ایرانی هایی که سالهاست در خارج از کشورند مثل توده ای ها، کسایی که عضو سازمان مجاهدین خلق بودند یا به هر دلیل دیگه ای برگشت به ایران براشون مقدور نیست، یه تصویر غیر واقعی از ایران دارند. یه تصویر انتزاعی.
خاطراتشون پر از بوی بهار نارنجه. تصاویرشون از ایران خلاصه میشه به محبت و مهربونی و همدلی و مهمانوازی ایرانی. حافظ و سعدی و قشنگی میدون شاه اصفهان. بوی قورمه سبزی و سالاد شیرازی و سفره قلمکار ایرانی. خونه هاشون ایرانه. با ترمه و فرش ایرانی و کتابهای فارسی و خوشنویسی تزیین شده. تصویرشون سیاهی نداره.
زمان اینکارو با آدم میکنه. نوستالژی جایی برای خاطرات بد از وطن نمیذاره. غم غربت، یاد ایران رو فقط زیبا یادآوری میکنه. آدم که دلتنگ وطنش میشه یادش میره اونجا چه سختی هایی کشیده.
خودم که یه سال شده ایران نرفتم گاهی فکر میکنم وای ایران چقدر خوب بود. کار داشتم، دوستامو داشتم، کافه میرفتم. حال میداد.
بعد مچ خودم رو میگیرم که ویدا خانوم مغلطه نکن، یادت نره که صبح به صبح سرکار دولتی (دو انگشت اشاره و وسطی دو دست رو همزمان بیارید بالا و یه بار خم کنید) میرفتی اون آقای حراست چی با نگاه هیزش تورو میکشوند توی دفترش که خانوم چرا لاک زدی خانوم مانتوت کوتاهه و سرکار خصوصی که میرفتی به اسم یاد گرفتن مسیر و تورلیدر دوم که دست مزد نداره بیگاری بدون حقوق ازت میکشیدن. آژانس های مسافرتی بی انصافی که سفر کوله کشی جنگل نوردی سنگین رو با دوتا آدم مدیریت میکردند و تازه به یکی شون حقوق هم نمیدادن.