روزی در خاطر دارم در سال ۸۴. من آن موقع حدود ۱۱ سال داشتم. حال و هوای انتخابات بود. دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد. در خانه پدربزرگمان بودیم طبق روال بازدیدهای هر هفته که چه حال و هوایی داشت. فردی در آنجا بود، که وضعیت اقتصادی جالبی نداشت. از سیاستهای دولت خاتمی (که منتهای آرزوی او در این سالهاست) ناراضی بود و از احمدینژاد به عنوان یک مرد برقرار کننده عدالت در جامعه دفاع میکرد.
گذشت و گذشت.
امروز آن فرد هنوز جزو ضعیفترین افراد در اوضاع اقتصادی است. او فهمید که احمدی نژاد شعار عدالت میداد ولی در واقعیت کاری که اگر خیانت عامدانه ننامیم، باید دوستی خاله خرسه بخوانیم، توزیع فقر بین همه بود. بیایید همه با هم فقیر باشیم. چرا گروهی غنی باشند. البته گروه غنی زورش همان موقع و بعد از آن به فقیر سازی رسید و میرسد. این فقرا هستند که فقیرتر میشوند وگرنه در شرایط تورمی اغنیا، غنیتر میشوند.
اما با این اوصاف، من مطمئنم، امثال آن فرد در هر شرایط خوب یا بد مالی، هر پوزیشن شغلی، همین الان هم، اگر کسی بیاید و شعارهای احمدی نژاد را بدهد، باز به او رای میدهند چون اساسا در مغز ما چیزی به نام خلق ثروت وجود ندارد. ثروت در ذهن ما، ساختنی نیست بلکه دادنی است و بهت میدن. امنیت دادنی است. رفاه دادنی است.
اگر فکر کنیم چه شد که در مغز ما این مفاهیم غلط شکل گرفت، شاید برسیم به ادبیات اسطوره محور، به سینمای اسطوره محور، به دین اسطوره محور. از بعضی اسطورههای ادبیاتی خودمون تا اسطورهسازیهای سینماهای غربی و شرقی و خلاصه همه، یک چیز است. "ملتها به تنهایی قدرتی ندارند و یک نفر باید بیاید تا ظلم را از بین ببرد".
حال ادبیات و فیلم را بگوییم خیالپردازیست. با نسخه دینی آن چکار کنیم. او بیاید و بساط ظلم را برچیند. ما هم بنشینیم و چایی بخوریم و غر بزنیم. (غر غر غر. یعنی غر طعام هر روز ماست. حتی اگر نخواهی. انقدر غر زن هستند در واقعی و مجازی که نخواهی هم باید بخوری. وضع بد است. قطعا بد است. شکی در آن نیست. باید اعتراض کرد. هر کس نکند، عجیب است و باید دید چه شده که اعتراض نمیکند. ولی غر با اعتراض بسیار متفاوت است. مانند تفاوت زمین تا آسمان نقد و تخریب. گرچه شبیه به هم هستند. جالب اینجاست که غر را بیشتر کسانی میزنند که وضعشان بهتر است و اعتراض کمتر میکنند. چرا؟ چون سرمایه دارد. ایران بهشت است برای افراد کوتوله سرمایه دار. شب بخوابی بلند شوی ببینی پولت زیاد شده. ببینی فاصلهات با بقیه بیشتر شده. گرچه این افراد فهم این را ندارند که بفهمند توانشان بیشتر نشده. پس قطعا این افراد این نظم را تغییر نخواهند داد حتی اگر با رکیکترین الفاظ بر آن فحش دهند. ولی در خفا حتی حاضرند پول خرج کنند تا نظم را حفظ کنند.) ولش کنیم. اگر قرار بود امام زمان بیاید و همه چیز را گل و بلبل کند، که خود پیامبر، که خود عیسی و موسی بر این کار تواناتر بودند. امتی تشکیل داده بودند و میرفتند و بقیه دنیا را هم با کمک خدا میگرفتند و تمام. دیگر نیازی به این همه امام، کربلا، زندان و غیبت و.... نبود. اما گویا قرار نیست که دیگر خدا بلد راه بفرستد. این مسیر تمامش قبلا نشان داده شده و تمامی علائم و هشدارهایش و حتی محلهای حادثه خیزش علامت گذاری شده. دیگر کسی که راننده باشد باید مسیر را خودش برود.
