فیلم نوآر، اصطلاحیست که در سال ۱۹۴۶ توسط منتقدین فرانسوی ابداع شد و سبکی متمایز از درام های جنایی هالیوود را توصیف می کرد که از اوایل دهه ۱۹۴۰ تا اواخر دهه ۱۹۵۰ رایج بود. اگرچه که نوآر یک ژانر به معنای سنتی نیست، اما یک حالت، یک لحن و یک سبک بصری است که فراتر از طبقه بندی معمولی عنوان میشود. روایات آن اغلب با ابهامات اخلاقی، در هم تنیدگی های روانی و حس فراگیر بدبینی مشخص می شود. قهرمانان معمولاً ضدقهرمانان بدبین و ناقصی هستند که در شبکهای از شرایط خارج از کنترلشان گرفتار شدهاند ؛ شرایطی که اغلب منجر به سقوط آنها میشود. جذابیت فیلم نوآر به کاوش در جنبههای تاریکتر طبیعت و جامعه انسانی نهفته است. نوآر کلاسیک هالیوودی اغلب نشان دهنده سرخوردگی و اضطراب های پس از جنگ بود و دنیایی را نشان می داد که از عدالت گریزان است و رستگاری را حتی در روشن ترین اوقاتش نمیتوان یافت و همین تصویر واضح از واقعیت بود که به شدت در بین مخاطبان طنین انداز شد.
● ریشههای تیرگی نوآر اغلب در چگونگی تاثیر اکسپرسیونیسم آلمانی و همچنین روایت پردازی داستانهای کارآگاهی خلاصه میشود. بنیاد هایی که به فیلم نوآر کالبد کلیاش را بخشیدند.
سبک بصری فیلم نوآر اساسا مدیون سینمای اکسپرسیونیست آلمان است. کارگردانانی مانند فریتز لانگ و فریدریش مورنائو که از آلمان نازی گریختند، زیبایی شناسی تمایز یافته خود را به هالیوود آوردند. سایه های اغراق آمیز ، تضادهای شدید ، پرسپکتیوهای مخدوش و زوایای ناآرام دوربین که شدت روانشناختی فیلم را از طریق استعاره های بصری منتقل میکردند. فیلمهایی مانند «مطب دکتر کالیگاری» ( ۱۹۲۰ ) استفاده از نورپردازی کیاروسکورو و مجموعههای زاویهدار را برای ایجاد حس ناراحتی و چندپارگی روانی به نمایش گذاشتند، عناصری که به نشانههای بارز سینماتوگرافی نوآر تبدیل شدند.
در ورای اکسپرسیونیسم غربی ، عناصر روایی و مضمونی فیلم نوآر به شدت تحت تاثیر داستان های جنایی سرسختانه آمریکایی بود. نویسندگانی مانند دشیل همت و ریموند چندلر نسل جدیدی از کارآگاه و جنایتکار را خلق کردند که منعکس کننده یک واقعیت تلخ و بدبینانه است. قهرمانان سرسخت و سرخورده ، مناظر فاسد شهری ، توطئه های سرنوشت ساز و شخصیت های مبهم اخلاق این داستانها، که اغلب در مجلات عامه پسند منتشر میشدند، دنیایی را به تصویر میکشیدند که در آن جنایات بیداد میکرد و قهرمانان اغلب به اندازه شرورانی که دنبال میکردند از نظر اخلاقی در خطر بودند. این رویکرد خام و غیر عاطفی به ستون فقرات داستان نوآر تبدیل شد.
● در مبحث سینماتوگرافی نمادین و تکنیک های نورپردازی از نوآر باید چه به میان آورد ؟
فیلم های نوآر شاید بیشتر به خاطر سبک بصری متمایزشان قابل تشخیص باشند، عنصری حیاتی در ایجاد حس ترس و بدگمانی فراگیر آن. اما این تکنیکها صرفاً انتخابهای سبکی نبودند، بلکه جزء لاینفک داستانسرایی بودند.
برجسته ترین ویژگی بصری نوآر کلاسیک - یعنی نورپردازی کیاروسکورو - اغلب با تضادی قوی میان نور و سایه مشخص می شود که باعث ایجاد حسی عمق دار، درام، و پنهان میشود. حسی نشات گرفته از ابهامات اخلاقی شخصیت ها که در سرتاسر فیلم بیش و کم هویداست.
زوایای کجشده دوربین (زوایای هلندی) و ترکیببندیهای غیرمعمول اغلب حاکی از سرگردانی، بیثباتی روانی و دنیایی حول محور تنش است. این تعریف بصری ، هرج و مرج اخلاقی روایت را مستقیما منعکس میسازد.
