ویرگول
ورودثبت نام
محمد رحمانی‌فرد
محمد رحمانی‌فرد
محمد رحمانی‌فرد
محمد رحمانی‌فرد
خواندن ۱۱ دقیقه·۶ ماه پیش

کار کردن زیر صدای آژیر: تأملی بر مدیریت، روان و امید

این روزا ما داریم زمان‌های بین سطور رو زندگی می‌کنیم. سطرهایی پر از صدای جنگ و بحران و انفجار به انتهای یک پاراگراف رسیدن و منتظرن تا پاراگراف بعدی شروع بشه.

اینجا می‌خوام در مورد احوالی که اکثر ما داریم تجربه می‌کنیم بنویسم و می‌خوام هممون بدونیم که به‌طور حرفه‌ای و دقیق چه رفتار و عملکردی از طرف ما و شرکت‌هایی که براشون کار می‌کنیم منطقی و درسته.

ما هنوز نمی‌دونیم اولین کلمه‌ی سطر بعد چیه و حتی رنگ قلمی که سطر بعد رو شروع می‌کنه برامون نامشخصه. چیزی که برامون مشخصه اینه که کلمات پر از اضطراب و نگرانی بودن. شب‌هایی رو با بی‌خوابی‌های بی‌دلیل و روزهایی رو با مدام گشتن بین اخبار گذروندیم. نه اینکه دنبال یک اتفاق خوب بوده باشیم. داشتیم می‌شمردیم، خونه‌ها و آدم‌هایی که نابود شدن رو.

بریم سر موضوع اصلی

تو شرایط بحرانی، مغز وارد حالت (بقا) یا همون هشدار فوری می‌شه: Fight – Flight – Freeze – Fawn (مقابله – فرار – یخ زدن – اطاعت). اینکه کی و چرا وارد کدوم فاز می‌شیم توضیح تکاملی داره که بگذریم ازش. خلاصه‌ش اینه که اگر شرایط قابل کنترل و پیش‌بینی نباشه، به‌جای استفاده از فاز فرار، دچار یخ‌زدگی یعنی فلج ذهنی-جسمی می‌شیم.

یعنی چی؟

مغز خطر رو حس می‌کنه و آمیگدالا (مرکز احساس خطر) فعال می‌شه. کورتیزول و آدرنالین به‌شدت وارد شریان‌هامون می‌شن و جریان خون از قسمت‌های منطق و تصمیم‌گیری (قشر پیش‌پیشانی) می‌ره سراغ بخش‌های غریزی (مثلاً ساقه مغز) که بازم توضیح تکاملی داره که بگذریم.

نتیجش می‌شه:

عدم تمرکز، اختلال در حافظه‌ی کوتاه‌مدت، احساس ضعف، بی‌حسی و خستگی شدید، اختلال در تصمیم‌گیری و شروع کار.

از نظر تکاملی چرا؟

خلاصه اینکه زمانی که کنترل روی شرایط ممکن نیست، غریزه این روش رو انتخاب می‌کنه تا با بی‌حرکتی امکان اختفا پیدا کنیم و در اولین زمان ممکن بتونیم حرکت انفجاری داشته باشیم.

تا حالا فهمیدیم که تو شرایط موجود، بدن ما رو به حالتی خاص از نظر حفظ بقا می‌بره که بی‌حرکتیم و کلی هورمون‌های مختلف بیش از حالت عادی تو بدنمون وجود دارن.

اما چرا انقدر خسته هستیم؟ انگار چند تا کوه رو جابه‌جا کردیم!

اینجا یکم توضیح داره. آمیگدالا پشت سر هم هشدار بقا می‌فرسته، هیپوکامپ خاطرات تهدید رو بازیابی می‌کنه و قشر پیش‌پیشانی نمی‌دونه چه تصمیمی بگیره. در نتیجه مصرف گلوکز و اکسیژن به‌شدت بالا می‌ره با اینکه در ظاهر کاری انجام نمی‌دیم. یعنی با اینکه ممکنه در حرکت و تلاش برای بقا نباشیم، اما سیستم عصبی شامل مغز داره به‌شدت فعالیت غیرقابل تشخیص و غیرقابل کنترل می‌کنه.

