محمدرفیع زینلی
محمدرفیع زینلی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

نبرد من | آدولف هیتلر


آن دسته از ما که با شنیدن نام هیتلر تنها به یاد چهرۀ زمخت، سبیل خاص و نگاه خشک او می‌افتیم، شاید انتظار چنین ‏جمله‌ای را از او نداشته باشیم: ‏

‏گرسنگی رفیق وفادار من بود که هرگز مرا ترک نکرد بلکه در همه چیز من شریک بود. هر کتابی که می‌خریدم در حکم گرسنگیِ تازه و هر اپرایی که ‏می‌رفتم در حکم مزاحمتِ آن یار همراه در روزهای بعدی بود. همواره با این دوست نارفیق می‌جنگیدم و با‌این‌همه در همین ایام بود که بیش از ‏گذشته درس آموختم. جز درس‌های معماری و معدود دفعاتی که به تماشای اپرا می‌رفتم و غذای روزانه‌ام را فدای آن می‌کردم، سرگرمی دیگری جز ‏کتاب‌هایم نداشتم.

اگر شما هم از این دسته باشید، نبرد من برایتان نکات جالب زیادی را در رابطه با ابعادِ دیگرِ شخصیت هیتلر دربر خواهد داشت: گاه از علاقه‌اش به هنر و مطالعه می‌گوید، ‏گاه با درون‌نگری‌هایش یا با دقتش در روانشناسیِ مردم، اصول تبلیغات یا طراحی پرچم شما را به تعجب وامی‌دارد و گاهی هم با درک و دغدغه‌اش ‏نسبت به فقر یا تفکراتش راجع‌به نحوۀ شکل‌گیریِ بگومگو بین مرد کارگر و همسرش حیرت‌زده‌تان می‌کند.‏

تاریخ و سیاست هم بخش زیادی از کتاب را به خود اختصاص می‌دهند، که در اینجا هم اطلاعات نویسنده و نحوۀ نگرش و تحلیل او جالب‌توجه ‏است:‏

‏بنابراین همچنان به مطالعۀ امور سیاسی می‌پرداختم و بسیار هم مطالعه می‌کردم. اما برای من مطالعه احتمالاً معنایی متفاوت داشت از آنچه برای ‏میانگین افراد به‌اصطلاح «روشنفکرِ» ما دارد. افرادی را می‌شناسم که بی‌وقفه مطالعه می‌کنند، کتاب پشت کتاب، صفحه پشت صفحه، و با‌این‌همه، ‏من آنها را "اهل مطالعه" نمی‌دانم. البته این کسان اندوخته‌های بسیار دارند، اما به نظر می‌رسد مغزشان توانایی رده‌بندی و طبقه‌بندی مواد و مصالحی ‏را که از کتاب‌ها گرد آورده‌اند ندارد.‏

و البته در این مسیر، خط فکریِ او را در تبدیل شدن از یک طرفدارِ یهودیان به دشمن درجه‌یک آنان نیز دنبال می‌کنید، و با دیدگاه‌هایش درمورد نژاد ‏و برتری نژادی آشنا می‌شوید یا توصیف او را از جامعۀ ایده‌آلش می‌خوانید، که بوی استبداد و اسارت از آن استشمام می‌شود. ‏

خوانش کتاب اما ممکن است در همۀ بخش‌ها به یک اندازه برای مخاطب جذاب نباشد، به‌ویژه قسمت‌هایی که به جزئیاتی از تاریخ یا سیاست ‏آلمان پرداخته می‌شود، که احتمالاً برای خواننده ناآشناست.‏




خواندنِ نبرد من به نظرم یکی از این جهت مهم است که نشان می‌دهد در وجود چنان دیکتاتوری چنین ویژگی‌هایی را نیز می‌توان یافت (که گاهی هم می‌توان از ‏آنها آموخت) یا از آن مهم‌تر، ویژگی‌های مثبت و دغدغه‌های انسانی‌ می‌تواند در نهایت چه نتایج مخوف و غیرانسانی‌ای را به دنبال داشته باشد. ‏روی‌هم‌رفته خواندن کتاب تا حدی از ذهنیت و افکار هیتلر پرده برمی‌دارد. و نشان می‌دهد که اصلاً همین ذهنیت، افکار و ویژگی‌ها بوده‌اند که او را قادر به رهبریِ دیکتاتوریِ قدرتمندِ نازیسم کرده است.




من نسخۀ الکترونیکیِ ترجمۀ فرشته اکبرپور را خواندم. ترجمۀ کتابْ روان و ـ فکر می‌کنم در بعضی موارد ـ درخشان بود، به ‏این معنی که احساس نمی‌کردید در حال خواندن متن ترجمه‌شده هستید، اما می‌توان گفت ویراستاری آن، اگر اصلاً ویراستاری شده بود، ضعیف ‏بود و گاه در خواندن هم مشکل ایجاد می‌کرد. ترجمه‌های دیگری نیز از عنایت، اسما کریمی ، مهدی افشار ، و شهرزاد حكيم‌مختار و مهرداد مهاجر در دست است، اما از این‌که کدام‌یک بهترین ترجمه موجود است اطلاعی ندارم. تنها در یک مورد که می‌خواستم مطلبی را با ترجمۀ عنایت مقایسه کنم، متوجهِ تفاوت ترتیبِ دو فصل و کوتاه‌تر ‏بودن یک فصل (دهم، بخش اول کتاب) در ترجمۀ عنایت شدم.

خوانش کتابمطالعه کتابهیتلرمعرفی کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید