"هرچی آقای نیازی بگن ما همون کار رو انجام میدیم"
"اختیار کامل ملک من دست آقای احمدی هست و هرطور ایشون صلاح بدونن"
"در زمینه تبلیغات شرکت با مهندس برزگر صحبت کنید، هرچی ایشون بگن نظر ما هم همینه"
"قیمت رو با آقای اعرابی صحبت کنید، نظر نهایی رو ایشون میدن"
و ... از این دست جملات که همه ما شنیدیم. در جلسات مختلف، در شرکتهای گوناگون
همیشه برام سوال بود که چی میشه که یک نفر اینقدر میتونه اعتماد دیگران رو جلب کنه، طوری که برای اموال و یا تصمیمهای یک نفر نظر نهایی رو بده

تا اینکه با این کتاب برخورد کردم و دارم میخونمش. همزمان هم سعی میکنم که مطالب هر فصلش رو به صورت خلاصه اینجا بنویسم.
در مورد نویسندههای کتاب بگم که سه نویسنده قوی داره این کتاب که از اساتید و تحصیل کرده های هارواد و دانشگاه کلمبیا هستن.
مثلا چارلز گرین یه موسسهای داره به نام موسسه اعتماد که توش توضیح میده چی شد به موضوع اعتماد علاقمند شد و در این زمینه چه کارهایی داره انجام میده.
یکی از خدماتی که در این موسسه انجام میدن کوچینگ مدیران بر مبنای اعتمادسازی هست که من بار اول بود که میشنیدم.
خارج از موضوع:
این نویسنده در وبسایتش به صراحت اعلام میکنه که در زمان دانشجویی به صورت پارهوقت و برای امرار معاش روی تاکسی در نیویورک کار میکرده که برای من جالب بود
بخش اول: دیدگاهی در مورد اعتماد
فصل اول: نگاهی اجمالی (a sneak preview)
اگر مشتریانتان به شما بیشتر اعتماد داشتند، چه اتفاقی برای کسب و کار شما میافتاد؟
ویژگیهای اصلی یک مشاور معتمد چیه؟