سیستم سمپاتیک تو حالت آلرت قفل شده و ماهیچه‌ها یک حالت انقباض خفیف دارن، ضربان قلب و فشار خون ناپایدار می‌شن، هورمون کورتیزول باعث ضعف عضلات و حتی درد مزمن می‌شه، دستگاه گوارش، ایمنی و ترمیم سلولی موقتاً مختل می‌شن، خواب بی‌کیفیت و هورمون‌های ملاتونین، سروتونین و انسولین از تعادل خارج می‌شن.

به‌طور کلی تو یک چرخه‌ی معیوب گیر می‌کنیم.

همه‌ی این توضیحات برای این بود که بتونی خودت و عملکرد زیستی‌ات رو درک کنی. این به لحاظ روانی خیلی مهمه.

بریم اینا رو وصل کنیم به واقعیت‌های زندگی:

تو شرایط پرتنش با اضطراب بالا یا استرس مزمن، ناتوانی در انجام کار و تمایل زیاد به خوابیدن یا دراز کشیدن و احساس خستگی مفرط عادیه. اینا می‌تونن نشونه‌هایی از اضطراب مزمن (chronic anxiety) یا افسردگی آتیپیک (atypical depression) باشن. البته اصطلاح علمی دقیق‌ترش "Psychogenic Fatigue" یا "Fatigue due to Anxiety/Depression" یعنی خستگی با ریشه‌های روانی.

چند تا اصطلاح علمی دیگه‌ هم هست که اگه دوست داشتین می‌تونین در موردشون بخونین:

Anxious Exhaustion، Somatic Symptoms of Anxiety، Functional Neurological Symptom Disorder (FND)، Adrenal Fatigue.

در مورد دلایل فیزیکی این شرایط قبلاً صحبت کردیم، چیزی اضافه نمی‌کنم.

کلاً سعی می‌کنم تا جای ممکن خلاصه توضیح بدم.

بعله، ما درگیر چرخه‌ی معیوب اضطراب و خستگی و احتمالاً میل شدید به خواب یا دراز کشیدن و کمی هم چیزای دیگه‌ای مثل انواع خاصی از افسردگی و... هستیم.

بریم سراغ اینکه چطور این شرایط رو برای خودمون مدیریت کنیم.

راستش، واقعیتش رو بخواین نباید ایده‌آل‌گرا باشیم، باید یکم واقع‌بین باشیم. تو این شرایط هیچ چیزی عادی نیست و انتظار انجام کار خارق‌العاده‌ای نمی‌ره. اما، تا حد امکان، هرچند کم، بهتره به این چیزا دقت کنیم:

سعی کنیم خواب شبمون رو روتین کنیم، چرت روزانه‌مون طولانی نباشه (می‌دونم بدنمون کم میاره و نیاز به ریکاوری داره)، روتین‌هایی مثل دوش روزانه یا پیاده‌روی کوتاه داشته باشیم، روزی چند بار مدیتیشن، تنفس عمیق و اگر بشه یوگا انجام بدیم، کارای کوچیک و هدف‌دار انجام بدیم و به ذهنمون یادآوری کنیم که خیلی‌ها با ما تو این شرایط هستن.

به خودمون یادآوری کنیم که این بحران هم بالاخره تموم می‌شه.

برای خودمون شبکه‌سازی کنیم و از شبکه‌های مجازی برای ارتباط، همدلی و همفکری استفاده کنیم. این به مغز این پیام رو می‌ده که شرایط اون‌قدرا هم پرتنش نیست و می‌شه به زندگی عادی برگشت.

یکمی هم حواسمون باشه به درگیر نشدن در اضطراب جمعی و ترس از جا موندن از اخبار و اخبار رو از منابع معتبر پیگیری کنیم.

برای شرایطی که از نظر شدت از نرمال خیلی فاصله داره و سلامتی به خطر می‌افته، حتماً از مراجعه به روان‌کاو تا بررسی پزشکی و آزمایش خون استفاده کنیم.

یه یادآوری کوچیک: بدن ما برای اضطراب کوتاه‌مدت ساخته شده. وقتی تهدید و ترس (که حالا ناشی از جنگ، ناامنی اقتصادی و ترس از آینده‌ست) دائمی بشه، سیستم عصبی با شرایطی که توضیح دادم از نظم خودش خارج می‌شه.

پس شرایطی که خروجیشون خواب زیاد یا خواب‌زدگی (Hypersomnia) یا اختلالات روان‌تنی (Psychosomatic Disorders) می‌شن، در واقع مکانیزم‌های دفاعی برای حفظ بقا هستن.

مهم نیست که شما وسط شرایط جنگی باشین یا از اونجا فاصله داشته باشین. مادامی که به هر دلیلی مثل حضور در کشور یا وجود بستگان در کشور و شهر پرخطر تحت تأثیر شرایط موجود هستیم، احتمالاً (یا حتی حتماً) این اختلالات برامون اتفاق می‌افته.

بیاین یکم با بدبینی به آینده نگاه کنیم:

آیا بدن و روان به شرایط جنگی می‌تونه عادت کنه؟!

جواب کوتاه اینه که تا حدی بله.

یعنی وقتی تو شرایط جنگی قرار می‌گیریم، اول شوکه می‌شیم، می‌ترسیم و خواب و خوراک و زندگیمون به‌هم می‌ریزه، طبیعتاً نمی‌تونیم کار کنیم. اما اگه این وضعیت طولانی بشه، سیستم انعطاف‌پذیر ما یاد می‌گیره خودشو با شرایط وفق بده. یعنی با اینکه از درون خسته و فرسوده می‌شیم، می‌تونیم ظاهر روزمره به زندگیمون بدیم. به این می‌گن عادت به بحران.

اما پشت این عادت، احتمالاً خستگی مزمن روانی (Mental Fatigue)، بی‌تفاوتی احساسی (Emotional Numbness)، خشونت و پرخاشگری، اختلال خواب، سوءمصرف مواد مخدر و تأخیر در بروز PTSD داره شکل می‌گیره.

وقتی جنگ فرسایشی و طولانی‌مدت تموم می‌شه، بعضیا PTSD (Post-Traumatic Stress Disorder - اختلال استرس پس از سانحه) شون بروز می‌کنه، بعضیا چون به شرایط جنگی عادت کردن نمی‌تونن به زندگی روزمره برگردن و بعضیا هم تاب‌آوریشون تو شرایط بحران بیشتر می‌شه.

این قسمت برای وقتی بود که شرایط جنگی از ۳ ماه و ۶ ماه بیشتر بشه. (دور باشه از آب و خاک و جان و روان هممون)

خب بریم به یه قسمت مهم: رویکردمون نسبت به کار و بهره‌وری

اول از همه، تو شرایط غیرنرمال نمی‌تونیم انتظار خروجی نرمال داشته باشیم. تو شرایط جنگ، معمولاً با قطع و وصل شدن اینترنت و برق، تهدیدهای جنگی، ناامنی روانی و اقتصادی روبه‌رو هستیم. تو این فضا پایین بودن بهره‌وری واقعاً طبیعیه و این تقصیر کسی نیست، یعنی مقصر فردی نداره.

به خودمون یادآوری کنیم که شاید امروز نتونستم خیلی کار کنم، ولی داریم وسط یک بحران خودمون رو حفظ می‌کنیم و این خودش نوعی کاره.

تو این شرایط بهتره روی کارها و تسک‌های کوچیک تمرکز کنیم، تا حد امکان کارها رو خرد کنیم و در بازه‌های زمانی کوتاه، تمرکز عمیق روی کارمون ایجاد کنیم.

این‌طوری، انجام هرکدوم از کارهای کوچیک یه ذره دوپامین به‌عنوان جایزه به مغزمون می‌ده که این خودش می‌تونه عالی باشه. باعث می‌شه احساس خوب مفید بودن رو به خودمون یادآوری کنیم.

یادمون باشه الان موفقیت یعنی وسط تمام بدبختی‌ها که از آسمون و زمین می‌باره، بتونی حتی یک تسک کوچیک رو انجام بدی. بله، موفقیت رو برای خودمون بازتعریف کنیم. از نظر روانی به این مفهوم نیاز داریم.

و البته حتماً با هم‌صنفی‌ها و کسانی که شغلشون شبیه ماست صحبت کنیم. این به حفظ اعتمادبه‌نفسمون کمک می‌کنه و باعث می‌شه گاهی راهکارای خلاقانه‌ای رو از آدمای دیگه یاد بگیریم.

واقعیت اینه که تو شرایط جنگی، زنده موندن با روان سالم و امید داشتن و حفظ توانایی فکر کردن به آینده، خودش کار بزرگیه.

برای خیلی‌ها در شرایط بحرانی، فشار روانی باعث می‌شه که به کار و بهره‌وری به چشم یک فشار اضافی نگاه کنن. اما کار کردن، حتی به صورت خیلی محدود، می‌تونه به ما احساس کنترل و معنا بده و کمک کنه از ورطه‌ی ناامیدی دور بمونیم.

از طرف دیگه، لازم نیست همیشه سراغ کارهای بزرگ و پیچیده بریم. همین که چند کار ساده و قابل مدیریت انجام بدیم، می‌تونه حس خوبی به ما بده. به خصوص در شرایطی که ذهن ما داره با خستگی ناشی از اضطراب دست و پنجه نرم می‌کنه.

یک نکته دیگه اینه که انتظار نداشته باشیم همه چیز عالی پیش بره. تو شرایط بحرانی، بهتره خودمون رو ببخشیم و به یاد داشته باشیم که هر قدم کوچکی، یک پیشرفت محسوب می‌شه.

حالا بیایم‌ لنز دوربینمون رو بازتر کنیم و از زاویه دید یک مدیر یا شرکت نگاه کنیم. وقتی تو شرایط جنگی درآمد شرکت کاهش پیدا می‌کنه، حفظ شرایط مثل قبل عملاً ممکن نیست. ولی سؤال مهم اینه: در این وضعیت بعنوان یک مدیر چطور باید رفتار کرد؟

اول اینکه، مدیر باید بدونه که طبق قانون، شرایطی مثل جنگ، زلزله و سیل که خارج از کنترل دو طرف قرارداده، باعث می‌شه مسئولیت‌ها به شکل عادی اجرا نشن. یعنی طبق ماده ۲۲۹ قانون مدنی، اگر به‌خاطر حادثه‌ای غیرقابل پیش‌بینی تعهدی غیرقابل انجام بشه، متعهد مسئول نیست.

یه مدیر خوب تو این شرایط مهلت انجام کارها رو منطقی‌تر می‌کنه، جلسات غیرضروری رو حذف می‌کنه، و به کسایی که نیاز دارن اجازه می‌ده بیشتر استراحت کنن. همچنین به جای اینکه ساعت کاری رو ملاک قرار بده، خروجی کار رو معیار می‌ذاره و انتظار معقولی از عملکرد کارکنان داره.

یه مدیر خوب قبول می‌کنه که بهره‌وری تو این شرایط افت می‌کنه و این افت بهره‌وری یک واقعیت هست نه نقطه ضعف نیروی کار. از نقطه نظر مدیریت منابع انسانی، استراتژی اصلی تو شرایط بحرانی، نگه داشتن و حمایت از نیروی انسانی هست.

یه مدیر کارآمد فشار روانی یا تهدید شغلی به کارمنداش وارد نمی‌کنه. جالبه بدونی که طبق ماده ۲۷ قانون کار، هرگونه فشار یا تهدید غیرقانونی محسوب می‌شه و فسخ قرارداد فقط با دلیل روشن و رعایت حق دفاع کارگر مجاز هست.

مدیر باید با حمایت و استفاده از ابزارهای موجود، مثل مرخصی اضطراری با حقوق، مشاور روانی و تسهیلات مالی تا حد ممکن به نیروها کمک کنه. حتی تلاش برای حفظ تیم، ارتباطات انسانی و حمایت روانی اثر روانی مثبتی روی همه می‌ذاره.

از نظر قانونی، کارفرما یا مدیر نمی‌تونه هر وقت خواست و به بهانه شرایط بحرانی، کارمند رو به مرخصی بدون حقوق بفرسته یا قطع همکاری کنه. این کار مراحل و شرایط قانونی خاص خودشو داره و مرخصی بدون حقوق فقط با درخواست و رضایت کتبی کارمند ممکنه.

ماده ۷ قانون کار می‌گه قرارداد کار باید با رضایت دو طرف بسته بشه و تحمیل یکطرفه تغییر در قرارداد قانونی نیست. همچنین ماده ۲۷ قانون کار تأکید می‌کنه فسخ قرارداد باید مستند به کوتاهی کارگر(نیروی انسانی) در انجام وظایف باشه و با حکم هیئت تشخیص انجام بشه.

نکته مهم دیگه اینه که مدیر نمی‌تونه کارمند رو مجبور کنه به خاطر قطعی اینترنت یا شرایط جنگی از مرخصی استحقاقی خودش استفاده کنه. چون طبق ماده ۶۴ قانون کار، هر کارگر سالانه ۲۶ روز مرخصی با حقوق داره که استفاده ازش باید با رضایت دو طرف برنامه‌ریزی بشه.

تنها در شرایط خاصی مثل تعطیلی کلی شرکت به علت حادثه غیرمترقبه، می‌شه با اطلاع‌رسانی و تصمیم جمعی مرخصی گرفت، اما حتی در اون حالت هم مرخصی بدون حقوق بدون رضایت کتبی ممکن نیست.

حالا لنز دوربینمون رو یکم باز تر کنیم و از دید شرکت شرایط رو ببینیم: تو شرایط جنگی درآمد شرکت روز به روز کمتر میشه. حفظ شرایط مثل قبل ممکن نیست. ولی حالا چیکار باید کرد؟

تو این شرایط که درآمد شرکت پایین میاد، حفظ هویت و فعالیت شرکت و تیم هسته‌ای اهمیت زیادی داره. مدیران باید از نیروی انسانی به‌عنوان سرمایه اصلی محافظت کنن.

تاب آوری به معنی توانایی حفظ هویت، فعالیت و روابط بین نیروی انسانی در شرایط بحرانی یک اصل بسیار مهم هست. بنابر این سوال کلیدی میتونه این باشه: چطور با منابع کمتر برند و تیم شرکت رو حفظ کنیم؟!

استراتژی درست اینه که با شفاف‌سازی وضعیت و مشارکت تیم در کاهش هزینه‌ها، حذف هزینه‌های غیرضروری، و انعطاف‌پذیری در مدل همکاری (مثل دورکاری، نیمه‌وقت و غیره) تلاش کنیم از فروپاشی جلوگیری کنیم.

اگر مجبور شدیم پرداختی‌ها رو کاهش بدیم، این کار باید با رضایت و شفافیت انجام بشه. اگر هم مجبور به قطع همکاری شدیم، باید کرامت انسانی حفظ بشه و حداکثر حمایت انجام بشه تا برند نیروی انسانی شرکت آسیب نبینه.

در کنار این، تغییر استراتژی درآمدزایی شرکت می‌تونه کمک‌کننده باشه. مثلاً می‌تونیم خدمات رو کوچکتر کنیم، شرکت رو چابک‌تر کنیم، و تمرکز رو روی محصولات یا خدمات جانبی با گردش سرمایه کوچک‌تر و سریع‌تر بذاریم.

استفاده از مدل‌های درآمدزایی متنوع‌تر، مثل رشد B2B به جای فقط B2C، هم راه‌حلی برای مقابله با بحران هست.

سرمایه اجتماعی و شبکه‌سازی شرکت که هزینه زیادی براش شده باید حفظ بشه. شرکت‌هایی که تو بحران می‌رن باید چشم‌انداز بعد از بحران رو هم داشته باشن تا وقتی شرایط بهتر شد، سریع‌تر از بقیه حرکت کنن.

فکر کنم یکم طولانی شد اما هدف این متن این بوده که اول هر فردی بتونه وضعیت روانی و فیزیولوژیک خودش رو در شرایط جنگی بهتر بفهمه و بر اساسش رفتار کنه. بعد مدیرها و شرکت‌ها بفهمن که عملکردشون و تصمیمات‌شون چه تأثیری روی نیروی انسانی و آینده شرکت داره و چطور باید راهکار‌ها رو اولویت بندی کنن.

و در نهایت، به امید روزهای بهتری که منتظر ما هستن.

رهبری سازمان
۱
۰
محمد رحمانی‌فرد
محمد رحمانی‌فرد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید