سلام دوستان، چند سال پیش من کتابی کوتاه مطالعه کردم که برای من به شخصه بسیار تاثیر گذار بود، این کتاب اثر جیم ران است، موضوع آن درباره فردی بود به نام مایکل که از نظر خود شخصی ناموفق بود و در اوج ناامیدی با باغبانی به نام چارلی آشنا میشود، بعد از زبان او مهمترین دروس زندگی آقای دیویس صاحب عمارتی که چارلی در آن مشغول به کار بود را با عنوان 12 ستون موفقیت می آموزد.
دوست دارید آن دروس را برایتان بگویم؟
عالیست، بیایید شروع کنیم:
اولین ستون موفقیت درباره تغییر عادات است، موفقیت هنگامی بدست می آید که از آنچه اکنون هستید، بهتر شوید. بعضی عادات در زندگی مثبت هستند و بعضی منفی. باید شروع کنید به حذف عادات بد و جایگزین کردن آنها با عادات مثبت.
"باید بیشتر از آن که روی شغلتان تمرکز می کنید، بروی خودتان کار کنید."
آقای دیویس میگوید: در این دنیا هر موجودی به نهایت رشد خود می رسد به جز انسان. یک درخت چقدر بلند میشود؟ آنقدر که بتواند بلند شود، اما انسان مفتخر به داشتن انتخاب است. می تواند انتخاب کند بهترین باشد یا پایین ترین، اما چرا انسان آخرین حد چالش را امتحان نکند تا ببیند توانش چقدر است؟
"متن کتاب"
ستون شماره دو درباره سلامت کلی است، در واقع سلامتی سه بعدی. انسان از سه بعد تشکیل شده است، جسم، روح و روان. ما جسم داریم این مشخص است، ما روح هم داریم که ماهیتی فراتر از این جهان دارد، اما روان متشکل از هوش، احساسات و اراده ماست.
برخی از افراد فقط به سلامتی جسم خود اهمیت میدهند، این اشتباه است چون ما موجودی تک بعدی نیستیم، اگر می خواهید این ابعاد را درک کنید، برای شروع می توانید درباره معنویت مطالعه کنید.
"انسان مانند پیاز لایه لایه است، وقتی لایه ها را بکنید به هسته می رسید، معنویت در مرکز قرار دارد و مهمترین قسمت است، لایه دوم روان است و لایه خارجی جسم، استحکام هر قسمت بستگی به لایه زیرین دارد، متوجه می شوید؟"
آقای دیویس میگوید: باید جسمت انعکاسی از سلامت درونت باشد. اگر بروی بهتر کردن این سه بخش تمرکز کنی، خواهی دید که همه آنها قویتر خواهند شد. هر چه یک بخش قویتر شود، به قویتر شدن بخش های دیگر کمک می کند. در واقع هر سه به هم وابسته هستند. این ستون دوم موفقیت است.
"متن کتاب"
سومین ستون درباره روابط است. بزرگترین نعمتی که پروردگار به ما عطا کرده است وجود انسان های دیگر است. بله؛ داشتن روابط انسانی شاید سخت باشد ولی به زندگی لذت می بخشد. روابط ستون فقرات انسان هستند.
"برای رشد و شکوفایی هر رابطه ای صرف مداوم زمان، تلاش و تخیل لازم است."
آقای دیویس میگوید: این یکی از حقایق زندگی است، انسانها بی عیب و نقص نیستند، اما گاهی اوقات رابطه با آنها مشکل است. اما همه ما به آدم های دیگر نیاز داریم، به ویژه اگر بخواهیم موفق باشیم، تو نمی توانی به خودی خود موفق شوی. در حقیقت مشکل می توان یک ثروتمند منزوی پیدا کرد!
"متن کتاب"
چهارمین ستون موفقیت بسیار ساده است، هر چه می خواهید را یادداشت کنید! فقط همین.
نوشتن دو نکته مثبت دارد؛ اول اینکه برای یادداشت کردن مجبورید هدفی داشته باشید، این شروع خوبی است پس سعی کنید هدفی داشته باشید. دومین نکته این است که نوشتن اهداف قدرتی خارق العاده دارد که تحقق بخشیدن به اهداف است. اما مراقب باشید چون وقتی اهدافتان را می نویسید احتمالا به آنها می رسید، پس هدف درستی انتخاب کنید که در شما تغییری مثبت ایجاد کند.
"نمی توان سرنوشت را یک شبه تغییر داد، اما می توان جهت آن را یک شبه تغییر داد!"
آقای دیویس میگوید: علت اصلی تعیین هدف این است که شما را تغییر می دهد تا به آن هدف برسید، تغییری که در شما ایجاد می شود بسیار باارزش تر از هدفی است که به آن می رسید.
"متن کتاب"
ستون پنجم درباره استفاده صحیح از وقت است، همه ما باید در زندگی یکی از این دو رنج را تحمل کنیم؛ رنج انضباط یا رنج حسرت. با این تفاوت که انضباط چند گرم وزن دارد اما حسرت چند تن!
"اگر روزتان به بهترین شکل گذشته باشد، آن را عاقلانه گذرانده اید. در هر روز فرصت های زیادی هست، ولی تنها یکی از آنها بهترین فرصت است. بهترین فرصت ها آنهایی هستند که با اهداف کلی شما متناسب اند و شما باید وقتتان را برای آنها صرف کنید. آیا شما روزتان را اینطور می گذرانید؟"
آقای دیویس میگوید: خیلی از افراد هستند که در زندگی برنامه و هدفی ندارند، این در واقع به معنی داشتن هدفی برای ورشکستگی است!
"متن کتاب"
ستون ششم، ارتباطات اجتماعی. خیلی از ما دوستان و آشنایانی داریم که انسان های خوبی هستند و نیت خوبی دارند، ولی اگر تاثیرشان بر ما منفی باشد، باید تصمیم سختی بگیریم تا خود را از تاثیر منفی شان حفظ کنیم.
حال باید این سوال مهم را از خود بپرسید، افرادی که با آنها رابطه دارید چه تاثیری بر شما دارند؟ آیا باید با آنها قطع رابطه کنید، رابطه را محدود کنید یا روابط تان را با آنها گسترش دهید؟
"یک نکته خیلی ساده وجود دارد، افرادی که با آنها ارتباط دارید، عامل تعیین کننده ای در شکل گیری طرز فکرتان هستند."
آقای دیویس میگوید: زندگی راحت نیست و گاهی با تصمیم گیری های مشکلی روبرو هستیم که اگر از آنها اجتناب کنیم، در آینده برایمان گران تمام می شود. برای جذب افراد جذاب باید جذاب باشی، برای جذب افراد قدرتمند باید قدرتمند باشی. برای جذب افراد متعهد باید متعهد باشی. به جای اینکه روی افراد دیگر کار کنی، باید روی خودت کار کنی. «اگر می خواهی چیزی را جذب کنی، باید مثل آن بشوی»
"متن کتاب"
طبق ستون هفتم یک فرد موفق در تمام عمر مشغول یادگیری است، شما هم باید خودآموزی را شروع کنید. یک نکته مهم؛ آموزش رسمی برایتان درآمد کسب می کند، اما خودآموزی برایتان ثروت می آورد.
"یادگیری چند پایه اصلی دارد که با استفاده از آنها میتوانید زندگی خود را بهتر کنید؛ اولین اصل این است که مطالعه کنید، دومین اصل مشاهده افراد موفق و یادگیری از آنهاست و سومین اصل تفکر دائم درباره تجارب خود و تشخیص کار های درست و نادرست است."
آقای دیویس میگوید: کتاب یکی از بهترین ابزار های یادگیری در طول تاریخ بشریت بوده، هست و خواهد بود. در مورد هزینه کتاب نکته مهمی وجود دارد اینکه مهم هزینه خرید کتاب نیست، بلکه هزینه ای است که باید در صورت عدم مطالعه کتاب بپردازید.
"متن کتاب"
ستون هشتم درباره تاثیرگذاری است، همه چیز در زندگی مانند فروش است، برای درک بهتر این اصل و کاربرد وسیع آن بهتر است فروش را با مفهوم تاثیر گذاری بشناسید؛ تاثیرگذاری کلید یک زندگی موفق است. در زندگی هر کس می خواهد موفق شود، باید هنر و مهارت تاثیر گذاری بر دیگران را یادبگیرد. در این صورت است که موفق خواهد شد.
فروش = تاثیرگذاری
"برای اینکه بتوانید بر دیگران تاثیر بگذارید، باید کاری کنید که شما را دارای قابلیت و استعداد ببینند."
آقای دیویس میگوید: اگر میخواهی در زندگی تاثیرگذار باشی باید فروشنده خوبی باشی، یعنی فروشنده و عرضه کننده ای درجه یک. به عنوان مثال؛ عرضه کننده محبت، عرضه کننده دوستی، عرضه کننده عشق.
"متن کتاب"
ستون نهم درباره رشد فردی است. یکی از اشتباهاتی که بسیاری از مردم مرتکب می شوند این است که فکر می کنند پول دنیا را به جریان می اندازد، اما این طرز تفکر درست نیست. در واقع پول عامل اصلی نیست بلکه عامل اصلی تجربیات و دانش شخصی است.
برای افزایش سطح درآمدتان می توانید شروع به یادگیری تخصصی در حوزه کاریتان کنید.
"اگر شما تمام ثروت و دارایی یک فرد خودساخته و ثروتمند را از او بگیرید، در مدتی کوتاه دوباره آنها را جمع میکند و حتی بیشتر، چون دلیل ثرومند بودن او دارایی او نیست بلکه دانش، مهارت و تغییراتی است که آموخته و در خود ایجاد کرده است."
آقای دیویس میگوید: وقتی میلیونر بشوید، می توانید همه ی پولتان را ببخشید؛ چون یک میلیون دلار نیست که اهمیت دارد، بلکه شخصیتی که در فرآیند میلیونر شدن پیدا می کنید، مهم است.
"متن کتاب"
ستون شماره ده درباره ارتباطات است. موفقیت بر پایه روابط انسانی است و ارتباط پایه کار مردم با هم است. این نکات بسیار ارزشمند هستند به دلیل اینکه ارتباط، همکاری دو یا چند نفر برای یافتن زمینه های مشترک تفاهم است و وقتی زمینه مشترک را پیدا کنند، با هم قدرت زیادی خواهند داشت.
"بیشتر اوقات یک نفر مبارزه می کند تا شخص دیگری دست از عقایدش بردارد و عقاید او را قبول کند. بعد این رابطه تبدیل به نبردی ریشه دار می شود. در عوض افراد باید به دنبال زمینه های مشترک باشند."
آقای دیویس میگوید: ارتباط برقرار کردن فقط حرف هایی نیست که شما می گویی، بلکه نحوه بیان و زمان گفتن آن و پذیرا بودن مخاطب هم هست و این تازه نیمی از مساله است. نیم دیگر این است که حتما به حرف های طرف مقابل گوش بدهی (گوش دادن بزرگترین ابزار برای درک و ایجاد تفاهم است، از این ابزار به خوبی استفاده کنید).
"متن کتاب"
ستون یازدهم، رهبری و مدیریت. رهبری مفهومی است که درست درک نشده است. بیشتر مردم وقتی عبارت رهبر بزرگ را می شنوند، به افرادی فکر می کنند که ملت ها، شرکت ها یا جنبش های اجتماعی را رهبری می کنند. اما نکته مهم این جاست که هر شخصی می تواند یک رهبر بزرگ باشد زیرا رهبری به معنای تسلط بر هنر تاثیر گذاری است؛ شبیه همان اصلی که موقع صحبت درباره شباهت زندگی و فروشندگی به آن اشاره شد. رهبری دیگران کمک به آنها برای تغییر دادن و بهبود بخشیدن باور ها و اعمال شان است.
"برای رهبری باید قوی بود، نه گستاخ؛ مهربان بود، نه ضعیف؛ شجاع بود، نه قلدر؛ با فکر بود، نه تنبل؛ متواضع بود، نه کمرو؛ مغرور بود، نه سرکش؛ شوخ بود، نه ابله."
آقای دیویس میگوید: یادبگیر تنها در زمینه کار به مردم کمک نکنی، بلکه در همه ی ابعاد زندگی به آنها کمک کنی.
"متن کتاب"
ستون دوازدهم درباره میراث بعد از خود است. انسان جزوی از جریان های بادی است که در این جهان می وزد. روزی هست و روز دیگر رفته است. هیچ کس نمی داند چقدر زنده خواهد ماند. شما نمی توانید طول مدت زندگیتان را انتخاب کنید، اما می توانید کیفیت زندگیتان را انتخاب کنید.
"در میان مردم اشرافیتی طبیعی وجود دارد که زمینه آن استعداد و قابلیت هستند."
نامه چارلی به مایکل:
مایکل، من هرگز مردی خود ساخته ای نبودم. به چنین حالتی هم اعتقاد ندارم. به نظر من، هر یک از ما در راهی قدم می گذاریم که پیشینیان برای ما فراهم کرده اند. من هدفم در زندگی این بوده که بتوانم به آیندگان خدمت کنم و مشعلی سر راهشان روشن کنم تا بتوانند سریع مسیر پیشرفت شان را بپیمایند.
طوری زندگی کن که بتوانی از جنبه های معنوی، فکری، جسمی، مالی و ارتباطی به دیگران کمک کنی. طوری زندگی کن که استثنایی باشد. بگذار دیگران زندگی های بی اهمیتی داشته باشند، اما تو این طور نباش. بگذار دیگران بر سر مسائل جزیی بحث کنند، اما تو این گونه نکن. بگذار دیگران به خاطر آسیب های کوچک به گریند، اما تو نه. بگذار دیگران آینده شان را به دست افرادی دیگر بسپارند، اما تو نه.
میراث به جای گذاشتن مانند کاشتن درخت است. وقتی دانه رشد می کند، تبدیل به درخت می شود. درخت دانه تولید می کند؛ بنابراین نسل های آینده میتوانند بازهم درخت بکارند.
میراث من این بود که به تو یاد دادم چطور بهتر زندگی کنی، میراث تو این خواهد بود که همین دروس را به دیگران یاد بدهی. ببخش. به نفع دیگران از خودت بگذر. برای کمک و آموزش به دیگران وقت بگذار. صبور، با محبت و وفادار باش.
دوست من، موقع خداحافظی است. خوشحالم با تو آشنا شدم تو جوان فوق العاده ای هستی با قلبی مهربان و با سخاوت. تو بر من تاثیر گذاشتی و امیدوارم من هم بر تو تاثیر گذاشته باشم تا تو هم موجی ماندگار به وجود بیاوری.
دوست تو،
چارلی دیویس.
"متن کتاب"
"بعضی اوقات در آسانی سختی وجود دارد و در سختی آسانی، کافیست چشمان خود را بازتر کنیم تا این دنیا را آنطور که هست ببینیم، اکثر ما انسانها دنیا را آن طور دوست داریم مشاهده می کنیم نه آن طوری که هست. بیایید تلاش کنیم حقایق را ببینیم و تلاش کنیم خود را تغییر دهیم تا فردی تاثیر گذار باشیم. برای خودمان، برای جامعه، برای آیندگان."
ضرب المثلی ایرانی وجود دارد که عبارت است از :
حال شما می خواهید چه میراثی در این دنیا به جای بگذارید؟