم ... و يوم القيامة تعلمون ما علمتم
تفسير نمونه ج : 26ص :11
منم آن نبا عظيم كه درباره آن اختلاف داريد ! و در ولايت او به نزاع برخاستهايد ، شما از ولايت من باز گشتيد بعد از آنكه پذيرفتيد ، و در قيامت بار ديگر آنچه را قبلا در اين زمينه دانستهايد خواهيد دانست!.
3 -در روايتى از امام صادق (عليهالسلام) آمده است كه فرمود : النبا العظيم الولاية : نبا عظيم همان مساله ولايت است.
جمع ميان محتواى اين روايات و آنچه در مورد تفسير آيه به مساله معاد ذكر كرديم از دو راه ممكن است : نخست اينكهنبا عظيم مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كه همه اينها را شامل مىشود هر چند به هنگام نزول اين آيات تكيه قرآن بيش از همه در بيان اين جمله روى مساله معاد بود ، ولى اين مانع نمىشود كه آيه مصداقهاى ديگرى نيز داشته باشد ديگر اينكه همانگونه كه مىدانيم و بارها نيز گفتهايم قرآن داراى بطون مختلفى است ، يعنى يك آيه ممكن است معانى متعددى داشته باشد كه از ميان آنها يك معنى ظاهر است ، و معانى ديگر بطون قرآن است كه به كمك قرائن مختلفى از آن استفاده مىشود ، و يا به تعبير ديگر نوعى دلالت التزامى است كه براى همه كس جز خاصان روشن نيست .
تنها اين آيه نيست كه داراى ظاهر و باطنى است ، آيات زياد ديگرى در قرآن كريم داريم كه در روايات اسلامى تفسيرهاى گوناگونى براى آن آمده كه بعضى هماهنگ با ظاهر است ، و بعضى معنى باطن را بيان مىكند.
ولى اين نكته را مؤكدا يادآور مىشويم كه فهم باطن قرآن بدون وجود قرائن روشن ، يا تفسيرهائى كه از شخص پيغمبر و امامان معصوم (عليهمالسلام) رسيده است جائز نيست ، و وجود بطون براى قرآن نبايد دستاويزى براى هوسبازان
تفسير نمونه ج : 26ص :12
و منحرفان شود كه آيات قرآن را هرگونه بخواهند به ميل خودتفسير كنند.
2 -اين همه تكيه بر معاد براى چيست ؟
گفتيم از مهمترين مسائلى كه در جزء سىام قرآن مجيد كه اكثريت قريب به اتفاق سورههاى آن مكى است روى آن تكيه شده مساله معاد و شرح احوال انسان در روز رستاخيز است.
اين به خاطر آن است كه براى اصلاح انسان نخستين گام اين است كه بداند حساب و كتابى در كار است.
دادگاهى وجود دارد كه چيزى بر دادرسان آن مخفى نمىماند.
محكمهاى كه نه ظلم و جور در آن راه دارد و نه خطا و اشتباه.
نه توصيه و رشوه در آن كارساز است ، و نه امكان دروغ و انكار و بالاخره هيچ راهى براى فرار از چنگال مجازات در آنجا نيست ، تنها راه ترك گناه در اينجاست .
ايمان به وجود چنين محكمه و دادگاهى انسان را تكان مىدهد ، و ارواح خفته را بيدار مىكند ، روح تقوى و تعهد و احساس مسؤوليت را زنده مىكند ، و او را به وظيفهشناسى دعوت مىنمايد.
اصولا در هر محيطى فساد رخنه كند عامل آن يكى از دو چيز است : ضعف نيروى مراقبت ، يا ضعف تشكيلات قضائى اگر مراقبين تيزبين اعمال انسانها را زير نظر بگيرند ، و دادگاهها دقيقا به جرائم متخلفان برسند ، و هيچ جرمى بدون جريمه نماند ، در چنين محيطى مسلما فساد و گناه و تجاوز و تعدى و طغيان به حداقل خواهد رسيد .
جائى كه زندگى مادى در پرتو مراقبين و دادگاههاى آن چنين باشد
تفسير نمونه ج : 26ص :13
تكليف زندگى معنوى و الهى انسان روشن است.
ايمان به وجود مبدئى كه همه جا با او است لا يعزب عنه مثقال ذرة : به اندازه سنگينى ذرهاى چيزى از علم او مخفى نمىگردد ( سبا - 3 ) و ايمان به وجود معادى كه به مصداق فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره ( زلزال - 7 و 8 ) ذرهاى كار خوب و بد به دست فراموشى سپرده نمىشود ، و در آنجا در برابر او قرار مىگيرد ، چنين ايمانى ، چنان تقوائى در انسان ايجاد مىكند كه در تمام زندگى مىتواند راهنماى او در مسير خير باشد .
تفسير نمونه ج : 26ص :14
أَ لَمْ نجْعَلِ الأَرْض مِهَداً(6) وَ الجِْبَالَ أَوْتَاداً(7) وَ خَلَقْنَكمْ أَزْوَجاً(8) وَ جَعَلْنَا نَوْمَكمْ سبَاتاً(9) وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ لِبَاساً(10) وَ جَعَلْنَا النهَارَ مَعَاشاً(11) وَ بَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سبْعاً شِدَاداً(12) وَ جَعَلْنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً(13) وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَتِ مَاءً ثجَّاجاً(14) لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَبَاتاً(15) وَ جَنَّتٍ أَلْفَافاً(16)
تفسير نمونه ج : 26ص :15
ترجمه:
6 -آيا ما زمين را محل آرامش ( شما ) قرار نداديم ؟
7 -و كوهها را ميخهاى زمين ؟
8 -و شما را به صورت زوجها آفريديم.
9 -و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم.
10 -و شب را پوششى ( براى شما).
11 -و روز را وسيلهاى براى زندگى و معاش.
12 -و بر فراز شما هفت ( آسمان ) محكم بنا كرديم.
13 -و چراغى روشن و حرارت بخش آفريديم.
14 -و از ابرهاى بارانزا آبى فراوان نازل كرديم.
15 -تا به وسيله آن دانه و گياه بسيار برويانيم.
16 -و باغهائى پر درخت.
تفسير : همه از بهر تو سر گشته و فرمانبردار...
اين آيات در حقيقت پاسخى است به سؤالاتى كه منكران معاد ، و اختلاف كنندگان در اين نبا عظيم داشتهاند ، زيرا در اين آيات گوشهاى از نظام حكيمانه اين عالم هستى و مواهب حساب شدهاى كه نقش بسيار مؤثرى در زندگى انسانها دارد بيان شده است ، كه از يكسو دليل روشنى بر قدرت خدا بر همه چيز و از جمله تجديد حيات مردگان است ، و از سوى ديگر اشاره به اين است كه اين نظام حكيمانه نمىتواند بيهوده و عبث باشد ، در حالى كه اگر با پايان اين زندگى مادى دنيا همه چيز پايان يابد ، مسلما طرحى عبث و بيهوده خواهد بود .
و به اين ترتيب از دو جهت ، استدلال براى مساله معاد محسوب مىشود ، از طريق برهان قدرت و برهان حكمت.
تفسير نمونه ج : 26ص :16
در اين آيات يازدهگانه به دوازده نعمت مهم ، با تعبيراتى آميخته با لطف و محبت ، و توام با استدلال و تحريك عواطف ، اشاره شده است ، چرا كه اگر در كنار استدلالات عقلى ، احساس و نشاط روحى نباشد كارائى آن كم است.
نخست از زمين شروع كرده ، مىفرمايد : آيا زمين را گاهواره و محل آرامش شما قرار نداديم ؟ ! ( ا لم نجعل الارض مهادا ) .
مهاد به طورى كه راغب در مفردات مىگويد : به معنى مكان آماده و صاف و مرتب است ، و در اصل از مهد به معنى محلى كه براى استراحت كودك آماده مىكنند ( اعم از گاهواره و يا بستر ) گرفته شده و جمعى از ارباب لغت و مفسران ، آن را به فراش يعنى بستر تفسير كردهاند كه هم صاف و نرم است و هم راحت.
انتخاب اين تعبير براى زمين ، بسيار پرمعنى است ، چرا كه از يك سو قسمتهاى زيادى از زمين آنچنان نرم و صاف و مرتب است كه انسان به خوبى مىتواند در آن خانهسازى كند ، زراعت و باغ احداث نمايد.
از سوى ديگر همه نيازمنديهاىاو بر سطح زمين يا در اعماق آن به صورت مواد اوليه و معادن گرانبها نهفته است.
و از سوى سوم مواد زائد او را به خود جذب مىكند ، و اجساد مردگان با دفن در آن به زودى تجزيه و متلاشى مىشوند ، و انواع ميكربها بواسطه اثر مرموزى كه دست آفرينش در خاك نهاده است نابود مىگردد.
و از سوى چهارم با حركت نرم و سريع خود.
به دور آفتاب ، و به دور خود گردش مىكند ، شب و روز و فصول چهارگانه را كه نقش عمدهاى در حيات انسان دارند مىآفريند.
از سوى پنجم قسمت زيادى از آبهائى كه بر سطح آن مىبارد در درون خود ذخيره مىكندو به صورت چشمهها و قناتها بيرون مىفرستد.
تفسير نمونه ج : 26ص :17
خلاصه در اين بستر آرام همه وسائل آسايش و آرامش فرزندان اين زمين آماده و مهيا است ، و هنگامى اهميت اين نعمت آشكارتر مىگردد كه مختصر تزلزل و دگرگونى در آن رخ دهد.
و از آنجا كه ممكن است در برابر نرمى زمينهاى مسطح ، اهميت كوهها و نقش حياتى آنها ، فراموش شود ، در آيه بعد مىافزايد : آيا ، ما كوهها را ميخهاى زمين قرار نداديم ؟ ( و الجبال اوتادا).
كوهها علاوه بر اينكه ريشههاى عظيمى در اعماق زمين دارند ، و در آنجا به هم پيوستهاند و همچون زرهى پوسته زمين را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى ، و تاثير جاذبه جزر و مد آفرين ماه از بيرون حفظ مىكنند ، ديوارهاى بلندى در برابر طوفانهاى سخت و سنگين محسوب مىشوند ، و پناهگاه مطمئنى براى مهد آسايش انسان مىسازند كه اگر نبودند دائما زندگى انسان زير ضربات كوبنده طوفانها دستخوش ناآرامى بود .
و از سوى سوم كانونى هستند براى ذخيره آبها و انواع معادن گرانبها.
علاوه بر همه اينها در اطراف كره زمين قشر عظيمى از هوا وجود دارد كه بر اثر وجود كوهها كه به صورت دندههاى يك چرخ ، پنجه در اين قشرعظيم افكندهاند همراه زمين حركت مىكنند ، دانشمندان مىگويند اگر سطح زمين صاف بود ، قشر هوا به هنگام حركت زمين روى آن مىلغزيد ، و طوفانهاى عظيم ايجاد مىشد ، و هم ممكن بود اين اصطكاك دائمى سطح زمين را داغ و سوزان و غير قابل سكونت كند.
بعد از بيان اين دو نمونه از مواهب و آيات آفاقى به سراغ مواهب درونى
تفسير نمونه ج : 26ص :18
وجودى انسان و آيات انفسى مىرود و مىفرمايد : ما شما را زوجها آفريديم ( و خلقناكم ازواجا).
ازواج جمع زوج به معنى جفت ، و جنس مذكر و مؤنث است ، و آفرينش انسان از اين دو جنس علاوه بر اينكه ضامن بقاى نسل او است ، سبب آرامش جسم و جان او محسوب مىشود ، چنانكه در آيه 21 سوره روم مىخوانيم : و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة : از نشانههاى ( عظمت ) خداوند اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد ، تا در كنار آنها آرامش بيابيد ، و در ميان شما محبت و رجعت قرار داد .
و به تعبير ديگر جنس مذكر و مؤنث هر كدام مكمل وجود ديگرى و بر طرف كننده كمبودهاى طرف مقابل مىباشد.
و از آنجا كه ازواج در لغت به معنى اصناف و انواع نيز آمده ، بعضى اين آيه را اشاره به اصناف مختلف انسانها مىدانند ، و تفاوتهائى كه از نظر رنگ و نژاد و روحيات و استعدادهاى مختلف در ميان انسانها است كه آن نيز از نشانههاى عظمت حق و مايه تكامل جامعه انسانى است .
سپس به پديده خواب كه از مواهب بزرگ الهى بر انسان است اشاره كرده ، مىافزايد : ما خواب شما را مايه آرامش و آسايش شما قرار داديم ( و جعلنا نومكم سباتا).
تفسير نمونه ج : 26ص :19
سبات از ماده سبت ( بر وزن وقت ) در اصل به معنى قطع نمودن است ، و سپس به معنى تعطيل كار به منظور استراحت آمده ، و اينكه روز شنبهدر لغت عرب يوم السبت ناميده شده ، به خاطر آن است كه اين نامگذارى متاثر از برنامههاى يهود بوده كه روز شنبه را روز تعطيلى مىدانستند.
تعبير به سبات اشاره لطيفى به تعطيل قسمتهاى قابل توجهى از فعاليتهاى جسمى و روحى انسان در حال خواب است ، و همين تعطيل موقت سبب استراحت و بازسازى اعضاى فرسوده ، و تقويت روح و جسم ، و تجديد نشاط انسان ، و رفع هرگونه خستگى و ناراحتى ، و بالاخره آمادگى براى تجديد فعاليت ميشود.
با اينكه يك سوم زندگى انسان را خواب فرا گرفته ، و هميشه انسان با اين مساله مواجه بوده ، هنوز اسرار خواب به خوبى شناخته نشده است ، و حتى اينكه چه عامل سبب مىشود كه در لحظه معينى بخشى از فعاليتهاى مغزى از كار بيفتد ، و سپس پلك چشمها بر هم آمده ، و تمام اعضاى تن در سكون و سكوت فرو رود ، هنوز به درستى روشن نيست ! ولى اين مساله روشن است كه خواب نقش عظيمى در سلامت انسان دارد ، و به همين دليل پزشكان روانى تلاش مىكنند كه خواب بيماران خود را به صورت عادى تنظيم كنند ، چرا كه بدون آن ، تعادل روانى آن ممكن نيست .
افرادى كه به صورت طبيعى نمىخوابند افرادى پژمرده ، عصبانى ، افسرده ، غمگين و ناراحتند ، و به عكس كسانى كه از خواب معتدلى بهرهمندند به هنگامى كه بيدار مىشوند نشاط و توان فوق العادهاى در خود مىبينند .
مطالعه بعد از يك خواب آرام بخش بسيار سريع پيش مىرود ، و كارهاى فكرى و جسمى بعد از چنين خوابى هميشه قرين موفقيت است ، و اينها همه بيانگر نقش پر اهميت خواب در زندگى انسان است.
كمتر شكنجهاى براى انسان به اندازه بىخوابى اجبارى و اضطرارى
تفسير نمونه ج : 26ص :20
دردناك و جانكاه است و تجربه نشان داده تحمل انسان در برابر بىخوابى بسيار كم است ، و بعد از مدت كوتاهى سلامت خود را از دست مىدهد و بيمارمىشود.
البته آنچه درباره اهميت خواب گفته شد ، منظور از آن يك خواب متعادل و مناسب است و گرنه پر خوابى مانند پرخورى از صفات زشت و موجب بيماريهاى مختلف است.
و عجب اينكه مقدار خواب طبيعى براى انسانها يكسان نيست ، و هيچگونه حد معينى براى آن نمىتوان در نظر گرفت و لذا هر كس بايد با تجربه نياز خويش را به خواب با توجه به ميزان فعاليتهاى جسمى و روحى خود دريابد.
و عجيبتر اينكه به هنگام بروز حوادث سخت كه انسان ناچار است مدتها بيدار بماند مقاومت انسان در برابر بىخوابى موقتا افزايش مىيابد ، خواب از سر انسان مىپرد ، و گاه به حداقل لازم يعنى يك يا دو ساعت مىرسد ، ولى بسيار ديده شده كه اين كمبود به هنگام عادى شدن اوضاع جبران مىگردد ، و جسم و روح انسان طلب خود را از خواب باز مىستاند ! .
البته به ندرت كسانى يافت مىشوند كه ماهها پشت سر هم بيدار بمانند ، و لحظهاى خواب به چشمانشان نرود ، و به عكس افرادى هستند كه حتى در موقع راه رفتن در كوچه و خيابان و حتى موقعى كه با شما سخن مىگويند خواب به آنها دست مىدهد و اگر كسى همراه آنها نباشد خطرناك است ، ولى اين افراد مسلما افراد سالمى نيستند ، و خواه ناخواه گرفتار ضايعات جسمى و روحى مىگردند .
خلاصه اين تحول و دگرگونى عجيبى كه به نام خواب در انسان پيدا مىشود شگفتيهاى زيادى دارد كه آن را شبيه يك معجزه مىكند.
تفسير نمونه ج : 26ص :21
گرچه آيه فوق ناظر به خواب به عنوان يك نعمت الهى است ، ولى از آنجا كه خواب شباهتى به مرگ و بيدارى شباهتى به رستاخيز دارد ، مىتواند اشارهاى به اين مطلب نيز باشد.
سپس در رابطه با مساله خواب سخن از موهبت شب به ميان آورده ، مىفرمايد : ما شب را پوششى قرار داديم ( و جعلنا الليل لباسا).
و بلافاصله مىافزايد : و روز را وسيلهاى براى زندگى قرار داديم ( و جعلنا النهار معاشا ) .
به عكس آنچه ثنويين ( دو گانه پرستان ) بر اثر بىاطلاعى از اسرار آفرينش مىپنداشتند كه نور و روشنائى روز نعمت است ، و ظلمت و تاريكى شب شر و عذاب ، و براى هر كدام خالقى قائل بودند ، يكى را از يزدان و ديگرى را از اهريمن مىدانستند ، با كمى دقت روشن مىشود كه هر يك در جاى خود نعمتى است بزرگ و سرچشمه نعمتهائى ديگر.
مطابق آيات فوق پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمين ، و تمام
تفسير نمونه ج : 26ص :22
موجودات زندهاى كه روى آن زيست مىكنند ، فعاليتهاى خسته كننده زندگى را به حكم اجبار تعطيل مىكند ، و تاريكى را كه مايه سكون و آرامش و استراحت است بر همه چيز مسلط مىسازد ، تا اندامهاى فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجديد نشاط كند ، چرا كه خواب آرام جز در تاريكى ميسر نيست .
از اين گذشته با فرو افتادن پرده شب ، نور آفتاب بر چيده مىشود كه اگر به طور مداوم بتابد تمام گياهان و حيوانات را مىسوزاند ، و زمين جاى زندگى نخواهد بود ! به همين دليل قرآن مجيد كرارا روى اين مساله تكيه كرده ، در يك جا مىفرمايد : قل أ رأيتم ان جعل الله عليكم النهار سرمدا الى يوم القيامة من اله غير الله ياتيكم بليل تسكنون فيه : بگو به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاويدان كند ، چه كسى غير از خدا است كه شب براى شما آورد تا در آن آرامش يابيد ؟ ! ( قصص 72 ) و به دنبال آن مىفرمايد : و من رحمته جعل لكم الليل و النهار لتسكنوا فيه و لتبتغوا من فضله : از رحمت او است كه براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش يابيد ، و هم براى بهرهگيرى از فضل خدا تلاش كنيد ( قصص 73 ) .
قابل توجه اينكه در قرآن مجيد به بسيارى از موضوعات مهم يكبار قسم ياد شده ، در حالى كه به شب هفت بار سوگند ياد شده است ! و مىدانيم سوگند به امور مهم ياد مىشود ، و اين خود نشانه اهميت پرده ظلمت شب است .
آنها كه شب را با نور مصنوعى روشن مىسازند ، و تمام شب را بيدارند و بجاى آن روز را مىخوابند ، افرادى رنجور و ناسالم و فاقد نشاط مىباشند.
در روستاها كه به عكس شهرها شب را زود مىخوابند ، و صبح زود برمىخيزند مردمى سالمتر زندگى مىكنند.
شب منافع جنبى نيز دارد چرا كه سحرگاهانش بهترين وقت براى راز
تفسير نمونه ج : 26ص :23
و نياز به درگاه محبوب ، و عبادت و خودسازى و تربيت نفوس است ، همانگونه كه قرآن مجيد در توصيف پرهيزگاران مىگويد : و بالاسحار هم يستغفرون آنها در سحرگاهان استغفار مىكنند ( ذاريات - 18 ) .
روشنائى روز نيز خود نعمتى است بىنظير ، جنب و جوش و حركت مىآفريند ، انسان را براى كار و تلاش آماده مىسازد ، گياهان را در پرتو نور خود مىروياند ، و حيوانات در پرتو آن رشد مىكنند ، و به حق تعبير بالا كه مىفرمايد : روز را وسيله معاش و زندگى شما قرار داديم تعبيرى است از هر نظر رسا كه نياز به شرح و توصيف ندارد.
آخرين سخن اينكه آمد و شد شب و روز و نظام دقيق تغييرات تدريجى آنها يكى از آيات خلقتو نشانههاى خدا است ، بعلاوه سرچشمه پيدايش يك تقويم طبيعى براى نظام بندى زمانى زندگى انسانها محسوب مىشود.
سپس از زمين به آسمان پرداخته ، مىفرمايد : ما بالاى سر شما هفت آسمان محكم بنا كرديم ( و بنينا فوقكم سبعا شدادا).
عدد هفت در اينجا ممكن است عدد تكثير ، و اشاره به كرات متعدد آسمان ، و مجموعههاى منظومهها و كهكشانها و عوالم متعدد جهان هستى باشد ، كه داراى خلقتى محكم و ساختمانى عظيم و قوى هستند ، و يا عدد تعداد به اين ترتيب كه آنچه ما از ستارگان مىبينيم همه به حكم آيه 6 سوره صافات انا زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب : ما آسمان پائين را با ستارگان زينت
تفسير نمونه ج : 26ص :24
بخشيديم متعلق به آسمان اول است و ماوراى آن شش عالم و آسمان ديگر وجود دارد كه از دسترس علم بشر بيرون است.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور طبقات متعدد هواى اطراف زمين باشد كه در عين رقيق بودن ظاهرى ، از چنان استحكامى برخوردار است كه اين كره خاكى را از هجوم مستمر سنگهاى آسمانى حفظ مىكند ، و به محض اينكه يكى از آنها جذب كره زمين شود بر اثر تصادم شديد با قشر هوا چنان داغ مىشود كه آتش مىگيرد ، و مىسوزد ، و خاكستر آن به طور ملايم بر زمين مىنشيند ، و اگر اين قشر هوا نبود شهرها و آباديهاى ما شب و روز در معرض پرتاب اين سنگها قرار داشت .
بعضى از دانشمندان محاسبه كردهاند كه استقامت قشر هواى اطراف زمين كه بيش از يكصد كيلومتر ضخامت دارد به اندازه يك سقف پولادين به ضخامت ده متر است ! و اين است يكى از تفسيرهاى سبع شداد.
بعد از اشاره اجمالى به آفرينش آسمانها به سراغ نعمت بزرگ آفتاب عالمتاب مىرود و مىفرمايد : ما چراغى نورانى و حرارتبخش آفريديم ( و جعلنا سراجا وهاجا).
وهاج از ماده وهج ( بر وزن كرج ) به معنى نور و حرارتى است كه از آتش صادر مىشود بنا بر اين ذكر اين وصف براى اين چراغ پر فروغ آسمانى
تفسير نمونه ج : 26ص :25
اشارهاى به دو نعمت بزرگ است كه خمير مايه همه مواهب مادى اين جهان است نور و حرارت.