حداقل نور پر کننده، که منجر به ایجاد مناطق بزرگ سایه و شبح های واضح می شود ، تکنیک تعلیق و پارانویا را تقویت میکند و باعث میشود شخصیتها منزوی یا محصور در محیطشان به نظر برسند.
میزانسن ها اغلب شهری هستند، اغلب در شب، با خیابانهای خیس که نور تابلو های نئونی و چراغهای جلوی خودرو را منعکس میکنند. یک فضای کلاستروفوبیک و سنگین که از شهر شخصیت پردازی میکند.
● زنان اغواگر و قهرمانان بدبین : کهن الگوها و مضامین اهم در روایت های نوآر
زنان جذاب، مرموز و خطرناکی که از تمایلات جنسی خود برای به دام انداختن قهرمان مرد استفاده میکنند و اغلب آنان را به سوی عذاب می کشانند. آنان باهوش و نماینده یک نیروی برانداز و تابوشکن در برابر نقش های سنتی زنانند ، قدرت و استقلال جنسی را تجسم می بخشند و اغلب یک کاتالیزور برای سقوط قهرمانان هستند ؛ نمادی از اضطراب های اجتماعی در مورد توانمندسازی زنان.
در همین حین ، معمولاً کارآگاه های خصوصی خسته از دنیا، کهنه سرباز های سرخورده و یا مرد های معمولی در شرایط فوقالعادهای قرار میگیرند. آنان از نظر اخلاقی مبهماند و اغلب به دنبال حقیقت یا رستگاری هستند اما معمولاً شکست می خورند. شکستی که ناشی از جبرگرایی یا احساسات نادرست اخلاقیست.
● پیش زمینه های هیچکاکی: تریلرهای روانشناختی اولیه با ته رنگ نوآر
قبل از آنکه فیلم نوآر به طور رسمی به رسمیت شناخته شود، آلفرد هیچکاک در حال آزمایش با مضامین و سبک هایی بود که بعداً نوآر را تعریف می کردند. فیلمهای دوره بریتانیا و آثار اولیه هالیوود او زمینهای اساسی را برای فیلمهای هیجانانگیز روانشناختی و صدالبته آغشته به سوء ظن و ابهام اخلاقی ایجاد کردند.
○ ربکا ( ۱۹۴۰ ) اولین فیلم آمریکایی هیچکاک، عاشقانه ، گوتیک و با عناصر نوآر قوی بود. فضای شوم و احساسات فراگیر ترس و ناایمن، زمینه را برای فیلم های همسبک آیندهاش فراهم کردند. عمارت سایهدار ماندرلی به خودی خود تبدیل به شخصیتی میشود که رازها و اضطرابهای قهرمانان داستان را منعکس میکند.
○ سایه یک شک ( ۱۹۴۳ ) که اغلب به عنوان یکی از اولین نمونههای واقعی فیلم نوآر نام برده میشود، به بررسی ماهیت نامطلوب شر پنهان شده در زیر پوششی از احترام میپردازد و به درون مایههای هویت، دوگانگی، ، فساد و بیگناهی متمرکز شخصیت رجوع میکند. یک محیط شهری کوچک که توسط یک قاتل جذاب خراب شده است ؛ ایجاد تنش های خانوادگی ، تعلیق روانی ، استفاده از سایه ها و دوربین معلق ؛ گویا برای انتقال ترس ، هیچکاک استادانه تنش را نه از طریق خشونت آشکار، بلکه از طریق عذاب روانشناختی و آشکار شدن آهسته یک حقیقت تاریک ایجاد می کند، تکنیکی که هم با نگرش فیلمسازانه او و هم با زیبایی شناسی نوآر مترادف می شود.
اما فراتر از هیچکاک ، هالیوود شاهد رویاپردازان افسانه ای شد که منظره نوآر را بازتعریف کردند. در حالی که هیچکاک استادانه به این سبک کمک کرد، چندین کارگردان دیگر در شکل دادن و گسترش مرزهای فیلم نوآر نقش اساسی داشتند و میراث ماندگار آن را تثبیت کردند.
• بیلی وایلدر
وایلدر که به خاطر شوخ طبعی بدبینانه و دیالوگ های تندش شناخته می شود، تعدادی از نمادین ترین فیلم های نوآر را ساخت. شخصیتهای او اغلب از نظر اخلاقی به فریب میافتند، با حرص و میل هدایت میشوند و به پایانهای غم انگیز میانجامند. فیلمنامه نویسی استادانه او عمق و واقع گرایی را به نوآر هدیه بخشید.
