نوح حراری در مقاله ای با عنوان «چرا تکنولوژی به نفع استبداد پیش میرود؟» بیان میدارد که اگر شطرنج، آن قناری معدن خلاقیت خاص انسانی باشد، مدتهاست که این قناری در حال جان کندن است. با برنده شدن آلفازیروی گوگل بر استاک فیش هشت (قهرمان بلامنازع شطرنج) آن هم بعد از تنها چهار ساعت یادگیری میتوان گفت که قله ذهن خلاق آدمی را هوش مصنوعی فتح نموده است و دیگر چیزی نیست که بگوییم توانایی ويژه انسان است و کامپیوتر نمیتواند آن را انجام دهد.
اما فاجعه تنها به این موضوع ختم نمیشود. هوش مصنوعی به جامعه سرمایهداری کمک میکند تا ما را بهتر بشناسند و از ما یک پرسونای مخاطب دقیقتری رسم کنند. مارکتینگ داده محور، تحلیل کلان دادهها، اینفوتک و بایوتک میتوانند ما را بهتر از ما بشناسند و عامه مردم را بیشتر کنترل کنند. خودمان نیز دادههای شخصی خودمان را در طبقی از اخلاص به دهان موتورهای جستجو میاندازیم. گوگل را هنوز یادمان نرفته که چگونه از این دادهها در کنترل اذهان استفاده کرد. خبرهای جعلی را نیز میتوان دقیقا بر اساس هر یک از افراد جامعه تنظیم کرد و دردناک آنکه شخص نمیداند این اراده آزاد از بیرون کنترل میشود و نه از طریق مغز خودش. به عبارتی از هوشمندی هوش مصنوعی نباید ترسید بلکه باید از این هراس داشت که مبادا زمام هوش مصنوعی به دولتهای توتالیته بیافتد.
موضوع دیگری که میتوان به آن پرداخت آن است که با وجود این سیلاب اطلاعات، آیا آدمی دیگر کنج فراغتی دارد تا در آن به صورت خارج از چارچوب رسانهای فکر کند؟ در گذشته، انسانهایی که در جستجوی معنا بودند حتا روستاهای خود را ترک کرده و در کوهها چله نشینی میکردند تا شاید به یمن سفر درونی خویش، به درک تازه ای از جهان برسند.اما امروزه مرده ریگ این سیلاب دمادم اطلاعات، چیزی به جز انسانهایی نیست که از خود توان درک مسائل را ندارند. انسانهایی که عمده درکشان از جهان بیرون را وامدار شبکههای اجتماعی، برنامههای تلویزیونی سخیف و رشته توییتهای انفلوئنسرها هستند. از این زامبیها آیا باید انتظار داشت که جامعه را به مرحلهای بهتر رهنمون سازند؟ تفاوتشان با مردم عادی ۵۰ سال پیش این است که فکر میکنند اطلاعات دارند در حالیکه از جامعه همانی را میدانند که اندیشه طبقه حاکم میخواهد. این به زعم بودریار همان انفجار درونریز یک جامعه است.
باری، دنیای جدید و فنآوریاش توانسته معضلات عمیقی را حل کند و انسانها را از بسیاری از مسائل بغرنج رها سازد. اگر به بیماریها نگاه کنیم میبینیم که طب جدید چگونه توانست جان میلیونها انسان را نجات دهد اما آیا فناوری خودش ناقوس مرگ خودش نیست؟ آیا ذات شبکه جهان گستر اینترنت نمیتواند کنترل باشد. آیا این کنترل خودش نمیتواند سبب محدود شدن فناوری شود؟ تلفنهای همراهی که کارهای ما را تسریع میکنند آیا خودشان سبب سطحیشدگی ما نمی شوند؟ این چرخه معیوب فناوری میتواند تا ابد ادامه پیدا کند و سرآخر عقل را به زوال بکشد. به قول مرحوم اقبال لاهوری:
از من ای باد صبا گوی با دانای فرنگ
عقل تا بال گشود است گرفتارتر است
این عقل چاره ساز جهان مدرن را ایجاد کرد و خشمش را در بمبهای ناپالم، خوشه ای و میکروبی و آشویتز نشان داد. حالا نیز از در مهربانی بر انسان وارد شده و میخواهد خودش را یعنی آنچه که هویت یک انسان است را با خود ببرد. نتیجهاش یا ابرانسان است یا شامپانزههایی که حداقل چندین هزار سال از هوشمندی به دور هستند. این علم که بت امروزه زندگی ما شده خود میتواند شیطانی باشد. شیطانی که همه به خدایی میپرستندش.