اول:
چند روز پیش عکسی به دستم رسید از حیاط خونه مون. همسایه ها دورهم نشسته بودند روی یک زیلو مانندی و داشتند سبزی پاک میکردند. سبزی پاک میکردند برای دخترای عزیز که آلمان زندگی میکنند. مامانم بین همسایه ها عزیز صدا زده میشه. همسایه ها در وقت های شادی و گرفتاری و نذری و دورهمی به سرپرستی عزیز کاراشون رو انجام میدن. این سبزی ها که پاک بشه بالاخره میاد توی خونه من. آخیش چه حس خوبی. همین وقتهاست که دلم برای زندگی کردن در ایران تنگ میشه.
دوم:
اکبر آقا که فکر میکنم اگه هاله نور واقعی بود حتما یه حلقه دور سرش بود غذای ایرانی درست کرده. اکبر آقا آلمان زندگی میکنه. چند روز گذشته رفته دم خونه همسایه و گفته سلام من اهل ایرانم براتون غذا آوردم که بچشید. همسایه گفته نه مرسی من سیرم و غذا رو نگرفته.
میدونم میدونم میدونم
همیشه در ایران همسایگی ها اینقدر خوب نیست، همیشه در آلمان همسایگی ها اینقدر بد نیست
اما
اما من از این تصویر ایرانی های مهاجر که در فضای مجازی دارند نشون میدن خسته ام. همیشه شاد و هپی و نایس انگار هرکس مهاجرت کنه هایدی میشه در دامنه کوه های آلپ با پاهای برهنه در حال دویدن.