"درست گام برداشتن"در این مسیر، برای رسیدن به هدف خاصی نیست بلکه خود هدف است. قرار نیست جایی برسیم. این جاده گویا دایرهای بی سر و ته است. نمرودش میرود، فرعون میآید. فرعون میرود، ظالم دیگری میآید. ابراهیمش میرود، موسی میآید. موسی میرود و گروه حق دیگری میآید. قیافهها و ظاهرها عوض شده ولی این دو گروه هیچ وقت سه تا نشده. حق و باطل. ایستادن در گروه بر حق و یاری نکردن ظالم "درست گام برداشتن است". بهترین شکافنده علوم قران و حدیث و توحید و... باش ولی سودی به حق نرسانی و ظالم را یاری کنی، در گروه باطلی. تشخیص این دو هم بسیار سخت نیست ولی انتخابش خیلی سخت است زیرا از خودگذشتگی بسیار میخواهد. گاهی فقط یک جمله که صفبندی تو را مشخص کند، نقطه پایانی است در یک معامله پرسود، طردشدگی و... .
گویی در گذشته داریم زندگی میکنیم و وقایع دوباره تکرار میشود. ابوموسی ها، خوارجها، خشک مقدسها، کسانی که الله بر زبان دارند اگر نانشان را در خطر نندازد وگرنه برایت حدیث و ایه ردیف میکنند تا اثبات کنند ماست سیاه است. جالب است که هنوز، دعوای اصلی بین دینداران واقعی و دینداران ادعایی است. حداقل من دینامیک وضعیت بیدینهای در تقابل حق و باطل را نمیفهمم. در نگاه اول از نگاه دینداران، همه آنها در گروه باطل هستند ولی رخدادهای زمانه چیز دیگری را نشان میدهد. برای مثال آخرین مورد آن اهمیت میهنپرستی در اکثریت مردم است. چیزی که در درجه دوم اولویت دیندارها شناخته میشود. وقتی ترامپ ادعای عبارت جعلی برای خلیج فارس را شایع کرد (و در آخر هم مانند بسیار ادعاهای دیگر عملی نساخت)، دیدیم که کل ایران در یک نقطه به نام خلیج فارس در حال متحد شدن بودند مگر یک گروه. دیندارانی که میدیدند گروه دیگر دیندار که حاکمیت را در دست دارند، این حرف را میزنند. یعنی بیدین با دیندار متحد شد ولی دیندار با دیندار، خیر. بسیار نکته ها در این شایعات نام خلیج فارس بود. یعنی یک بزنگاه بسیار سطحی که همه بایستی صفبندی میکردند. در زمان صفبندی، میدیدی گروههای بسیار متضاد، با یکدیگر در یک جناح ایستاده اند. یعنی دینداران نان به نرخ روز خور ضد حکومتی با گروههای اپوزیسون شدیدا ضد دینی که هر دو در یک صف واحد قراردارند. این ها در مقابل قلدرها و حکومتهای ابرقدرت، اصلا تصوری از ابراز عقاید برای خود نمیبینند. چه برسد به اراده و خواست برای مخالفت با آنها. یعنی تا دیروز به عرب میگفت سوسمارخور، ولی الان او را قبله آمال خود میبیند و در مغزش میترسد به این فکر کند که با آنها مقابله کند. حالا بگذریم از آنکه خود ابرقدرتش که پدرخوانده همه اینهاست، وقتی با یمن لنگپوش درافتاد، ۳ هواپیمای جنگی خود را در آب انداخت و هواپیمای مو به تن سیخ کن و کابوس شب F۳۵ را طبق گزارش نیویورکتایمز ، به سختی توانسته از دست پدافند هوایی یمن! فرار کند.