نور خورشيد نه تنها صحنه زندگى انسان و تمام منظومه شمسى را روشن مىسازد ، بلكه تاثير عميقى در پرورش موجودات زنده دارد.
حرارت آن نيز علاوه بر تاثيرى كه در حيات انسان و حيوان و گياه به طور مستقيم دارد ، منبع اصلى وجود ابرها ، و وزش بادها ، و نزول بارانها و آبيارى سرزمينهاى خشك است.
خورشيد به خاطر اشعه مخصوص ماوراء بنفش تاثير فراوانى در كشتن ميكربها دارد ، كه اگر نبود كره زمين به بيمارستان عظيمى تبديل مىشد ، و چه بسا در مدت كوتاهى نسل موجودات زنده از ميان مىرفت .
خورشيد نورى سالم و مجانى و دائمى و از فاصلهاى مناسب ، نه چندان گرم و سوزان ، و نه سرد و بىروح ، در اختيار همه ما مىگذارد.
اگر قيمت انرژى حاصل از خورشيد را با قيمت منابع ديگر انرژى محاسبه كنيم عدد بسيار عظيمى را تشكيل مىدهد ، و اگر فرضا بخواهيم درخت سيبى را با نور و انرژى مصنوعى پرورش دهيم قيمت هر دانه سيب سرسامآور خواهد بود ، آرى اين سراج وهاج عالم آفرينش همه اينها را رايگان در اختيار ما مىگذارد .
تفسير نمونه ج : 26ص :26
جرم خورشيد كه حدود يك ميليون و سيصد هزار برابر كره زمين است و فاصله آن حدود يكصد و پنجاه ميليون كيلومتر مىباشد ، و حرارت برونى سطح خورشيد كه بالغ بر شش هزار درجه سانتيگراد ، و حرارت درونى آن كه در حدود بيست ميليون درجه ! تخمين زده شده است ، همه آنچنان حساب شده است كه اگر كمى كمتر يا بيشتر مىبود ، عرصه زندگى را بر اهل زمين تنگ مىكرد و ادامه حيات را غير ممكن مىساخت كه شرح آن در حوصله اين بيان مختصر نمىگنجد.
و به دنبال نعمت نور و حرارت از ماده حياتى مهم ديگرى كه ارتباط نزديكى با تابش خورشيد دارد سخن به ميان آورده ، مىافزايد : و ما از ابرهاى بارانزا آبى فراوان نازل كرديم ( و انزلنا من المعصرات ماء ثجاجا).
معصرات جمع معصر از ماده عصر به معنى فشار است ، كه اشاره به ابرهاى بارانزا است ، گوئى خودش را مىفشارد تا آب از درونش فرو ريزد توجه داشته باشيد كه معصرات اسم فاعل است).
بعضى نيز آن را به معنى ابرهائى كه آماده ريزش باران است تفسير كردهاند
تفسير نمونه ج : 26ص :27
زيرا اسم فاعل گاه به معنى آمادگى براى چيزى مىآيد .
بعضى نيز گفتهاند معصرات صفت ابرها نيست بلكه صفت بادها است كه از هر سو ابرها را تحت فشار براى ريزش باران قرار مىدهد.
و ثجاج از ماده ثج ( بر وزن حج ) به معنى فرو ريختن آب به صورت پى در پى و فراوان است ، و با توجه به اينكه ثجاج صيغه مبالغه است كثرت و فزونى بيشترى را بيان مىكند ، و در مجموع معنى آيه چنين مىشود كه ما از ابرهاى بارانزا آبى فراوان و پى در پى فرو فرستاديم.
گرچه نزول باران به خودى خود مايه خير و بركت است ، هوا را لطيف مىكند ، آلودگيها را مىشويد ، كثافات را با خود مىبرد ، گرماى هوا را فرو مىنشاند ، و حتى سرما را تعديل مىكند ، از عوامل بيمارى مىكاهد ، و به انسان روح و نشاط مىدهد ، ولى با اينهمه در آيات بعد به سه فايده مهم آن اشاره كرده ، مىفرمايد : هدف از نزول باران اين است كه دانههاى غذائى و گياهان را به وسيله آن از زمين خارج كنيم ( لنخرج به حبا و نباتا ) .
و باغهائى پر درخت ( و جنات الفافا).
الفاف به گفته راغب در مفردات اشاره به اين است درختان اين باغها به قدرى زياد و انبوه است كه به يكديگر پيچيده شده.
تفسير نمونه ج : 26ص :28
در حقيقت دراين دو آيه به تمام مواد غذائى كه انسان و حيوان از آن استفاده مىكنند ، و از زمين رويد ، اشاره شده است ، زيرا قسمت مهمى از آنها را دانههاى غذائى تشكيل مىدهد ( حبا ) و قسمت ديگرى سبزيجات و ريشهها است ( و نباتا ) و بخش ديگرى نيز ميوهها مىباشد ( و جنات).
درست است كه در اين دو آيه تنها همين سه منفعت بزرگ براى نزول باران ذكر شده ، ولى بدون شك منافع باران منحصر به اينها نيست ، اصولا حدود هفتاد درصد بدن انسان را آب تشكيل مىدهد ، و سرچشمه پيدايش همه موجودات زنده طبق صريح قرآن آب است : و جعلنا من الماء كل شىء حى ( انبياء - 30 ) بنا بر اين آب نقش اصلى و اساسى را در مورد موجودات زنده مخصوصا انسان دارد .
نه تنها بدن انسان كه غالب كارخانهها نيز بدون آب فلج مىشود و نظام صنايع نيز فرو مىريزد.
زيبائى چهره طبيعت و نشاط آن با آب است ، و بهترين جادههاى تجارى و اقتصادى دنيا را راههاى آبى تشكيل مىدهد.
نكته : پيوند اين آيات با مساله معاد
در يازده آيه فوق به مهمترين مواهب الهى ، و اساسىترين اركان زندگى انسان ، يعنى نور و ظلمت و حرارت و آب و خاك و گياهان اشاره شده است.
بيان اين نظام دقيق از يكسو دليل روشنى است بر قدرت خداوند بر همه چيز ، بنا بر اين جائى براى اين سخن باقى نمىماند كه چگونه ممكن است خداوند بار ديگر مردگان را به زندگى و حيات باز گرداند همانگونه كه در پاسخ
تفسير نمونه ج : 26ص :29
منكران معاد در آيات آخر سوره يس نيز با كمال وضوح بيان شده است كه مىفرمايد : آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده قادر نيست همانند آن را بيافريند ( يس - 81).
از سوى ديگر اين تشكيلات عظيم حتما هدفى دارد ، و اين هدف مسلما زندگى چند روزه دنيا نمىتواند باشد ، و به همين خوردنها و آشاميدنها و خواب و بيداريهااكتفاء شود ، بلكه حكمت خداوند ايجاب مىكند كه هدفى والاتر براى آن باشد يا به تعبير ديگر نشاه اولى تذكرى است براى نشاه آخرت و منزلگاهى است براى سير طولانى بشر ، همانگونه كه در آيه 115 سوره مؤمنون مىفرمايد : ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون آيا گمان كرديد كه شما را بيهوده آفريديم و به سوى ما باز نمىگرديد ؟ ! و از سوى سوم مساله خواب و بيدارى كه خود نمونهاى از مرگ و حيات مجدد است ، و مساله زنده شدن زمينهاى مرده بر اثر نزول باران كه صحنه معاد را همه سال در برابر چشمان انسانها جلوهگر مىكند، اشاراتى است پر معنى به مساله رستاخيز و زندگى پس از مرگ ، همانگونه كه در آيه 9 سوره فاطر بعد از ذكر تجديد حيات زمينهاى مرده با نزول باران مىفرمايد : كذلك النشور : رستاخيز نيز چنين است.
تفسير نمونه ج : 26ص :30
إِنَّ يَوْمَ الْفَصلِ كانَ مِيقَتاً(17) يَوْمَ يُنفَخُ فى الصورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً(18) وَ فُتِحَتِ السمَاءُ فَكانَت أَبْوَباً(19) وَ سيرَتِ الجِْبَالُ فَكانَت سرَاباً(20)
ترجمه:
17 -روز جدائى ميعاد همگان است.
18 -روزى كه در صور دميده مىشود ، و شما فوج فوج وارد محشر مىشويد.
19 -و آسمان گشوده مىشود ، و به صورت درهاى متعددى در مىآيد.
20 -و كوهها به حركت در مىآيد و به صورت سرابى مىشود!
تفسير : سرانجام روز موعود فرا مىرسد
در آيات قبل اشاراتى به دلائل مختلف معاد آمده بود ، در نخستين آيه مورد بحث به عنوان يك نتيجهگيرى ، مىفرمايد : روز جدائى ( روز رستاخيز ) روز وعده همگان است ( ان يوم الفصل كان ميقاتا).
تعبير به يوم الفصل تعبير بسيار پر معنائى است كه بيانگر جدائيها در آن روز عظيم است.
تفسير نمونه ج : 26ص :31
جدائى حق از باطل.
جدائى صفوف مؤمنانصالح از مجرمان بدكار.
جدائى پدر و مادر از فرزند ، و برادر از برادر.
ميقات از ماده وقت مانند ميعاد و وعد به معنى وقت معين و مقرر است ، و اينكه به مكانهاى معينى كه زائران خانه خدا از آنجا محرم مىشوند ميقات گفته مىشود به خاطر آن است كه در وقت معينى در آنجا اجتماع مىكنند.
سپس به شرح بعضى از ويژگيها و حوادث آن روز بزرگ پرداخته مىگويد همان روزى كه در صور دميده مىشود ، و شما فوج فوج وارد محشر مىشويد ( يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا).
از آيات قرآن به خوبى استفاده مىشود كه دو حادثه عظيم به عنوان نفخ صور واقع مىشود ، در حادثه اول نظام جهان هستى به هم مىريزد ، و تمام اهل زمين و همه كسانى كه در آسمانها هستند مىميرند ، و در حادثه دوم جهان ، نوسازى مىشود ، و مردگان به حيات جديد باز مىگردند ، و رستاخيز بزرگ انجام مىگيرد .
نفخ به معنى دميدن و صور به معنى شيپور است كه معمولا آن را براى توقف قافله و لشكر ، يا براى حركت آن به صدا در مىآورند ، و اهل قافله و لشكريان از آهنگ مختلف اين دو صدا مىفهمند كه بايد توقف كنند ، يا حركت نمايند.
اين تعبير كنايه لطيف و زيبائى از آن دو حادثه عظيم است ، و آنچهدر آيه بالا آمده اشاره به نفخ صور دوم است كه نفخه حيات و زندگى مجدد و رستاخيز مىباشد.
تفسير نمونه ج : 26ص :32
(درباره نفخ صور و نكات مربوط به آن به طور مشروح در جلد 19 ، ذيل آيه 68 زمر ، صفحه 534 تا 542 بحث كردهايم ) آيه مورد بحث مىگويد : در آن روز فوج فوج وارد محشر مىشويد ، در حالى كه آيه 95 مريم مىگويد : هر كس در آن روز تنهاست و كلهم آتيه يوم القيامة فردا و آيه 71 اسراء مىگويد : هر گروهى با پيشواى خودشان وارد عرصه محشر مىشوند يوم ندعوا كل اناس بامامهم.
جمع ميان اين آيات چنين است كهفوج فوج بودن مردم منافاتى با اين ندارد كه هر فوج با رهبرش وارد محشر شود ، و اما فرد بودن آنها به خاطر اين است كه قيامت مواقف متعددى دارد ، ممكن است در مواقف نخستين مردم گروه گروه با رهبران هدايت و ضلال وارد محشر شوند ، اما به هنگام قرار گرفتن در پاى محكمه عدل الهى فرد فرد باشند ، و به تعبير قرآن در آيه 21 سوره ق هر كدام با يك نفر مامور و يك گواه در آنجا حاضر مىگردند و جائت كل نفس معها سائق و شهيد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از فرد بودن جدا شدن از دوستان و حاميان و يار و ياور باشد ، چرا كه انسان در آنجا خودش هست و عملش .
و به دنبال آن مىافزايد : آسمان گشوده مىشود ، و به صورت درهاى متعددى در مىآيد ( و فتحت السماء فكانت ابوابا).
منظور از اين درها چيست ؟ و گشوده شدن چه مفهومى دارد ؟ بعضى گفتهاند : منظور اين است كه درهاى عالم غيب به عالم شهود گشوده مىشود ، حجابها كنار مىرود ، و عالم فرشتگان به عالم انسان راه مىيابد.
تفسير نمونه ج : 26ص :33
ولى جمعى اين آيه را اشاره به چيزى دانستهاند كه در آيات ديگر قرآن آمده كه مىگويد : در آستانه قيامت آسمان شكافته مىشود و اذا السماء انشقت(انشقاق - 1 ) و در جاى ديگر همين معنى را به تعبير ديگرى بيان فرمود : اذا السماء انفطرت ( انفطار - 1).
در حقيقت آنقدر در كرات آسمانى شكافها ظاهر مىشود كه گوئى سرتاسر آن تبديل به درهائى شده است.
اين احتمال نيز وجود دارد كه انسان در شرائط موجود در دنيا قادر به حركت در آسمانها نيست ، و اگر هم براى او امكان داشته باشد بسيار محدود است ، گوئى شرائط موجود تمام درهاى آسمان را به روى او بسته ، ولى در قيامت انسان از كره خاكى آزاد مىشود ، و درهاى سفر به آسمانها به روى او گشوده ، و شرائط آن فراهم مىگردد.
بهتعبير ديگر : در آن روز نخست آسمانها از هم متلاشى مىشوند ، و به دنبال آن طبق آيه 48 سوره ابراهيم آسمانهائى نوين و زمينى نو جاى آن را مىگيرد : يوم تبدل الارض غير الارض و السموات و در اين حال درهاى آسمانها به روى زمينيان گشوده مىشود ، و راه آسمانها به روى انسان باز مىگردد ، بهشتيان به سوى بهشت مىروند ، و درهاى بهشت به روى آنها گشوده خواهد شد : حتى اذا جاءوها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام عليكم : تا زمانى كه بهشتيان به سوى بهشت مىآيند و درهاى آن گشوده مىشود : و خازنان بهشت به آنها مىگويند درود بر شما ( زمر - 73 ) .
و در همين جا است كه فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مىشوند و تبريك و تهنيت مىگويند و الملائكة يدخلون عليهم من كل باب ( رعد - 23).
و درهاى دوزخ نيز به روى كافران گشوده مىشود : و سيق الذين كفروا
تفسير نمونه ج : 26ص :34
الى جهنم زمرا حتى اذا جاءوها فتحت ابوابها ( زمر - 71).
و به اين ترتيب انسان در عرصهاى قدم مىگذارد كه پهنايش به پهناى زمين و آسمان كنونى است : و جنة عرضها السموات و الارض ( آل عمران - 133).
و بالاخره در آخرين آيه مورد بحث ، وضع كوهها را در قيامت ، منعكس كرده مىفرمايد : كوهها به حركت در آورده مىشود و سرانجام سرابى مىگردد ( و سيرت الجبال فكانت سرابا ) .
به طورى كه از جمع بندى آيات مختلف قرآن درباره سرنوشت كوهها در قيامت به دست مىآيد ، كوهها مراحلى را طى مىكند ، نخست كوهها به حركت در مىآيد : و تسير الجبال سيرا ( طور - 10).
سپس از جا كنده مىشود ، و سخت درهم كوفته خواهد شد و حملت الارض و الجبال فدكتا دكة واحدة ( حاقه - 14).
و بعدا به صورت تودهاى از شنهاى متراكم در مىآيد : و كانت الجبال كثيبا مهيلا ( مزمل - 14).
و بعد به صورت پشم زدهشده در مىآيد كه با تند باد حركت مىكند و تكون الجبال كالعهن المنفوش ( قارعه - 5).
و سپس به صورت گرد و غبار در مىآيد كه در فضا پراكنده مىشود و بست الجبال بسا فكانت هباء منبثا ( واقعه - 5 و 6).
و بالاخره چنانكه در آيه مورد بحث آمده تنها اثرى از آن باقى مىماند و همچون سرابى از دور نمايان خواهد شد.
و به اين ترتيب سرانجام كوهها از صفحه زمين برچيده مىشود ، و زمين هموار مىگردد و يسئلونك عن الجبال فقل ينسفها ربى نسفا فيذرها قاعا
تفسير نمونه ج : 26ص :35
صفصفا : از تو درباره كوهها سؤال مىكنند ، بگو : پروردگارم آنها را بر باد مىدهد و زمين را صاف و هموار مىسازد ! ( طه - 105 - 106 ) .
سراب از ماده سرب ( بر وزن طرف ) به معنى راه رفتن در سراشيبى است ، و از آنجا كه در بيابانها در هواى گرم به هنگامى كه انسان در سراشيبى حركت مىكند از دور تلالوى به نظرش مىرسد كه گمان مىكند آب وجود دارد در حالى كه چيزى جز شكست نور نيست ، سپس به هر چيزى كه ظاهرى دارد اما حقيقتى در آن نيست سراب گفته مىشود.
به اين ترتيب آيه فوق آغاز اين حركت و پايان آن را بيان مىكند و مراحل ديگر در آيات ديگر آمده است.
در حقيقت كوهها به شكل غبارى در فضا ، به وضعى سراب مانند در مىآيند آنجا كه كوه با آن عظمت و صلابت ، سرنوشتى اين چنين پيدا كند ، پيداست چه دگرگونيها در جهان به موازات آن روى مىدهد ؟ همچنين افراد يا قدرتهائى كه در زندگى اين جهان ، ظاهرى همچون كوه داشتند ، در آنجا سرابى بيش نخواهند بود ! در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه آيا اين حوادث در نفخه اولى كه مربوط به پايان جهان است صورت مىگيرد ؟ يا در نفخه ثانيه كه آغاز رستاخيز است ؟ ولى با توجه به اينكه آيه يوم ينفخ فى الصور فتاتون افواجا مسلما مربوط به نفخه ثانيه است كه انسانها زنده شده ، و فوج فوج وارد عرصه محشر مىشوند اين آيه نيز قاعدتا بايد مربوط به همين نفخه باشد ، منتهى ممكن است آغاز اين ( حركت كوهها ) در نفخه نخست صورت گيرد ، و پايان آن ( تبديل به سراب شدن ) در نفخه ثانيه باشد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه تمام مراحل متلاشى شدن كوهها مربوط
تفسير نمونه ج : 26ص :36
به نفخه اولى باشد منتهى چون در ميان اين دو فاصله زيادى نيست ، با هم ذكر شده ، همانگونه كه در بعضى ديگر از آيات قرآن نيز حوادث نفخه اولى و ثانيه با هم ذكر شده ( نمونه آن در سوره تكوير و انفطار ديده مىشود - دقت كنيد ) .
قابل توجه اين كه در آيات گذشته ، كوهها به عنوان ميخها ، و زمين به عنوان گهواره معرفى شده بود ، و در آيات مورد بحث مىگويد آن روز كه فرمان فناى جهان صادر مىشود آن گهواره به هم مىخورد ، و اين ميخهاى عظيم از جا كنده خواهد شد ، روشن است هنگامى كه ميخهاى چيزى را بكشند از هم متلاشى مىشود.
تفسير نمونه ج : 26ص :37
إِنَّ جَهَنَّمَ كانَت مِرْصاداً(21) لِّلطغِينَ مَئَاباً(22) لَّبِثِينَ فِيهَا أَحْقَاباً(23) لا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْداً وَ لا شرَاباً(24) إِلا حَمِيماً وَ غَساقاً(25) جَزَاءً وِفَاقاً(26) إِنهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً(27) وَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا كِذَّاباً(28) وَ كلَّ شىْءٍ أَحْصيْنَهُ كتَباً(29) فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلا عَذَاباً(30)
ترجمه:
21 -جهنم كمينگاهى است بزرگ!
22 -و محل بازگشتى براى طغيانگران!
23 -مدتهاى طولانى در آن مىمانند.
تفسير نمونه ج : 26ص :38
24 -در آنجا نه چيز خنكى مىچشند ، و نه نوشيدنى گوارائى.
25 -جز آبى سوزان و مايعى از چرك و خون!
26 -اين مجازاتى است موافق و مناسب ( اعمال آنها).
27 -چرا كه اميدى به حساب نداشتند .
28 -و آيات ما را به كلى تكذيب كردند.
29 -و ما همه چيز را احصا و ثبت كردهايم.
30 -پس بچشيد كه چيزى جز عذاب بر شما نمىافزائيم.
تفسير : جهنم كمينگاه بزرگ!
بعد از بيان بعضى از دلائل معاد ، و قسمتى از حوادث رستاخيز ، به سراغ سرنوشت دوزخيان و بهشتيان مىرود ، نخست از دوزخيان شروع كرده ، مىفرمايد : جهنم كمينگاهى است ( ان جهنم كانت مرصادا).
و محل بازگشت طغيانگران ! ( للطاغين مابا).
مدتهاى طولانى در آن مىمانند ( لابثين فيها احقابا).
مرصاد اسم مكان است به معنى جايگاهى كه در آن كمين مىكنند ، راغب در مفردات مىگويد : مرصد ( بر وزن مرقد ) و مرصاد هر دو يك معنى دارند ، با اين تفاوت كه مرصاد به مكانى گفته مىشود كه مخصوص كمين است .
تفسير نمونه ج : 26ص :39
بعضى نيز گفتهاند صيغه مبالغه است ، به معنى كسى كه بسيار كمين مىكند مانند معمار كه به معنى شخصى است كه بسيار عمران و آبادى مىكند.
البته معنى اول هم مشهورتر است و هم مناسبتر ، و در اينكه چه كسى در دوزخ در كمين طغيانگران است ؟ گفتهاند : فرشتگان عذاب ، زيرا طبق آيه 71 سوره مريم ، همه انسانها اعم از نيك و بد از كنار دوزخ ، يا از بالاى آن عبور مىكنند ، و ان منكم الا واردها كان على ربك حتما مقضيا در اين گذرگاه عمومى و همگانى فرشتگان عذاب در كمينند و دوزخيان را مىربايند ! و اگر به معنى صيغه مبالغه تفسير كنيم خود دوزخ در كمين آنها قرار دارد و هر كدام از طغيانگران به آن نزديك مىشوند آنها را به سوى خود مىكشاند و در كام خود فرو مىبرد ، به هر حال از اين گذرگاه عمومى احدى از سركشان نمىتوانند بگذرند ، يا فرشتگان عذاب آنها را مىربايند ، و يا جاذبه شديد جهنم .
ماب به معنى مرجع و محل بازگشت است ، و گاه به معنى منزلگاه و قرارگاه مىآيد ، و در اينجا به همين معنى است .
و اما احقاب جمع حقب ( بر وزن قفل ) به معنى مدت نامعلومى از زمان است ، بعضى آن را به هشتاد سال ، و بعضى هفتاد ، و بعضى چهل سال تفسير كردهاند ، و چون از اين تعبير به هر حال استشمام مىشود كه دوزخيان مدتهائى طولانى در دوزخ مىمانند ، و سرانجام پايان مىيابد ، و اين با آيات خلود و عذاب دائم تضاد دارد ، هر كدام در تفسير آن راهى را پوئيدهاند.
معروف ميان مفسران اين است كه منظور از احقاب در اينجا اين است كه مدتهائى طولانى و ساليان دراز پى در پى مىآيد و مىگذرد ، بى آنكه پايان يابد ، و هر زمانى كه مىگذرد زمان ديگرى جانشين آن مىشود .
در بعضى از روايات نيز آمده است كه اين آيه درباره گنهكارانى است كه
تفسير نمونه ج : 26ص :40
سرانجام پاك مىشوند و از دوزخ آزاد مىگردند نه كافرانى كه مخلد در آتشند.
سپس به گوشه كوچكى از عذابهاى بزرگ جهنم اشاره كرده ، مىافزايد : آنها در آنجا نه چيز خنكى مىچشند كه گرماى وحشتناك دوزخ را فرو نشاند و نه نوشيدنى گوارائى كه عطش شديد آنها را تسكين بخشد ( لا يذوقون فيها بردا و لا شرابا).
جز آبى سوزان ، و مايعى از چرك و خون ( الا حميما و غساقا ) .
و جز سايه دودهاى غليظ و داغ و خفقان آور آتش كه در آيه 43 سوره واقعه آمده است و ظل من يحموم.
حميم به معنى آب بسيار داغ و غساق به معنى چرك و خونى است كه از زخم جارى مىشود ، و بعضى آن را به معنى مايعات بد بو تفسير كردهاند.
اين در حالى است كه بهشتيان از چشمههاى گواراى شراب طهور به وسيله پروردگارشان سيراب مىشوند و سقاهم ربهم شرابا طهورا ( دهر - 21 ) و نوشيدنيهائى در ظرفهاى زيباى بهشتى است كه مهر بر آن نهاده شده ، مهرى كه از مشك است ختامه مسك ( مطففين - 26 ) ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا ؟ و از آنجا كه ممكن است وجود اين كيفرهاى سخت و شديد در نظر بعضى عجيب آيد ، در آيه بعد مىافزايد : اين مجازاتى است موافق و مناسب اعمال آنها
تفسير نمونه ج : 26ص :41
(جزاء وفاقا).
چرا چنين نباشد ؟ در حالى كه آنها در اين دنيا قلبهاى مظلومان را سوزاندند ، روح و جان آنها را به آتش كشيدند و با ظلم و ستم و طغيان خود بر كسى رحم نكردند ، سزاوار است كه در آنجا كيفرشان چنان باشد ، و نوشابههايشان چنين ! اصولا همانگونه كه بارها تاكيد كردهايم از آيات قرآن استفاده مىشود كه حداقل بسيارى از كيفرهاى قيامت تجسمى است از اعمال دنياى انسانها ، چنانكه در سوره تحريم آيه 7 مىخوانيم : يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون : اى كافران امروز عذر مخواهيد ، چرا كه جزاى شما تنها اعمالى است كه انجام مىداديد ( كه اكنون تجسم يافته و در برابر شما حضور پيدا كرده ) .
سپس به توضيح علت اين مجازات پرداخته ، مىفرمايد : اين به خاطر آن است كه آنها اميدى به حساب و ترسى از عقاب خداوند نداشتند ( انهم كانوا لا يرجون حسابا).
و همين بىاعتنائى به حساب و روز جزا مايه طغيان و سركشى و ظلم و ستم آنها شد ، و آن ظلم و فساد چنين سرنوشت دردناكى را براى آنان فراهم ساخت .
در حقيقت عدم ايمان به حساب عاملى است براى طغيان ، و آن هم عاملى است براى آن كيفرهاى سخت.
توجه داشته باشيد كه لا يرجون از ماده رجاء هم به معنى اميد
تفسير نمونه ج : 26ص :42
است و هم به معنى عدم ترس و وحشت اصولا انسان وقتى اميد و انتظار كيفر داشته باشد طبعا مىترسد ، و اگر نداشته باشد نمىترسد و اين دو لازم و ملزوم يكديگرند ، لذا آنان كه اميد به حساب نداشته باشند ترسى هم ندارند.
تعبير به ان كه براى تاكيد است و كانوا كه استمرار در ماضى را بيان مىكند و حسابا كه به صورت نكره بعد از نفى ذكر شده و معنى عموم را مىدهد ، همه بيانگر اين واقعيت است كه آنها مطلقا و هرگز هيچگونه انتظار و ترسى از حساب و كتاب نداشتند ، يا به تعبير ديگر حساب روز قيامت را به دست فراموشى سپرده ، و از برنامه زندگى خود كاملا حذف كرده بودند ، و طبيعى است كه چنين افرادى ، آلوده چنان گناهان عظيمى شوند ، و سرانجام گرفتار اين عذابهاى سخت و دردناك .
و لذا بلافاصله مىافزايد : آنها آيات ما را به كلى تكذيب كردند ( و كذبوا باياتنا كذابا).
هواى نفسآنچنان بر آنها چيره شده بود كه همه آيات بيدارگر الهى را شديدا انكار كردند ، تا به هوسهاى سركش خود ادامه دهند ، و به خواستهها و تمنيات نامشروع خويش لباس عمل بپوشاند.
پيداست كه آيات در اينجا معنى وسيع و گستردهاى دارد كه همه آيات توحيد و نبوت و تشريع و تكوين ، و معجزات انبيا و احكام و سنن را شامل مىشود ، و با توجه به تكذيب اينهمه نشانهها و آيات الهى كه جهان تكوين و تشريع را پر
تفسير نمونه ج : 26ص :43
كرده بايد تصديق كنيم كه آن مجازات براى چنين اشخاصى جزاء وفاق و كيفر مناسب است.
سپس به عنوانهشدار به اين طغيانگران ، و هم براى تاكيد بر مساله وجود موازنه ميان جرم و جريمه و حاكميت جزاى وفاق مىافزايد : ما همه چيز را قطعا احصاء و ثبت كردهايم ( و كل شىء احصيناه كتابا).
تا گمان نكنيد چيزى از اعمال شما بىحساب و مجازات مىماند ، و نيز هرگز فكر نكنيد اين كيفرهاى شديد غير عادلانه است.
اين حقيقت كه تمام كارهاى انسان اعم از كوچك و بزرگ ، صغير و كبير ، آشكار و پنهان ، و حتى نيات و عقائد انسان ، ثبت و ضبط مىشود ، در بسيارى از آيات قرآن منعكس است.
در يكجا مىفرمايد : و كل شىء فعلوه فى الزبر و كل صغير و كبير مستطر : هر كارى را كه انجام دادند در نامههاى اعمالشان ثبت است و هر عمل كوچك و بزرگى نوشته مىشود ( قمر - 52 و 53 ) .
و در جاى ديگر مىفرمايد : ان رسلنا يكتبون ما تمكرون : رسولان ما آنچه مكر مىكنيد مىنويسند ( يونس - 21).
و در جاى ديگر مىخوانيم : و نكتب ما قدموا و آثارهم : ما آنچه را از پيش فرستادهاند و همچنين تمام آثار آنها را مىنويسيم ( يس - 12).
تفسير نمونه ج : 26ص :44
و لذا هنگامى كه نامه اعمال مجرمان را به دست آنها مىدهند فريادشان بلند مىشود ، مىگويند : يا ويلتنا مال هذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها : اى واى بر ما ! اين چه كتابى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آن را ثبت و شماره كرده است ؟ ! ( كهف - 49 ) .
بدون شك كسى كه اين واقعيت را با تمام قلبش باور كند در انجام كارها بسيار دقيق و حسابگر خواهد بود ، و همين اعتقاد مانع بزرگى ميان انسان و گناه ايجاد مىكند و از عوامل مهم تربيت محسوب مىشود.
در آخرين آيه مورد بحث لحن سخن را تغيير داده ، و از غيبت به خطاب مبدل نموده ، آنها را مخاطب ساخته ، و ضمن جمله تهديدآميز و خشمآلود و تكاندهندهاىمىفرمايد : پس بچشيد كه چيزى جز عذاب بر شما نمىافزائيم ! ( فذوقوا فلن نزيدكم الا عذابا).
هر چه فرياد كنيد ، يا ويلتنا بگوئيد ، تقاضاى باز گشت به دنيا و جبران گناهان نمائيد از شما مسموع نيست ، و چيزى جز بر عذاب شما افزوده نخواهد شد.
اين جزاى كسانى است كه وقتى در مقابل دعوت پر مهر انبياى الهى به سوى ايمان و تقوى قرار مىگرفتند ، مىگفتند : سواء علينا ا وعظت ام لم تكن من الواعظين : براى ما يكسان است مىخواهى اندرز ده ، يا اندرز مده ! ( شعراء - 136).
و اين جزاى كسى است كه وقتى آيات الهى براى او خوانده مىشد جز بر نفرتش چيزى نمىافزود ، ( و ما يزيدهم الا نفورا ) ( اسراء - 41 ) .
و بالاخره اين است سزاى كسى كه از هيچ گناهى روىگردان نبود و به هيچ كار خيرى علاقه نداشت.
تفسير نمونه ج : 26ص :45
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نقل شده است كه فرمود : هذه الاية اشد ما فى القرآن على اهل النار : اين آيه شديدترين آيهاى است كه در قرآن مجيد درباره دوزخيان آمده است!.
چگونه اين چنين نباشد در حالى كه خداوند غفور و رحيم آنچنان بر آنها خشمگين شده كه آنها را با جملهاى كه تمام درهاى اميد را به روى آنان مىبندد مخاطب ساخته ، و جز وعده افزودن عذاب چيزى به آنها نمىدهد .
تفسير نمونه ج : 26ص :46
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازاً(31) حَدَائقَ وَ أَعْنَباً(32) وَ كَوَاعِب أَتْرَاباً(33) وَ كَأْساً دِهَاقاً(34) لا يَسمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَ لا كِذَّباً(35) جَزَاءً مِّن رَّبِّك عَطاءً حِساباً(36) رَّب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا الرَّحْمَنِلا يمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً(37)
ترجمه:
31 -براى پرهيزگاران مسلما پيروزى بزرگى است.
32 -باغهائى سرسبز ، و انواعى از انگورها .
33 -و حوريانى بسيار جوان و هم سن و سال.
34 -و جامهائى لبريز و پياپى ( از شراب طهور).
35 -در آنجا نه سخن لغو و بيهودهاى مىشنوند و نه دروغى.
36 -اين جزائى است از سوى پروردگارت و عطيهاى است كافى.
37 -همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است ، پروردگار رحمان ، و هيچ كس حق ندارد بىاجازه او سخنى بگويد ( يا شفاعتى كند).
تفسير نمونه ج : 26ص :47
تفسير : بخشى از پاداش عظيم پرهيزگاران
در آيات پيشين سخن از سرنوشت طغيانگران و قسمتى از كيفرهاى دردناك آنها و علت اين بدبختى بود ، در آيات مورد بحث به شرح نقطه مقابل آنها پرداخته از مؤمنان راستين ، و پرهيزگاران ، و قسمتى از مواهب آنها در قيامت سخن مىگويد تا در يك مقايسه رويارو ميان اين دو ، حقايق روشنتر گردد ، همانگونه كه سيره قرآن مجيد در سورههاى ديگر مىباشد كه اضداد را در مقابل هم قرار داده ، و وضع آنها را در اين مقابله تبيين مىكند .
نخست مىفرمايد : براى پرهيزگاران پيروزى و نجات بزرگى است ( ان للمتقين مفازا).
مفاز اسم مكان يا مصدر ميمى از ماده فوز به معنى رسيدن به خير و نيكى توام با سلامت است ، و به معنى نجات و پيروزى كه لازمه اين معنى است نيز آمده ، و با توجه به اينكه مفازا به صورت نكره ذكر شده ، اشاره به پيروزى عظيم و رسيدن به خير و سعادت بزرگى است .
سپس به شرح اين فوز و سعادت پرداخته ، مىافزايد : باغهائى خرم و سرسبز و محفوظ با ميوههائى از انواع انگورها ( حدائق و اعنابا).
حدائق جمع حديقه به معنى باغ و بستان خرم و سرسبز و پر درخت است كه ديوار گرداگرد آن كشيده شده و از هر نظر محفوظ است ، راغب در مفردات مىگويد : حديقه در اصل به زمينى مىگويند كه داراى آب است
تفسير نمونه ج : 26ص :48
همچونحدقه چشم كه هميشه آب در آن وجود دارد ! جالب اينكه از ميان تمام ميوهها در اينجا روى انگور تكيه شده ، به خاطر مزاياى فوق العادهاى كه اين ميوه در ميان ميوهها دارد ، زيرا به گفته دانشمندان غذاشناس انگور علاوه بر اينكه از نظر خواص يك غذاى كامل محسوب مىشود و مواد غذائى آن بسيار نزديك به شير مادر است ، دو برابر گوشت در بدن ايجاد حرارت مىكند ، گذشته از اين ، به قدرى مواد مفيد در آن وجود دارد كه مىتوان گفت يك داروخانه طبيعى است.
انگور داراى خاصيت ضد سم ، مفيد براى تصفيه خون ، دفع رماتيسم ، نقرس ، و عامل مبارزه با افزايش اوره خون است .
اضافه بر اينها انگور اعصاب را تقويت كرده ، و توليد نشاط مىكند ، و به خاطر داشتن انواع ويتامينها به انسان نيرو و توان مىبخشد.
اينها گوشهاى از آثار و خواص انگور است ، و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) مىخوانيم : خير فواكهكم العنب : بهترين ميوههاى شما انگور است.
سپس به همسران بهشتى كه يكى ديگر از مواهب پرهيزگاران است اشاره كرده ، مىافزايد : براى آنها حوريانى است بسيار جوان كه تازه برآمدگى سينه آنها ظاهر شده ، و هم سن و سالند ( و كواعب اترابا).
كواعب جمع كاعب به معنى دوشيزهاى است كه تازه برآمدگى سينه او آشكار شده ، و اشاره به آغاز جوانى است ، و اتراب جمع ترب ( بر وزن حزب ) به معنى افراد هم سن و سال است ، و بيشتر در مورد جنس مؤنث به كار مىرود ، و به گفته بعضى در اصل از ترائب به معنى دندههاى قفسه سينه گرفته
تفسير نمونه ج : 26ص :49
شده كه شباهت زيادى با هم دارند.
اين هم سن و سال بودن ممكن است در ميان خود زنان بهشتى باشد ، يعنى همگى جوان ، و همسان در زيبائى و حسن و جمال و اعتدالقامتند ، و يا ميان آنها و همسرانشان ، چرا كه توافق سنى ميان دو همسر سبب مىشود كه بهتر احساسات يكديگر را درك كنند ، ولى تفسير اول مناسبتر به نظر مىرسد .
سپس چهارمين نعمت بهشتى را كه در انتظار پرهيزگاران است چنين شرح مىدهد : و جامهائى پر و لبريز و پياپى از شراب طهور ! ( و كاسا دهاقا).
اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنيا كه عقل را مىزدايد ، و انسان را تا سر حد يك حيوان تنزل مىدهد ، بلكه شرابى كه عقل آور ، و نشاط آفرين و جانپرور و روحافزا است.
كاس ( بر وزن راس ) به معنى جام مملو از نوشيدنى است ، و گاه به خود جام يا محتواى آن نيز اطلاق مىشود.
دهاق را بسيارى از مفسران و اهل لغت به معنى لبريز تفسير كردهاند ولى ابن منظور در لسان العرب دو معنى ديگر نيز براى آن نقل كرده : پى در پى و صاف و زلال.
بنا بر اين اگر مجموع اين معانى را در نظر بگيريم مفهوم آيه چنين مىشود كه براى بهشتيان جامهاى مملو از شراب طهور زلال و لبريز و پى در پى مىآورند.
و از آنجا كه سخن از جام و شراب تداعى معنى نامطلوب آن را در دنيا مىكند ، در حالى كه شراب بهشتى درست نقطه مقابل شرابهاى شيطانى دنيا است
تفسير نمونه ج : 26ص :50
بلافاصله مىافزايد : بهشتيان در آنجا نه سخن لغو و بيهودهاى مىشنوند ، و نه دروغ و تكذيبى را ( لا يسمعون فيها لغوا و لا كذابا ) .
شراب دنيا عقل را مىزدايد ، و هوش را از سر مىبرد ، و انسان را به بيهوده گوئى و سخنان ناموزون وامىدارد ، اما شراب طهور بهشتى به انسان روح و عقل و نور و صفا مىبخشد.
در اينكه مرجع ضمير فيها چيست ؟ دو احتمال دادهاند : نخست اينكه به بهشت باز مىگردد ، و ديگر اينكه به كاس ( جام).
بنا بر تفسير اول مفهوم آيه چنين خواهد بود كه در بهشت سخن لغو و دروغى نمىشنوند مانند آنچه در آيه 10 و 11 سوره غاشيه آمده است فى جنة عالية لا تسمع فيها لاغية : آنها در بهشت عالى جاى خواهند داشت بهشتى كه در آن سخن لغو و بيهوده نخواهى شنيد .
و بنا بر تفسير دوم مفهوم آيه اين است كه از نوشيدن آن جام شراب لغو و بيهوده و دروغى حاصل نمىشود ، مانند آنچه در آيه 23 طور آمده است : يتنازعون فيها كاسا لا لغو فيها و لا تاثيم : آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را از يكديگر مىگيرند كه نه بيهوده گوئى در آن است و نه گناه.
به هر حال يكى از مواهب بزرگ معنوى بهشتيان اين است كه در آنجا اثرى از دروغپردازيها ، بيهودهگوئيها ، تهمتها و افتراها ، تكذيب حق، و توجيه باطل ، و گفتگوهاى ناهنجارى كه قلب پرهيزكاران را در اين دنيا آزار مىدهد وجود نخواهد داشت و به راستى چه زيباست آن محيطى كه اثرى از اين سخنان ناموزون و رنجآور در آن وجود ندارد ، و طبق آيه 62 مريم جز سلام و تحيت و سخنان مسالمتآميز در آنجا چيزى نمىشنوند لا يسمعون فيها لغوا الا سلاما.
تفسير نمونه ج : 26ص :51
و در پايان ذكر اين نعمتها به نعمت معنوى ديگرى اشاره مىكند كه از همه بالاتر است ، مىفرمايد : اين جزائى است از سوى پروردگارت ، و عطيهاى است كافى ( جزاء من ربك عطاء حسابا).
چه بشارت و نعمتى از اين برتر و بالاتر كه بنده ضعيف ، مورد نوازش و الطاف و محبتهاى مولاى كريم خود قرار گيرد ، او را اكرام كند ، بزرگ دارد ، و خلعت بخشد ، اين توجه و عنايت ، و اين لطف و محبت ، چنان لذتى به مؤمنان مىدهد كه با هيچ نعمتى برابر نيست .
و به گفته شاعر : من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها مىكنى اى خاك درت تاج سرم تعبير به رب ( پروردگار ) همراه با ضمير مخاطب و توام با كلمه عطاء همگى بيانگر لطف فوق العادهاى است كه در اين پاداشها نهفته است.
واژه حسابا به عقيده بسيارى از مفسران در اينجا به معنىكافيا مىباشد ، چنانكه گاه گفته مىشود احسبت يعنى آنقدر به او بخشيدم كه گفت حسبى ( كافى است).
در حديثى از امام امير مؤمنان على (عليهالسلام) آمده است كه در قيامت خداوند حسنات مؤمنان را حساب مىكند ، و هر حسنه را ده برابر تا هفتصد برابر پاداش مرحمت مىكند ، همانگونه كه خدا در قرآن فرموده : جزاء من ربك عطاء حسابا.
تفسير نمونه ج : 26ص :52
از اين روايت ، استفاده مىشود كه عطاياى الهى با آنكه جنبه تفضل دارد ، در عين حال روى حساب اعمال است ، يعنى تفضلات و عطاياى او ، تناسب با اعمال صالحه انسانهادارد ، و به اين ترتيب مىتوان حسابا را در آيه فوق به همان معنى معروف محاسبه تفسير كرد ، و جمع ميان اين معنى و معنى گذشته نيز مانعى ندارد ( دقت كنيد).
سپس در آخرين آيه مورد بحث مىافزايد : اين عطاياى بزرگ را همان كسى مىبخشد كه پروردگار آسمان و زمين است و آنچه ميان آن دو قرار دارد همان خداوند رحمان و بخشنده ( رب السماوات و الارض و ما بينهما الرحمن).
آرى آن كس كه مالك اين جهان با عظمت و مدبر و مربى آن است ، و رحمتش همه جا ، و همه كس را فرا گرفته ، همو بخشنده آنهمه عطايا در قيامت به نيكان و پاكان است.
در حقيقت ، آيه فوق اشارهاى به اين واقعيت است كه اگر خداوند چنين وعدههائى را به متقين مىدهد گوشهاى از آن را در اين دنيا ، به صورت رحمت عامش ، به اهل آسمانها و زمين نشان داده است.
و در پايان آيه مىفرمايد : و هيچكس حق ندارد بىاجازه او در پيشگاهش سخنى بگويد ، يا شفاعتى كند ( لا يملكون منه خطابا).
ضمير در لا يملكون ممكن است به همه اهل آسمانها و زمين بر گردد ، يا تمام متقين و طاغيان كه در عرصه محشر براى حساب و جزاء جمع مىشوند ، و در هر حال اشاره به اين است كه هيچكس را در آن روز حق اعتراض و چون وچرا نيست ، زيرا آنقدر حساب الهى دقيق و عادلانه است كه جائى براى چون و چرا باقى نمىماند.
تفسير نمونه ج : 26ص :53
علاوه بر اين ، هيچكس حق شفاعت را نيز ندارد جز به اذن و اجازه او من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه ( بقره - 255).
نكتهها:
1 -عطاياى متقين و كيفرهاى طغيانگران
در آيات فوق ، كه پيرامون مواهب پرهيزگاران سخن مىگويد با مقايسه به آيات گذشته كه از كيفرهاى طغيانگران بحث مىكند ، مقابله جالبى ديده مىشود.
در اينجا سخن از مفاز ( محل نجات ) است ، و در آنجا سخن از مرصاد ( كمينگاه).
در اينجا سخن از باغهاى پر ميوه و حدائق و اعناب است ، و در آنجا غوطهور بودن در آتش به مدت نامحدود احقاب.
در اينجا سخن از جامهاى لبريز و دمادم شراب طهور است ، و در آنجا سخن از آب سوزان و حميم و غساق.
در اينجا سخن از عطاياى گسترده خداوند رحمان است ، و در آنجا سخن از كيفر عادلانه و جزاء وفاق.
در اينجا سخن از افزايش نعمت الهى است ، و در آنجا سخن از افزايش عذاب.
خلاصه اين دو گروه از هر نظر در دو قطب مخالف قرار دارند ، چرا كه از نظر ايمان و عمل نيز دو قطب مخالف بودند.
تفسير نمونه ج : 26ص :54
2 -شرابهاى بهشتى!
در آيات مختلف قرآن مجيد ، توصيفهاى زيادى از شرابهاى بهشتى شده است ، كه بررسى آنها نشان مىدهد ، نوشندگان آنها در چنان لذت روحانى فرو مىروند كه با هيچ بيانى قابل توصيف نيست.
در يك جا آن را به عنوان شراب طهور توصيف مىكند و سقاهم ربهم شرابا طهورا ( دهر - 21).
و در جاى ديگر تاكيد مىكند كه اين شراب زلال و بىغش و لذت بخش نه دردسر مىآفريند ، و نه مستى مىآورد و نه فساد عقل ، يطاف عليهم بكاس من معين بيضاء لذة للشاربين فيها لا غول و لا هم عنها ينزفون ( صافات - 45 تا 47).
در يك جا مىفرمايد : از جامى مىنوشند كه با كافور آميخته شده ( خنك و آرام كننده است ) يشربون من كاس كان مزاجها كافورا ( دهر - 5).
و در جاى ديگر مىافزايد : از جامى به آنها مىنوشانند كه آميخته با زنجبيل است ، ( گرم كننده و نشاط آفرين ) و يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجبيلا ( دهر - 17).
در آيات مورد بحث نيز خوانديم : جامهائى لبالب و زلال و دمادم دارند و كاسا دهاقا.
و از همه مهمتر اينكه ساقى اين بزم روحانى ، خدا است ! ! از دست قدرت او و از بساط لطف و مرحمتش بر مىگيرند و مىنوشند و مست جذبه عشق ومعرفت او مىشوند و سقاهم ربهم ... ( دهر - 21).
خداوندا به ما هم از آن شراب طهور مرحمت كن.
تفسير نمونه ج : 26ص :55
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَئكَةُ صفًّالا يَتَكلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صوَاباً(38) ذَلِك الْيَوْمُ الحَْقُّفَمَن شاءَ اتخَذَ إِلى رَبِّهِ مَئَاباً(39) إِنَّا أَنذَرْنَكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَت يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يَلَيْتَنى كُنت تُرَبَا(40)
ترجمه:
38 -اينها در آن روز واقع مىشود كه روح و ملائكه در يك صف قيام مىكنند ، و هيچيك جز به اذن خداوند رحمان سخن نمىگويند : و آنگاه كه مىگويند صواب مىگويند .
39 -آن روز حق است ، هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش بر مىگزيند.
40 -و ما شما را از عذاب نزديكى بيم مىدهيم ، اين عذاب در روزى خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مىبيند ، و كافر مىگويد : اى كاش خاك بودم!
تفسير : كافران مىگويند اى كاش خاك بوديم!
در آيات گذشته قسمتهاى قابل ملاحظهاى از كيفرها و مجازاتهاى طغيانگران و مواهب و پاداشهاى پرهيزگاران در روز رستاخيز بيانشد.
تفسير نمونه ج : 26ص :56
در آيات مورد بحث به معرفى آن روز بزرگ پرداخته ، بخشى از اوصاف آن روز و حوادث آن را شرح مىدهد ، مىفرمايد : اينها همه در روزى واقع مىشود كه روح و تمام ملائكه در يك صف بپا مىخيزند ، و هيچيك جز به اذن خداوند رحمن سخن نمىگويند ، و آن كس كه سخن مىگويد جز صواب و حق نمىگويد ( يوم يقوم الروح و الملائكة صفا لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا).
بدون شك قيام روح و فرشتگان در آن روز در يك صف ، و سخن نگفتن جز به اذن خداوند رحمن ، فقط براى اجراى فرمان او است ، آنها در اين جهان نيز مدبرات امر و مجرى فرمانهاى او هستند ، و در عالم آخرت اين امر آشكارتر و واضحتر و گستردهتر خواهد بود .
در اينكه مراد از روح در اينجا چيست ؟ مفسران تفسيرهاى زيادى ذكر كردهاند كه در بعضى از تفاسير به هشت احتمال بالغ مىشود كه مهمتر از همه تفسيرهاى زير است:
1 -منظور مخلوقى است غير از فرشتگان و برتر از همه آنها.
2 -منظور جبرئيل امين پيك وحى خدا و واسطه ميان او و پيامبران است ، كه بزرگترين فرشتگان مىباشد.
3 -منظور ارواح انسانها است كه همراه فرشتگان بپا مىخيزند.
4 -فرشتهاىاست بالاتر از همه فرشتگان و برتر از جبرئيل ، و هم او بود كه با انبياء و امامان معصوم همراه بوده و هست.
تفسير نمونه ج : 26ص :57
قابل توجه اينكه روح در قرآن مجيد گاه به صورت مطلق ، و بدون هيچ قيد ذكر شده ، و در اين حال غالبا در برابر ملائكه قرار گرفته مانند : تعرج الملائكة و الروح اليه : فرشتگان و روح به سوى او بالا مىروند ( معارج - 4).
تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر : در شب قدر ملائكه و روح به فرمان پروردگارشان با هر چيزى نازل مىشوند ( قدر - 4).
در اين دو آيه روح بعد ازملائكه ذكر شده ، و در آيه مورد بحث قبل از ملائكه ، البته ممكن است اين جدا شدن به عنوان يك فرد مشخص و بزرگ بوده باشد ، و به اصطلاح ذكر عام بعد از خاص يا ذكر خاص بعد از عام است.
اما در بسيارى از آيات ، روح با اضافه يا وصفى آمده است ، مانند روح القدس در آيه قل نزله روح القدس من ربك بالحق : بگو روح القدس اين قرآن را از سوى پروردگارت به حق نازل كرد ( نحل - 102 ) يا آيه نزل به الروح الامين قرآن را روح الامين نازل كرده ( شعرا - 193).
در بعضى از آيات خداوند روح را به خودش اضافه فرمود ، مىفرمايد : و نفخت فيه من روحى : در آدم از روح خودم دميدم ( روح شريفى كه به خاطر شرافت به ذات مقدس او اضافه شده ) ( حجر 29 ) و در جاى ديگر مىفرمايد : فارسلنا اليها روحنا : ما به سوى مريم روح خود را فرستاديم ( مريم - 17 ) .
به نظر مىرسد كه روح در اين آيات كه به صورتهاى متفاوتى بيان شده معناهاى متفاوتى داشته باشد كه شرح هر كدام در ذيل همان آيات بيان شده است.
ولى آنچه از ميان تفاسير مختلف نسبت به آيه مورد بحث مناسبتر به نظر مىرسد اين است كه ، منظور از روح در اينجا يكى از فرشتگان بزرگ الهى
تفسير نمونه ج : 26ص :58
است كه بر طبق بعضى از روايات حتى از جبرئيل برتر است ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليهالسلام) مىخوانيم : هو ملك اعظم من جبرائيل و ميكائيل : او فرشتهاى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل .
و در تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است : الروح ملك اعظم من جبرئيل و ميكائيل و كان مع رسول الله و هو مع الائمة (عليهمالسلام) : روح فرشتهاى است برتر از جبرئيل و ميكائيل و او با رسول الله همراه بود و با امامان نيز همراه است.
هر چند در بعضى از روايات در تفاسير اهل سنت از پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) نقل شدهكه فرمود : الروح جند من جنود الله ليسوا بملائكة لهم رؤس و ايدى و ارجل ، ثم قرا يوم يقوم الروح و الملائكة صفا ، قال هؤلاء جند و هؤلاء جند : روح لشكرى از لشكريان خدا است كه ملائكه نيستند ، آنها داراى سر و دست و پا مىباشند ، سپس پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) اين آيه را تلاوت فرمود : يوم يقوم الروح و الملائكة صفا سپس افزود : اينها لشكرى هستند و آنها لشكر ديگرى.
درباره روح انسان و تجرد و استقلال آن ، بحثهاى مشروح و مفصلى در جلد 12 صفحه 250 تا 269 ( ذيل آيه 85 سوره اسراء ) آوردهايم.
به هر حال همانگونه كه اشاره شد اين مخلوق بزرگ الهى خواه از فرشتگان باشد ، يا موجود ديگرى ، در قيامت همراه ملائكه آماده اطاعت فرمان او هستند ، و چنان هول و اضطراب محشر همه را فرا گرفته كه هيچكس را ياراى سخن گفتن نيست ، و آنگاه كه ذكرى يا سخنى بگويند يا شفاعتى كنند تنها به اذن
تفسير نمونه ج : 26ص :59
پروردگار است ، حمد و ثناى او مىگويند و يا شفاعت براى آنها كه شايسته شفاعتند.
در حديثى آمده است از امام صادق (عليهالسلام) درباره اين آيه سؤال كردند ، فرمود : نحن و الله الماذون لهم يوم القيامة و القائلون : به خدا سوگند در روز قيامت به ما اجازه داده مىشود و سخن مىگوئيم .
راوى سؤال مىكند در آن روز شما چه مىگوئيد ؟ فرمود : نمجد ربنا ، و نصلى على نبينا ، و نشفع لشيعتنا ، فلا يردنا ربنا : تمجيد و ستايش پروردگارمان را مىكنيم ، و بر پيامبرمان درود مىفرستيم ، و براى پيروانمان شفاعت مىكنيم ، و خداوند شفاعت ما را رد نمىكند.
از اين روايت استفاده مىشود كه انبياء و امامان معصوم نيز در صف فرشتگان و روح قرار مىگيرند ، و از كسانى كه به آنها اجازه سخن گفتن و مدح و ثناى خداوند و شفاعت داده مىشود آنها هستند.
تعبير صوابا دليل بر اين است كه اگر ملائكه و روح يا انبياء و اولياء براى كسانى شفاعت كنند آن هم روى حساب است و بىدليل نيست .
سپس اشاره به اين روز بزرگ كه هم روز قيام انسانها و هم فرشتگان ، و هم يوم الفصل و روز كيفر طاغين و پاداش متقين است كرده مىفرمايد : آن روز حق است ( ذلك اليوم الحق).
حق به معنى چيزى است كه ثابت است ، واقعيت دارد و تحقق مىيابد ، و اين معنى درباره قيامت كاملا صادق است ، بعلاوه روزى است كه حق هر كس
تفسير نمونه ج : 26ص :60
به او داده مىشود ، حقوق مظلومان از ظالمان گرفته خواهد شد ، و حقايق و اسرار درون به ظهور مىپيوندد ، بنابراين روزى است به تمام معنى حق .
و چون توجه به اين واقعيت مىتواند مؤثرترين انگيزه انسان براى حركت به سوى پروردگار ، و اطاعت فرمان او گردد ، بلافاصله مىافزايد : پس هر كسى بخواهد راهى به سوى پروردگارش مىگزيند ، و به سوى او باز مىگردد ( فمن شاء اتخذ الى ربه مابا).
يعنى تمام اسباب اين حركت الهى فراهم است ، راه و چاه ارائه شده ، انبيا به قدر كافى ابلاغ فرمان حق كردهاند ، عقل انسانى نيز كه پيامبرى از درون او است ، سرنوشت طاغيان و پرهيزگاران نيز به خوبى تبيين شده ، و دادگاه و دادخواه و دادرس نيز تعيين گرديده ، تنها چيزى كه باقيمانده تصميم قاطع انسان است كه با استفاده از اختيارى كه خدا به او داده است راه را برگزيند و پيش رود .
ماب به معنى محل بازگشت است ، به معنى طريق و راه نيز آمده است.
سپس به عنوان تاكيد روى مساله مجازات مجرمان ، و بيان نزديك بودن آن روز بزرگ در برابر كسانى كه آن را دور ، يا نسيهاش مىپندارند ، مىافزايد : ما شما را از عذاب نزديكى بيم مىدهيم ( انا انذرناكم عذابا قريبا).
چرا كه عمر دنيا هر قدر باشد در برابر عمر آخرت ساعتى بيش نيست ، ونيز طبق ضرب المثل معروف عرب هر چه قطعا مىآيد نزديك است كل ما هو آت قريب ! و لذا در آيه 5 تا 7 معارج خداوند به پيامبرش مىفرمايد : فاصبر صبرا جميلا انهم يرونه بعيدا و نراه قريبا : صبر كن صبرى جميل
تفسير نمونه ج : 26ص :61
و خالى از هرگونه جزع و فزع ، آنها آن روز را دور مىبينند و ما نزديك مىبينيم.
امير مؤمنان على (عليهالسلام) نيز در اين زمينه ، مىفرمايد : كل آت قريب دان هر چيزى كه مىآيد قريب و نزديك است.
چرا نزديك نباشد در حالى كه مايه اصلى عذاب الهى اعمال خود انسانها است كه هميشه با آنها است و جهنم هم اكنون كافران را احاطه كرده و ان جهنم لمحيطة بالكافرين ( عنكبوت - 54 ) .
و از آنجا كه در آن روز گروه عظيمى غرق حسرت و اندوه شده ، نادم و پشيمان مىگردند ، حسرتى كه به حالشان سودى نخواهد داشت و پشيمانى كه نتيجهاى ندارد ، به دنبال اين هشدار مىافزايد : اين عذاب روزى واقع مىشود كه انسان آنچه با دست خود از قبل فرستاده همه را مىبيند ، و كافر مىگويد : اى كاش خاك بودم : ( يوم ينظر المرء ما قدمت يداه و يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا).
جمعى از مفسران جمله ينظر را در اين آيه به معنى ينتظر تفسير كرده ، و گفتهاند منظور اين است كه انسان در آن روز در انتظار جزاى اعمال خويش است .
و بعضى آن را به معنى نگريستن به نامه اعمال و ملاحظه حسنات و سيئات دانستهاند.
و نيز احتمال داده شده كه منظور مشاهده پاداش و كيفر اعمال است.
اين تفسيرها همه از اينجا ناشى شده كه آنها به مساله حضور و تجسم اعمال آدمى در آن روز كمتر توجه داشتهاند ، و الا با توجه به اين واقعيت مفهوم آيه
تفسير نمونه ج : 26ص :62
روشن است و نياز به هيچگونه تقدير و تاويلى ندارد.
توضيح اينكه از آيات مختلف قرآن و روايات اسلامى استفاده مىشود كه اعمال انسان در آن روز به صورتهاى مناسبى مجسم شده ، و در برابر او ظاهر مىشوند ، او به راستى اعمال خويش را مىبيند ، و از مشاهده منظره اعمال بدش در وحشت و ندامت و حسرت فرو مىرود ، و از ديدن اعمال حسنهاش شاد و مسرور مىگردد ، و اصولا يكى از بهترين پاداشهاى نيكوكاران ، و يكى از بدترين كيفرهاى بدكاران همين اعمال مجسم آنها است كه همراهشان خواهد بود .
در آيه 49 سوره كهف مىخوانيم : و وجدوا ما عملوا حاضرا : آنچه را انجام داده بودند حاضر مىبينند و در آخرين آيات سوره زلزال آمده است : فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره : هر كس به اندازه ذرهاى كار نيك كرده باشد آن را مىبيند ، و هر كس به اندازه ذرهاى كار بد كرده باشد آن را نيز مىبيند .
و اين از شگفتيهاى عالم قيامت است كه اعمال آدمى در آنجا مجسم مىگردد و انرژيها تبديل به ماده شده جان مىگيرد.
تعبير به قدمت يداه ( دو دست او آن را از پيش فرستاده ) به خاطر آن است كه انسان غالب كارها را با دست انجام مىدهد ، ولى مسلما منحصر به اعمال دست نيست ، بلكه آنچه با زبان و چشم و گوش نيز انجام مىدهد همه مشمول اين قانون است.
قرآن قبل از رسيدن آن روز به ما هشدار داده مىگويد : بايد هر كس بنگرد كه براى آن روز چه از پيش فرستاده ؟ و لتنظر نفس ما قدمت لغد ( حشر - 18 ) .
به هر حال كفار بعد از آنكه اعمال تمام عمر خود را همه در برابر خويش حاضر مىبينند آنچنان در اندوه و حسرت فرو مىروند كه مىگويند اى كاش
تفسير نمونه ج : 26ص :63
خاك بوديم ! اى كاش از آغاز از مرحله خاك فراتر نمىرفتيم ، و از جمادى نامى ، و از نامى حيوان و از حيوان سر از انسان بيرون نمىآورديم.
و اى كاش بعد از آنكه انسان شديم و مرديم هرگز پس از مردن و خاك شدن زندگى تازهاى در رستاخيز نمىيافتيم ! البته آنها مىدانند كه خاك هم از آنها بهتر است ، چرا كه خاك يكدانه مىگيرد و گاه صدها دانه پس مىدهد ، خاك منبع انواع مواد غذائى و معادن و ساير بركات است ، خاك بستر انسان و گاهواره زندگى او است ، و بىآنكه كمترين ضررى داشته باشد آنهمه فايده دارد ، اما آنها يكى از فوائد خاك را ندارند ولى كان ضررهاى بسيارند .
آرى كار انسانى كه اشرف مخلوقات است گاه بر اثر كفر و گناه به جائى مىرسد كه آرزو مىكند در صف يكى از موجودات بىروح و پست باشد.
در آيات قرآن مىخوانيم : كفار و مجرمان هنگامى كه صحنه قيامت و دادرسى پروردگار و جزاى اعمال را مشاهده مىكنند ، عكسالعملهاى مختلفى نشان مىدهند كه همگى حكايت از شدت تاثر و تاسف آنها مىكند .
گاه مىگويند : واى بر ما از اين حسرت كه در اطاعت فرمان خدا كوتاهى كرديم : يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله ( زمر - 56 ) و گاه مىگويند : خداوندا ما را به دنيا باز گردان تا عمل صالح كنيم فارجعنا نعمل صالحا ( الم سجده - 12).
و گاه مىگويند : اى كاش خاك بوديم و هرگز زنده نمىشديم همانگونه كه در آيات مورد بحث آمده است.
تفسير نمونه ج : 26ص :64
نكته : راه حل روشن براى مساله جبر و اختيار
اين مساله از قديمىترين مسائلى است كه در ميان دانشمندان مطرح بوده گروهى طرفدار آزادى اراده انسان ، و گروهى طرفدار جبر بودهاند و هر كدام دلائلى براى اثبات مقصد خود ذكر كردهاند.
ولى جالب اين است كه هم جبريين و هم طرفداران اختيار در عمل اصل اختيار و آزادى اراده را به رسميت شناخته ، و پذيرفتهاند ، يا به تعبير ديگر تمام اين جر و بحثها در دائره مباحث علمى بوده نه در مقام عمل ، و اين به خوبى نشان مىدهد كه اصل آزادى اراده و اختيار فطرى همه انسانها است ، و اگر پاىوسوسههاى مختلف پيش نيايد همه طرفدار اصل آزادى ارادهاند.
اين وجدان عمومى و فطرت همگانى كه يكى از روشنترين دلائل اختيار است به صورتهاى گوناگونى در زندگى انسان تجلى مىكند زيرا اگر انسان خود را در اعمالش مجبور مىدانست و اختيارى براى خود قائل نبود چرا:
1 -گاه به خاطر اعمالى كه انجام داده و يا به خاطر اعمالى كه انجام نداده پشيمان مىشود ، و تصميم مىگيرد در آينده از تجربه گذشته استفاده كند ، اين حالت ندامت براى طرفداران عقيده جبر فراوان است ، اگر اختيارى در كار نيست ندامت چرا ؟!
2 -بدكاران را همه ملامت و سرزنش مىكنند ، اگر جبر است سرزنش چرا ؟ .
3 -نيكوكاران را مدح و تمجيد و ستايش مىنمايند.
4 -در تربيت و تعليم فرزندان مىكوشند تا آنها سعادتمند شوند ، و اگر همه مجبورند تعليم چه مفهومى دارد ؟
تفسير نمونه ج : 26ص :65
5 -براى بالا بردن سطح اخلاق جامعه همه دانشمندان بدون استثنا تلاش دارند.
6 -انسان از خطاهاى خود توبه مىكند ، با قبول اصل جبر توبه معنى ندارد.
7 -انسان بر كوتاهيهائى كه كرده حسرت مىخورد ، چرا ؟
8 -در تمام دنيا بدكاران و مجرمان را محاكمه مىكنند و آنها را تحت بازپرسى شديد قرار مىدهند ، كارى كه از اختيار بيرون است بازپرسى و محاكمه ندارد .
9 -در همه دنيا و ميان تمام اقوام اعم از خداپرستان و ماديين براى مجرمان مجازات قائلند ، مجازات بر كارى كه مجبور بوده ؟!
10 -حتى طرفداران مكتب جبر هنگامى كه كسى به منافع و حيثيت آنها تجاوز كند فرياد مىكشند و او را مقصر مىشمارند و به دادگاه مىكشانند ! خلاصه اگر راستى انسان از خود اختيارى ندارد ، پشيمانى چه معنى دارد ؟ ملامت و سرزنش براى چيست ؟ آيا مىشود كسى را كه دستش بىاختيار مرتعش و لرزان است ملامت كرد ؟ چرا نيكوكاران را مدح و تشويق مىكنند ، مگر از خود اختيارى داشتهاند كه با تشويق به كار نيك ادامه دهند ؟ اصولا با پذيرش تاثير تعليم و تربيت جبر مفهوم خود را از دست خواهد داد و از اين گذشته مسائل اخلاقى بدون قبول آزادى اراده ابدا مفهومى ندارد .
اگر ما در كارها مجبوريم توبه يعنى چه ؟ حسرت خوردن چرا ؟ محاكمه شخص مجبور از ظالمانهترين كارها است ، و مجازات او از محاكمهاش بدتر.
همه اينها نشان مىدهد كه اصل آزادى اراده ، فطرى همه انسانها و موافق
تفسير نمونه ج : 26ص :66
وجدان عمومى بشر است ، نه تنها عوام كه همه خواص و همه فلاسفه در عمل چنينند و حتى جبريها در عمل اختيارى هستند الجبريون اختياريون من حيث لا يعلمون ! و جالب اينكه قرآن مجيد نيز كرارا روى همين مساله تكيه كرده نه تنها در آيات مورد بحث مىفرمايد : فمن شاء اتخذ الى ربه مابا : هر كس بخواهد مىتواند راهى را به سوى پروردگارش برگزيند .
بلكه در آيات ديگر نيز روى مشيت و اراده انسان بسيار تكيه كرده است كه ذكر همه آنها طولانى مىشود تنها به سه آيه زير اكتفا مىكنيم : انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا : ما راه را به انسان نشان داديم خواه پذيرا شود و شكرگزار گردد يا مخالفت كند و كفران نمايد ( دهر - 3 ) .
و در آيه 29 سوره كهف مىفرمايد فمن شاء فليؤمن و من يشاء فليكفر : هر كس مىخواهد ايمان بياورد و هر كس نمىخواهد راه كفر پيش گيرد ( ولى بدانند ما براى كافران آتش عظيمى فراهم ساختهايم).
و نيز در آيه 29 دهر مىخوانيم : ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا : اين تذكرى است ، هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش انتخاب مىكند.
سخن درباره مساله جبر و تفويض بسيار طولانى است و در اين زمينه كتابها يا مقالهها نوشته شده ، آنچه در بالا گفته شد تنها نگاهى به اين مساله از زاويه قرآن و وجدان بود ، و اين كلام را با يادآورى يك نكته مهم پايان مىدهيم : طرفدارى گروهى از مساله جبر تنها به خاطر پارهاى از مشكلات فلسفى و استدلالى نبوده بلكه عوامل مهم روانى و اجتماعى ديگرى بدون شك در پيدايش و ادامه اين عقيده دخالت داشته است .
تفسير نمونه ج : 26ص :67
بسيارى از افراد عقيده به جبر يا سرنوشت جبرى يا قضا و قدر به معنى جبرى آن را كه همه ريشههاى مشتركى دارند به خاطر فرار از زير بار مسؤوليتها پذيرفتهاند يا اين عقيده را پوششى براى شكستها و ناكاميهاى خود كه بر اثر كوتاهى و سهلانگارى حاصل شده قرار دادهاند .
و يا پوششى براى هوسهاى سركش خويش كه مى خوردن ما را حق ز ازل مىدانسته و ما براى اين مى مىخوريم كه علم خداوند جهل نشود ! گاه استعمارگران براى درهم كوبيدن مقاومت مردم ، و خاموش كردن آتش قهر ملتها با توسل به اين عقيده خود را بر همه تحميل مىكردند كه سرنوشت شما از اول همين بوده و غير تسليم و رضا كوچارهاى ؟ ! با قبول اين مكتب اعمال همه جنايتكاران موجه مىشود ، و گناه همه گنهكاران توجيه منطقى مىيابد ، و فرقى ميان مطيع و مجرم باقى نخواهد ماند.
خداوندا ! ما را از اين عقايدانحرافى و پىآمدهاى آن حفظ فرما.
پروردگارا ! آن روز كه جهنم مرصاد طاغين ، و بهشت مفاز متقين مىشود ، چشم اميد همه ما به لطف تو دوخته است.
بارالها ! آن روز كه همه اعمالمان را با چشم خود مىبينيم ما را شرمنده و شرمسار مفرما آمين يا رب العالمين .
پايان سوره نبا.