• جان هیوستون
فیلمهای هیستون اغلب دارای رئالیسمی سنگین و قهرمانهایی هستند که با وجود نقصان های گوناگون و در عین کنکاش ، ناامیدکننده عمل میکنند. او در اقتباس از داستانهای تخیلی، ارائه دیدگاهی غیرعاطفی به پرده، کاوش در مضامین وسواس گونه و شکست های نهایی عالی بود.
• اورسون ولز
ولز، رویاپردازی بود که مرزهای سینمایی را جابجا میکرد، از کلیشه بیزاری میجست و از روایتهای پیچیده برای خلق برخی از جذابترین نوآرهای بصری استفاده کرد. فیلم های او غالبا در یک ساخت اکسپرسیونیستی کلاسیک ، با فیلمبرداری ژرف و ساختارهای داستانی پر پیچ و تاب تعریف میشدند که معمولا به فساد و افول قدرت میپرداختند.
● جواهرات سینمایی تاریخ : «غرامت مضاعف» (وایلدر) و «شاهین مالت» (هیوستون)
○ غرامت مضاعف ( ۱۹۴۴ ) که اغلب به عنوان یکی از اصیل ترین فیلم های نوآر در نظر گرفته می شود، نمونه ای از تاریک ترین موضوعات این سبک است. یک فروشنده بیمه که توسط زنی مهلک فریفته شده و شوهر او را به خاطر پول بیمه به قتل می رساند ؛ روایتی کلاسیک با صدایی بلند و پر جزئیات که نزول قهرمان داستان را از آغاز بیان میکند ، گفت و گوی تند و بدبینانه که از جبرگرایی میچکد و سایه های کور ونیزی و نورپردازی اکسپرسیونیستی. یک نمونه کامل از قهرمان داستانی که با میل و طمع به یک مارپیچ ویرانگر کشیده شده است.
○ شاهین مالت ( ۱۹۴۱ ) به طور گسترده ای به عنوان شروع دوره کلاسیک فیلم نوآر در نظر گرفته می شود و شخصیت همفری بوگارت را به عنوان یک کارآگاه بدبین کهن الگو تثبیت میکند. او در حالی که به دنبال مجسمه ای گرانبها می گردد ، به شبکه پیچیده ای از فریب ها و جنایات کشیده می شود. کاوش در مورد طمع، خیانت، و بیهودگی جستجوی یک حقیقت واحد و مطلق.
● اما مسئلهٔ مطرحهٔ مهم این است که آیا نوآر سازی با پایان دهه ۵۰ میلادی تمام شد ؟
حقیقتا در اواخر دهه ۱۹۵۰ ، دوره کلاسیک فیلم نوآر رو به زوال گذاشت و جای خود را به جنبش های سینمایی جدید داد. با این حال، نفوذ آن چه در میان منتقدین و چه در مخاطبین بسیار قوتمند بود. مضامین، سبکهای بصری و ساختارهای روایی نوآر همچنان در سینما نفوذ میکردند و به ظهور «نئو نوآر» از دهه ۱۹۷۰ به بعد منجر شدند. همانطور که کد های تولید هالیوود بر اساس تکامل های زمانی سست شدند ، نگرش های اجتماعی نیز تغییر کردند و نوآر خشونت، تمایلات جنسی و انگیزه های پیچیده شخصیت ها را آشکارتر کرد.
فیلمهای نئونوآر در حالی که جهانبینی بنیادین بدبینانه را حفظ کردند، اغلب به جای تکیه بر کادر های سیاه و سفید، از رنگ استفاده کردند ،عناصر ژانرهای مهم مانند علمی-تخیلی یا وسترن را ادغام کردند و پیشرفت های به روز را در کهن الگوهای کلاسیک که منعکس کننده اضطراب های معاصر بودند ادغام کردند. نمونههای نمادین مانند بلید رانر ( ۱۹۸۲ ) از ریدلی اسکات ، احساسات نوآر را به آیندهای علمی-تخیلی و پاد آرمان شهری منتقل کردند، در حالی که آثاری مانند محله چینی ها ( ۱۹۷۴ ) از رومن پولانسکی ، داستان های پلیسی نوستالژیک را با حس شدید فساد و ناامیدی قرن بیستمی مجددا در هم آمیختند و ساخت نئو نوآر های با کیفیت را لااقل تا اوایل قرن بیست و یکم تداوم بخشیدند. تولد دوباره نوآر باعث شد که ژانر های جنایی و معمایی بیش از پیش پررنگ
شوند و مهم ترین نماد پساجنگی این سبکاند.