وقتی مدرسه میرفتیم همیشۀ خدا دلمان میخواست وقتمان را جایی بگذرانیم که با تعاریف کلاسیک مدرسه و آموزشگاه فرق داشته باشد. شاید یکی از دلایل علاقه بچهها به انیمیشن بچههای مدرسه والت، علیرغم اینکه آنها نیز گرفتار درس و مدرسه بودند، تفاوت معناداری بود که بین خودشان و گالونه و فرانچی و اهالی آن مدرسه میدیدند. آنها نیز دل خوشی از آموزشگاهشان نداشتند، این را میشد از رفتارشان به وضوح تشخیص داد ولی همان مدرسه که تا حدودی با مدارس ما فرق داشت، مایۀ رشک ما بود. دلیل این رشکانگیزی فقط در یک فضای متفاوت خلاصه میشد، از این حیث تفاوت گاهی میتواند به خلاقیت منجر شود. این است که ما اصرار داریم بگوییم رهنما کالج آموزشگاه نیست، بلکه امکانی است برای مشارکت کارآموزان در اجرای پروژههای خلاقانه.
تا حالا به این فکر کردهاید که محیط چقدر میتواند در خلاقیت موثر باشد؟ داستاننویسها به امکاناتی که مشاهدات متنوع در اختیار نویسنده میگذارد، میگویند تجربیات زیسته و بعد هم اضافه میکنند اگر کسی تجربیات زیستۀ اندکی داشته باشد، احتمالا نمیتواند نویسنده خوبی باشد. مثلا کسی که یک شب در ساحل دریا، داخل یک چادر پارچهای نخوابیده باشد چطور میتواند از رقص موجها در نیمهشب بنویسد؟ بادی که از سمت دریا وزیدن میگیرد، چیزی نیست که در اتاق کار یک نویسنده بشود لنگهاش را پیدا کرد؛ از این نظر نوشتن از دریا، طوری که مخاطب بتواند دریا را احساس کند مستلزم زندگی با دریا است. اینجاست که بی هیچ واسطهای خلاقیت نویسنده شکوفا میشود و او بیشتر از اینکه به قدرت نویسندگی خودش متکی باشد، مدیون فضای منحصر بفردی است که دریا در اختیارش گذاشته است. خودمان را دست بالا نمیگیریم، نمیگوییم رهنما کالج همان دریاست، میخواهیم بگوییم اگر تاکید کردهایم رهنماکالج آموزشگاه نیست، دلایل محکمهپسند خودمان را هم اقامه کردهایم، چون واقعیت هم همین است. اینجا فضایی است که به کارآموزان اجازه میدهد تجربه کنند، زندگی کنند، چیزهای مهمی فرابگیرند و در عین حال به سرعت وارد پروژههای عملی بشوند و تئوریها را در عمل نیز مشاهده کنند. در رهنما کالج کارآموزان خم و چم کار را از کسانی که خبرۀ آن رشتهاند فرا میگیرند و برای چند هفته در یک محیط کار واقعی، مسئولیت پذیری و به عهده گرفتن نقش را تمرین میکنند.
ادامه دارد...