حاج مهدي
حاج مهدي
خواندن ۹ دقیقه·۶ روز پیش

چو ايران نباشد، تن من مباد

الان 27 آذر سال 1403 است و اين متن را در حالي مي‌نويسم، كه بيشتر از هميشه، خطر را حس مي‌كنم. خطر پاره پاره شدن ايران. ويروس بي‌دولتي كه در حال شيوع در كشورهاي منطقه است. مي‌نويسم ولي نه اينكه حيران مانده و قفل كرده‌ام. راه هركس روشن است و تا پايان بايد برود. اما سرعت وقايع در اين يك‌ سال و اندي انقدر زياد بوده كه تاريخ بايد جلد مختص سال 1403 داشته باشد.


واقعا اسم دقيقي براي "طوفان الاقصي" انتخاب شد. عمليات چريكي كه بنظر مي‌آيد، همين جمله‌ي معروف يحيي السنوار ..."بايد در مسيری که شروع کرده‌ايم پيش برويم... يا بگذار کربلای جديدی رخ دهد".عدم آگاهي كامل به انتهاي آن را بيان كند. اينكه طوفان الاقصي در چه فضايي انجام شد،‌ قبلش چه بود و خلاصه درست بود يا غلط، حرف بسيار است. ولي هر چه بود، انجام شد و رخدادهاي بعد از آن را بايد ديگر با منش متفاوت ديد.‌ نتيجه‌ي آن در ميدان خون بود و ويراني اكثر مناطق غزه. بعد وارد شدن لبنان به اين ماجرا براي دفاع از فلسطين و ضربات سخت ترورهاي سريالي كه كسي در مخيله‌ي خودش هم گمان آن نمي‌برد. از فرماندهان درجه اول تا شخص سيد حسن نصرالله. سپس وارد كردن مستقيم ايران با ترور علني اسماعيل هنيه در تهران و در روز تحليف رييس جمهور جديد و حملات وعده صادق و حمله‌ي اسراييل به ايران. اينها در كنار كشته شدن رييس جمهور ايران در يك سانحه‌ي هوايي، همراه شد. البته در طرف اسراييلي نيز باشگاه ركوردشكني بود. بيشترين تعداد كشته شدگان در ادوار جنگ،‌ نفوذ به سرزمين اشغالي براي اولين بار. پيشروي تثبيت شده در حد صفر در مرز با لبنان. اولين و بزرگترين حمله‌ي موشكي و پهبادي. خالي از سكنه شدن سرزمين‌هاي شمالي. پيشي گرفتن مهاجرت معكوس يهوديان از اسراييل. حمله از خطوط فرامرزي مانند عراق و يمن به اسراييل.

بالاخره انجام مذاكرات و آتش بس در مرز لبنان و اسراييل صورت گرفت. ولي اين آتش بس، گويا كدي براي شروع آتش در جبهه‌اي ديگر بود. گروه‌هاي تروريستي، گروه‌هاي معارض و هر گروه مخالف حكومت بشار اسد با پشتيباني چندين ساله تركيه و قطعا ديگر بازيگران غربي يا حتي عربي، اتاق عمليات واحدي را به نام مسلحين تشكيل دادند كه رهبري آن را فردي بزرگ شده در القاعده، ملحق شده به داعش و موسس جبهه النصره – همان گروهي كه بريدن سر را در داعش بنيان‌گذاري كرد – به نام ابومحمد الجولاني با يك ري‌برنديگ شاهكار، بر عهده داشت. كمتر از دو هفته، كار حكومت اسد تمام شد و از سوريه به روسيه گريخت. همان كسي كه تمام سران دنيا جمله‌ي "اسد بايد برود" را سرمي‌دادند و غولي به نام داعش با وحشي‌گري تمام به آن حمله مي‌كرد ولي در نهايت، بر جاي ماند. ولي زخم‌هاي اقتصادي برجاي مانده از جنگ و تحريم و خستگي حكومت و مردم از وضعيت جنگي و پشت كردن حكومت اسد به گروه‌هاي حامي او در جنگ براي گرفتن دلارهاي عربي، شد شكستي كه سرعت آن با حداكثر سرعت قابل پيمايش تويوتاهاي گروه‌هاي مسلح برابر است. براي گرگ زخمي صهيونيست اين بي‌صاحبي، حكم عروسي را داشت و آنچنان در حال كوبيدن است كه سوريه از اين پس به يك مملكت خرابي مثل ديگر مناطق بي‌دولت منطقه تبديل شود. مانند عراق،‌ ليبي،‌ افغانستان. كشورهايي كه آسفالت مهمترين امكانات زيربناييشان است. براي حد حمله اسراييل به سوريه همين دو نمونه كافيست كه حتي هواپيماهاي جنگي عهد عتيق روسي كه معلوم نيست اين‌ها ضايعات است يا هواپيما، را هم منهدم كرده و در تازه‌ترين حمله‌اش، بمبي را در طرطوس انداخته كه زلزله 3 ريشتري همراه با يك ابر قارچي ايجاد كرده. زلـزلــه و ابـر قـارچي. برخي تحليل‌گر‌ها،‌ هدف اين حملات را براي سوريه، زياده‌روي و آن را يك مانور نظامي براي حمله به تاسيسات هسته‌اي و نفتي ايران مي‌دانند.

به داخل ايران بياييم. كشوري كه مانند سوريه، زخم‌هاي بسيار عميقي برداشته. از بي‌كفايتي كارگزاران، از بي‌كفايتي مسئولان، از بي‌كفايتي نمايندگان، از تحريم،‌ از دزدي،‌ از تورم،‌ از ناترازي‌هاي شديد در تامين انرژي، از بحران‌هاي زيست‌محيطي، از شكاف‌هاي عميق مردم و حكومت، از جهل.

يعني اوضاع نا به سامان در داخل و خارج.

***

يكي از اولين تئوري‌هاي چرايي اين اوضاع، كريدورهاي اتصال شرق به غرب بود. اهميت اين كريدورها نيز به جنگ شديد اقتصادي چين و آمريكا برمي‌گردد. هر كس بر اين كريدور مسلط شود،‌ بر گلوگاه اقتصادي و متعاقبا قدرتي سلطه مي‌يابد.

شاهراهي كه از شمال ايران بگذرد يا جنوب ايران. گرچه خود ايران بهترين راه است. ولي ما الان وسط يك ميدان مسابقه براي نهايي كردن كريدور هستيم بين كشورهاي جنوبي و شمالي. اعراب و ترك‌ها.

با آنچه كه در سوريه رخ داد، تركيه گامي بزرگ و رو به جلو برداشت. مخصوصا بعد از طوفان الاقصي كه اهميتش اينجا مشخص مي‌شود كه تمام صلح‌ها و عادي‌سازي‌ها و طرح‌ ابراهيم و ... بين اعراب و اسراييل را از چندين جهت هوا كرد. هم بحث داخل شدن اسراييل در جنگي كه تمامي توانش در حال خرج شدن است و از طرفي خونريزي بي‌حدي كه شايد براي حاكمان مسلمان مهم نباشد ولي براي گروه‌هاي اجتماعي آنان و مردم مسلمان مهم است و نمي‌توانند آشكارا به سمت بدنامي بروند.

در اينجا ترك‌ها از اردوغان تا علي‌اف و ديگر نژادهاي ترك خاور دور،‌ در روياي ساخت امپراطوري دوباره خود هستند. كليدي‌ترين قسمت اين پازل، زنگزور است كه اگر با حمله‌ي باكو به ارمنستان،‌ تكميل شود، كريدور تكميل شده و مرحله‌ي بعدي اين است كه چرا يك امپراطوري قدرتمند بايد بهترين سرزمين‌هايش دست ايران بماند، وقتي هم زور دارد و هم پول. آذربايجان ايران در خطر است.

اين را بگذاريد در كنار چند تكه كردن سوريه و تشكيل كشور مثلا مستقل كٌرد و سپس كٌردهاي عراق و ايران. كريدور جنوبي نيز نياز به امنيت كامل دارد كه ايران با جزاير متعددش در چندين نقطه تنگه هرمز، مخل آن است. پس جزاير ايراني نيز بايد گرفته شود.

اينجاست كه دقيقا مي‌توان حس كرد بين گله گرگ‌ها ايستاده‌ايم.

اما همه‌ي اين‌ها هيچ است اگر داخل قوي باشد. چرا تٌرك مسلمان شيعي با آن حد از تعصب، برود با علي‌اف دست در دست اسراييل همراه شود. چرا كٌرد ايران، بايد فكر جدايي داشته باشد وقتي قدر مرزباني او شناخته شود و نيازهايش برطرف گردد. ولي حيف كه فساد عقلي و عملي مسئولين حكومت، ظلم‌هاي زيادي را روانه ملت كرده. از طرفي خاص‌ترين و بزرگترين تحريم اقتصادي تاريخ در اين حجم و وسعت بر ايران حاكم شده است و تورمي كه چند درصدش در ديگر كشورها به شورش منتهي مي‌شود، در ايران ساليان سال است با چهل و پنجاه درصد، مانوس شده. شكاف‌هاي بين مردم و حكومت نيز ديگر به دره شبيه است تا شكاف. يعني حرف حكومت ضد ارزش و عمل به عكس آن ارزش شده است. اين از دين گرفته تا قوانين و حتي مصرف انرژي،‌ ديده مي‌شود.

اما من معتقدم كه الان بحث اولويت است. موضوع ديگر زندگي با رفاه نيست و بحث وجود يا عدم وجود است. اينكه ايران باشد يا تبديل شود به ممالك بي‌صاحب اطرافمان. سوال شايد بشود، اينجا ايران است نه عراق و افغانستان. ايران هميشه بوده و خواهد بود و اگر اين حكومت سقوط نيز بكند، در بدترين شرايط حكومتي تشكيل مي‌شود كه دربست در اختيار غرب است و ما نيز مانند ديگر كشورهاي جهان به يكي از ابرقدرت‌ها ميچسبيم و او نيز ما را تامين مي‌كند. اما بعد از سقوط حكومت بعثي بشار اسد (كه حتي موافقين آن هم در شدت خونريزي و شكنجه‌گري و سركوب حكومت‌هاي بعثي ترديدي نداشتند)، ديده مي‌شود كه اسراييل از كوچكترين توانايي آن‌ هم صرف‌نظر نمي‌كند. كشوري كه تازه داراي پايگاه نظامي آمريكاست. كشوري كه آن را يكي از دستان جبهه مقاومت ايران مي‌دانند. يعني با شعبه‌اي از ايران اينطور مي‌كنند.

حال فرض كنيد كه قدرت دفاعي ايران با سقوط حكومت از دست برود. اسراييل با اين سر مار كه او را در اين چندين دهه ديوانه كرده، چه مي‌كند. آمريكايي كه هر جا در اين منطقه وارد شده، از آنجا خارج نشده مگر مطمئن باشد كه حكومت قدرتمندي ديگر در آن جا بدون زيرساخت‌هاي حساس شكل نگيرد‌، با ايران چه مي‌كند. تركيه اين لاشخور اعظم. اعراب هميشه در رقابت با ايران. بنظر من سست عقلي است كه ايران بعد سقوط را با وضعيت بهتر از قبل سقوط بدانيم. بله اگر سقوط حكومت منجر به تشكيل سريع حكومت قدرتمند ديگري شود كه تماميت ارضي ايران را حفظ كند، بحث ديگري است. ولي نه وقتي بزرگترين دندان‌تيز كرده‌ي تشكيل حكومت، رضا پهلوي است. كساني كه بعد از اعتراضات 1401، به اين باور رسيدند كه كار تمام شده و وقت تقسيم غنائم است، در آمريكا با يكديگر درگير شدند و رسانه‌هاي طرفدار هر طرف مجبور به تعطيلي شدند. حال اين جماعت كه به يك اتحاد ظاهري هم نرسيده‌اند، چطور مي‌توانند سريع قواي دفاعي قوي تشكيل دهند كه اين قوا مانع از تخريب زيرساخت‌هاي كشور در برابر قدرتمندترين ارتش‌هاي دنيا يعني آمريكا و اسراييل و كشورهاي زخم برداشته از ج ا، شود. در بحث ويران كردن ايران توسط اسراييل شك نكنيد و اگر ميخواهيد مطمئن شويد، ببينيد كه اسراييل با غزه چه مي‌كند. مناطق شمالي غزه كاملا ويران شده. هيچ زيرساختي وجود ندارد. اما اسراييل اين كار را فقط با يك بهانه انجام مي‌دهد و آن هم مثلا فلان فرد حماس در اين ساختمان است. شما فرض كن در ايران سقوط كند و اسراييل بخواهد هر نيروي نظامي و غير نظامي جمهوري اسلامي را كه در كشور پراكنده شده‌اند را با خراب كردن آن ناحيه، از بين ببرد. گرچه اين‌ها همه شعر است. چشم بازي باشد خروار ويديوي تنفر اسراييلي‌ها از مسلمانان را مي‌بيند كه فقط هدفشان را نابودي كامل آن‌ها مي‌دانند. يا مثلا خاخام صهيونيستي كه در سخنراني مراسم ختم برادر كشته شده‌اش بي‌لكنت تمام گفت، ما حمله مي‌كنيم تا زنان و بچه‌هايشان را بكشيم. يعني اصلا خود را خسته نمي‌كند تا بگويد مردان را هم مي‌كشيم.

پس الان، ‌بحث اولويت‌هاست. قبل اينكه بگوييم "مرگ يكبار، شيون‌ يكبار"، به سرنوشت سوري‌هايي كه راه را براي جولاني باز كردند نگاه كنند. البته جولاني تروريست در ليست سياه دولت آمريكا هم، در رسانه‌ها تبديل به رهبر مهربان شده استJ.

بدتر از همه، خنجري است كه از پشت مي‌خوري. وقتي مي‌بيني، ايراني داريم كه منتظر آزادي بخشي توسط اسراييل است. اسراييلي كه قطعا از سوريه آزاد نيز حمايت مي‌كند، فقط فرقش اين است كه سوريه قبل از اين شايد نان نداشته باشد بخورد، ولي سوريه بدون حكومت، ديگر وجود ندارد، كه نان داشته باشد يا نداشته باشد.

ما كساني در اين مملكت داريم كه دست به سمت جولاني براي آزادي دراز كرده اند كه مثلا مملكت "رونقي" بگيرد. ما ملت شعر خوان خوبي هستيم ولي به وقتي كار به عمل بيفتد ديگر ... . "چو ايران نباشد تن من مباد". اين چه شعاري است وقتي پاره پاره شدن وطن در صورت اهمال كاملا قطعيست، دست به سمت گرگ دراز مي‌كنيم؟

ايران
بياييد قبل جنگيدن،‌ حداقل حرفامون رو بزنيم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید