نمیدونم چراحالم گرفته است، ازون وقتی زدم به اورپیمنت دست. سرم گیج میره چشمام تار میشه، زمین زیر پام بی تاب میشه. زمانی گفت به من سمیست استاد، زدم لبخند گفتم نیست استاد. کشیدم من کمی خود را جلو تر، چه زیبا و تماشاییست گوهر. بگردوندم دیده ام سوی استاد، زدم فریاد ایول، چیست استاد؟ به من گفتا بسی گوگرد دارد، که این را بوی تندش یادم آرد. نمیدونم چیه گوگرده انگار، که اینجا هم نوشته دیده میشه با رئالگار. محک سختی زدم با خط ناخون، بشویم بعد از این با آب و صابون. برفت از یاد من، دستم دهانم، نمیدونم بده سمش امانم یا نمانم.
این شعر طنز بسیار جالبی است که به تجربهٔ شخصی با کانی (اورپیمنت) میپردازد. راوی داستان با وجود هشدارهای استاد خود دربارهٔ سمی بودن این کانی، مجذوب زیبایی و جلوهٔ آن می شود و به تعامل نزدیک تری با آن می پردازد. شعر با زبان ساده و صمیمی احساسات راوی را از سردرگمی و سرگیجه تا تحسین و کنجکاوی بیان می کند. استفاده از عبارات تصویری مانند (سرم گیج میره چشمام تار میشه) و (زمین زیر پام بیتاب میشه) به خوبی حالات جسمی ناشی از تماس با مادهٔ سمی را به تصویر میکشد. اشاره به (گوگرد) و (رئالگار) نیز نشان دهندهٔ آشنایی با ویژگی های شیمیایی این کانی هاست و به عمق محتوای شعر می افزاید. این شعر با طنزی ملایم به مخاطب یادآوری می کند که گاهی اوقات نادیده گرفتن هشدارها و خطرات می تواند پیامدهای ناگواری داشته باشد. همچنین نشا دهندهٔ میل انسان به تجربه و کشف زیبایی هاست، حتی اگر با خطر همراه باشد. در مجموع، این شعر ترکیبی از طنز، آموزش و بیان احساسات است که آن را دلنشین و تأمل برانگیز میکند.
خوانش: امیر علی نجف پور اصل - شاعر: علی دوستی