
طلاق عاطفی پدیده ای است که بسیاری از زوجها در سکوت و تنهایی آن را تجربه میکنند، بی آنکه جامعه یا قانون به درستی به دادشان برسد. این نوع طلاق، که در آن پیوندهای عاطفی و روانی پیش از قطع رسمی رابطه از هم میگسلد، اغلب نادیده گرفته میشود، چرا که قوانین خانواده در بسیاری از کشورها بیشتر به جنبههای مالی و حقوقی طلاق رسمی میپردازند و از درد خاموشی که در قلب این روابط میتپد غافلند.
از منظر روانشناسی، طلاق عاطفی روندی تدریجی است که با سردی رابطه، کاهش ارتباط مؤثر و از بین رفتن احساس عاطفی و جنسی آغاز میشود. زوجها در این شرایط، اگرچه زیر یک سقف زندگی میکنند، اما مانند دو غریبه در کنار هم روزگار میگذرانند. این وضعیت نهتنها به سلامت روانی آنها آسیب میزند، بلکه کودکان را نیز در معرض الگوهای ارتباطی ناسالم قرار میدهد. با این حال، سیستم حقوقی اکثر جوامع تنها زمانی وارد عمل میشود که یکی از طرفین درخواست طلاق قانونی دهد، بیآنکه راهکارهایی برای ترمیم این شکافهای عاطفی یا حتی تسهیل فرآیند جدایی با حداقل آسیب ارائه کند.
قوانین ناکارآمد خانواده گاه به جای کمک، بر آتش این بحران میدمند. برای مثال، طولانی شدن پروسه طلاق به دلیل تشریفات حقوقی، الزام به اثبات «علل موجه» برای جدایی، یا تقسیم ناعادلانه داراییهای و حضانت فرزندان، تنشها را تشدید میکند. در بسیاری از موارد، زنان قربانی این سیستم میشوند، چرا که قوانین حمایتی کافی برای تأمین امنیت مالی یا روانی آنها پس از طلاق وجود ندارد. از سوی دیگر، مردان نیز ممکن است به دلیل نگرانی از عواقب مالی یا از دست دادن فرزندان، سالها در رابطهای مسموم باقی بمانند.
ترکیب روانشناسی و حقوق میتواند راهگشا باشد. مشاوره اجباری پیش از طلاق، ایجاد مراکز میانجیگری تخصصی و اصلاح قوانین به گونهای که طلاق عاطفی را به رسمیت بشناسد، گامهای اولیه هستند. همچنین، آموزش مهارتهای ارتباطی و مالی به زوجها پیش از ازدواج، میتواند از بروز بسیاری از این بحرانها جلوگیری کند. اما تا زمانی که قانونگذاران به عمق این مسئله پی نبرند و روانشناسان در تدوین قوانین نقشی نداشته باشند، این چرخه معیوب ادامه خواهد یافت.
در نهایت، طلاق عاطفی تنها یک مشکل شخصی نیست، بلکه نشانهای ناکارآمدی سیستمهای اجتماعی و حقوقی است. تا زمانی که قوانین از واقعیتهای روانی و عاطفی انسانها فاصله داشته باشند، نمیتوانند راهحلی برای این درد مشترک باشند. شاید وقت آن رسیده که به جای انکار این شکافها، فریاد خاموش هزاران زوج را شنید و قوانینی نوشت که نهتنها به پایان رابطه احترام بگذارد، بلکه از آغاز آن هوشمندانهٔ حمایت کند.
پاینده باشید .
دانش آموز دیروز، امروزو فردا