نمیدونم جادی رو میشناسید یا نه. اگر تو حوزه برنامه نویسی و کامپیوتر جستجویی داشته باشید اسمش رو حتما میشنوید. فرد جالبیه و البته آموزشهای کدنویسی خیلی خوبی داره. جادی تو یکی از فیلما به خنده میگفت: "پشت هر انسان موفقی که من تا به حال دیدم، یک کارت معافیت سربازی هست". شکی نیست که این جمله، قطعیت نداره و شاید بیشتر گزارهای احساسی باشه با کلی کلی مثال نقض. ولی خیلی مثالهای تایید زیادی هم داره?.
سربازی اجباری یا همان خدمت به اصطلاح مقدس سربازی، مرحلهایه که ذهن هر پسری رو مشغول خودش میکنه. من به شخصه در مورد سربازی دو تا مواجهه داشتم. اول اینکه از سربازی و سختیهاش واهمهای نداشتم و دوستانه بخوام بگم، سربازی الان خیلی خیلی با سربازی معروف دهههای قبل تفاوت پیدا کرده. ولی مواجهه دوم من اعتراض به این امر وارداتی از خارج کشور، آن هم در صد سال گذشته است که ابداع کنندگان خارجی آن، دیگر از این مدلش استفاده نمیکنند. به هر حال بسیار درود میفرستم به روح رضاشاه?. شاید بعدا بیشتر در مورد خود سربازی نوشتم.
من بعد از دفاع ارشد و فارغ التحصیلی از دانشگاه، همزمان با کار، اقدام کردم برای اعزام. تو معاینه اولیه گفتم که نمره چشمم بالای سه هست و برای همین ارجاعم دادن به معاینات معافیت پزشکی. قطعا معاف نمیشدم ولی مسیر معاف از رزم شدن با معافیت دائم یکیه. رفتم بیمارستان امام سجاد نیروی انتظامی و یک معاینه ساده چشم، حدود دو ماه به طول کشید. مرحله بعد، ارجاع به کمیسیون پزشکی نظام وظیفه بود. پروسه رسمی داشت، یعنی علاوه بر پیامک، حتی نامهای پست کردن به خانه که کی و کجا برم. روزی که رفتم کمیسیون، قاعده این است که سه پزشک پرونده را بررسی و نظر دهند ولی چیزی که در واقع بود، سه تا پزشک پشت پیشخوانی نشسته بودند و هر کدام دستهای از پروندههای پزشکی را بررسی میکردند. بررسی پرونده من فکر کنم حدود 30 ثانیه طول کشید. یعنی دید و گفت معاف نمیشی و معاف از رزم زد که برای من مشخص بود. البته با خودم پرونده پزشکی هم برده بودم که سرعت کار انقدر بالا بود که نگاه هم نکرد. یک رویه فیلتر کردن وجود داره در کل. یعنی اگر مشکل داشته باشی خودت دوباره پیگیر میشی وگرنه رد میکنن بره. و این گرفتن معافیت از رزم، برای منی که میخواستم یکِ مهر اعزام بشم رو، سه ماه عقب انداخت و یکِ دی یا به ادبیات سربازی یک ده، سرباز شدم.
چهار روز قبل از اعزام برگهای به سرباز میدهند معروف به برگه سفید اعزام. تو این برگه میزنه که آموزشی رو باید کجا بری. قصهای مفصل داره که اینجا نمیگم. خلاصش اینه که من از یک ماه قبل با سرهنگ ارتشی در یک پروژهی معدنی، برای گرفتن امریه هماهنگ شده بودم. اما صبحی که برگه سفید رو گرفتم متوجه شدم که سپاه افتادم. این هم به دلیل این بود که پروژهی تحقیقاتی ناتمامی در معاونت مهندسی سپاه داشتم که به این دلیل نیروی سپاه در سیستم نظام وظیفه ثبت شده بودم. من 4 روز مانده به اعزام، فهمیدم از امریه شرکت معدنی در میرداماد و گذراندن دوره آموزشی در پادگانهای شهر تهران، به سپاه کرمانشاه با گذراندن دوره دو ساله خدمت در پادگانی نظامی نامعلوم افتادم. این موضوع انقدر سخت بود که من همیشه بعد از اون جریان، تو دعاهام از خدا میخوام که دعای افراد مضطر رو اجابت کنه. مضطر شدن و اینکه هیچ راهی نداشته باشی خیلی سخته. امیدوارم هیچ وقت تو این موقعیت نباشید. اون روز گذشت ولی تجربهای بزرگ برام به جا گذاشت. 4 روز تمام تلاش و رایزنیهای ممکن رو کردم ولی چهارشنبه 6 صبح تو اتوبوس نظام وظیفه از میدان سپاه به سمت کرمانشاه به راه افتادم...
من تا اون موقع کرمانشاه نرفته بودم. از بعد همدان، طبیعت و مخصوصا بافت سنگی کوهها تغییر میکنه. یعنی بیشتر کوهها از حالت رشته کوهی به مجموعه کوههای بلند صخرهای تبدیل شد. واقعا مناظر زیبایی بود. مخصوصا کوههای بیستون و خود کرمانشاه. بعد حدود 8 ساعت رسیدیم به پادگان یا به قول خودشون آموزشگاه رزم مقدماتی کرمانشاه.
اینکه مخاطب این متن یک اعزامی پادگان کرمانشاه هست یا کسی که خاطرات من در مورد سربازی رو میخونه، برای خودمم مشخص نیست. پس نه خیلی ریز اتفاقات آموزشی را مینویسم نه صرفا تجربهها و خاطراتم. اگر اعزامی اونجا هستید و سوالی دارید تو تلگرام پیام بدید. Mahdi_rabbani
تو پادگان در بدو ورود، پس از بازرسی و تحویل گوشی و...، جداسازی افراد شروع میشه. معاف از رزما و تحصیل کرده و نکرده. اونجا به فوق دیپلم به بالا تحصیل کرده میگن. یعنی گردانِ یک که گردان تحصیلاتی بود، از فوق دیپلم حدود 20 ساله داشت تا دکتر 30 ساله و ما تنها گروهان معاف از رزم تحصیلاتی بودیم. معاف از رزم یعنی رژه ندارید، رزم انفرادی در حد بشینی و ببینی هست و از همه مهمتر میدون تیر و اردو نداره. به همین دلیل وقت آزاد و علافی نسبت به سایر سربازا بیشتره و تا اونجایی که من دیدم کارای نظافتی زیادتری هم قرار میدن تو برنامشون. یعنی ما هر روز آسایشگاه رو تمیز میکردیم ولی بقیه گروهانا اینطور نبود.
اگر نیاز به وسیله خاصی نداشته باشید، نسبتا بقیه اقلامی که اونجا مورد نیاز هست رو میدن. از چند دست لباس زیر و رو تا شامپو و مسواک. چیز خاصی هم بخوایید بوفه داره.
کلاسهای ما یا صف جمع و اسلحه شناسی و رزم مقدماتی بود که در محوطه انجام میشد، حالا ایستاده یا میشستیم رو زمین. بقیه کلاسا تو مجموعه کلاس گردان بود که اکثرا کلاسها عقیدتی بود. عقیدتی کلاس خیلی خوب جذاب داشت تا کلاسایی که بیشتر کمبود خواب رو جبران میکرد.
سه تا بحث جالب برای من تو آموزشی کرمانشاه بود که میخوام در موردش کمی بگم:
سرما،
منظره کوهها
و بچهها.
ما دی ماه اونجا بودیم و کلا 28 روز. یعنی 28ام میاندوره سربازا بود ولی معاف از رزما و گروه "بیِ" بقیه گردانها، ترخیص میشن. سرمای هوا مهمترین چیزی بود که حس میکردیم. از سرماخوردگی کل بچهها تو هفته اول هم داشتیم تا گرفتن کرونا موقع برگشت برای خود من. سرما دو هفته اول واقعا اذیت کرد و با چنتا لباس و کلاه و دستکش، بیرون باز هم سرد بود. اضافه کنید پست دادن نصف شب تو این هوا یا تایم حموم ساعت 9 شب و وضو گرفتن برای نماز صبح و رفتن تا حسینیه. اما دو هفته دوم هوا بهتر بود تا روز آخر که برف زیادی بارید و هوا یکدفعه یخبندون شد که خداروشکر ما برگشتیم.
شاید از معدود چیزهایی که اونجا دلمون رو خوش میکرد، صحنهی کوههای رو به رو بود. هر روز و هر ساعت این تصویر تغییر میکرد و دقیقا مثل بکگراندهای عالی میشد. جالب اینجاست که ما تو این عصر، از هر چیزی که قشنگه، گوشیمون رو درمیاریم و عکس ازش میگیریم تا ثبت بشه برامون. ولی ما یک ماه اون صحنهها و طبیعت رو دیدیم ولی تنها تو حافظه سرمون ثبت داریم. این یکی از نکات جالب این دوره هست. در کل روزای اول همه با این نداشتن گوشی خیلی مشکل داشتن.
گروهان ما حدود صد نفر بود. این صد نفر از ده تا گروه دهتایی تشکیل شده بود. من گروه دو بودم با کد 22. تو سربازی کد بندی سربازا بر اساس قدشون هست. یعنی نفر اول بلندترین قد رو داره. تمام کارهای نظافت، محل خواب، غذا و صف بندی سربازا با گروهش همراهه. پس ما یک ماه کامل با هم بودیم. سیر این روابط بین بچهها خیلی جالب بود برای من. تو برخوردای اول شاید با یک دسته یا افرادی اصلا ارتباط نگیری یا خوشت نیاد و بالعکس. با آدمایی بسیار حال کنی. اما بعد از اینکه به اجبار همگروهی یا هم دستهای بشی، ارتباط دائمی باید با هم بگیری و تصورت کاملا عوض میشه. برای من تا حدی این اتفاق افتاد. البته من تو دانشگاه و محل کار و ... این تجربه را داشتم ولی در این سطح اصلا نبود. مخصوصا اینکه در جمعهای دیگه شاید شما اشتراکاتی با هم داشته باشید ولی تو سربازی تنها اشتراک شما، مذکر بودنتونه. یعنی ما تو گروهمون منِ مهندس معدن بود، حسابدار، مدیریت گردشگری تا دکتر روانشناس. از مجرد و این رل تا متاهل چندین ساله. از 22 ساله تا 32 ساله. مدیریت اختلافات و تمرکز بر روی اشتراکات، یکی از مهارتهاییه که کسی تو سربازی نداشته باشه خیلی به مشکل میخوره. کما اینکه ما نسبتا هر روز شاهد درگیری لفظی افرادی با هم بودیم.
در کل دوره آموزشی، دورهی تحمیلی جالبیه. خیلیا میگن بهترین دوران عمرت هست. این افراد باید بنظرم ببینیم بقیه عمرشون چی هست که به سربازی میگن بهترین دوران عمرشون. تقدیر طوریه که باید این دوره را گذروند ولی تلاش باید کرد برای اصلاح صفر تا صد این قانون منسوخ شده تا جوونای کمتری سختی بکشن. تو بحث سربازی باورهای اجتماعی مهلکی وجود داره. مثل "مرد شدن بعد سربازی" یا "سربازی فقط پسرا رو تحت تاثیر خودش قرار میده". ایشالا تو یک نوشته دیگه بیشتر میگم تا در حد تلاش خودم آگاهی بخشی داشته باشم.
پ.ن1. طبق قانون حفاظت نیروهای مسلح، اشتراک گذاری اطلاعات و عکس از محل نظامی ممنوعه و چون من هنوز سربازم و دوره سربازی باید مراقب باشی?، پس من عکسی یا اطلاعات زیادی از پادگان نگفتم.
پ.ن2. اگر شما هم علاقمندید که در مقوله سربازی اصلاحی صورت بگیره، پیشنهاد میکنم حتما، ویدیوهای مربوط به سربازی صفحه چراز تو اینستاگرام یا یوتیوب رو ببینید تا عمق صدمه وارده به مملکت از سربازی اجباری را بیشتر درک کنید.