علت افزایش خشونت در جوانان چیست؟
خشونت جوانان مسألهای است که تمام جوامع، هرکدام به نوعی با آن در ارتباط هستند و روزانه اخبار زیادی در این زمینه منتشر میشود. گاهی این خشونتها سهم عمدهای از مرگهای زودرس، آسیبها و ناتوانیها را به خود اختصاص میدهند. شناسایی عوامل زمینهساز خشونت در جوانان برای سیاستگذاری موثر و برنامهریزی دقیق در زمینه پیشگیری از خشونت در هر جامعهای ضروری است. خشونت چه نوع فیزیکی، چه کلامی و چه انواع دیگرش، آسیبها و در پی آن هزینههای اجتماعی فراوانی را به جامعه تحمیل میکند. در بروز خشونت عوامل فردی، ارتباطی، اجتماعی، فرهنگی و... میتوانند دخیل باشند.
در دنیا تحقیقات زیادی در زمینه خشونت انجام گرفته و بیشتر این تحقیقات قابلیت تعمیم دارند، چون خشونت یک پدیده کاملا انسانی است. نخستین عامل خشونت در افراد «یادگیری» است. بهعنوان مثال زمانی که کودک در خانواده میان پدر و مادر خود خشونت را شاهد است؛ چه خشونت کلامی و چه خشونت فیزیکی طبیعتا این خشونت را فرامیگیرد و برای کودک کاملا طبیعی میشود در زمانهای ناکامی دست به خشونت بزند. این یادگیری تنها معطوف به خانواده نیست، فرزندان ما در مدرسه و جامعه درحال یادگیری هستند و اگر در این مکانها با انواع خشونتها روبهرو باشند آن را به یاد میسپارند. دیدن فیلمهایی که در آنها پرخاشگری و خشونت به تصویر کشیده میشود نیز عاملی است برای آموختن خشونت. عامل بعدی که میتوان نام برد «افسردگی» است. یکی از تظاهرات افراد افسرده، خشم است و این خشم را به صورت رفتارهای خشونتآمیز از خود بروز میدهند. ناکامی نیز در خشن بودن افراد تأثیر دارد. زمانی که ناکامیها در زندگی افراد وسعت مییابد، عکسالعمل افراد برای جبران ناکامیهایشان، خشونت است. این ناکامیها میتوانند ناکامیهای اقتصادی باشند، یعنی فشارهایی که افراد بهخاطر گرانی، تورم، کمیدرآمد و... با آنها دست به گریبان هستند. ناکامی در ابراز وجود نیز نوعی از ناکامی است که عدهای را درگیر خود میکند. زمانی که کودکی در مدرسه موردتوجه قرار نمیگیرد و خانواده برای او اهمیتی قایل نیست، حس بیارزشبودن در او رشد میکند و عاملی میشود تا دست به اعمال خشن بزند.
اگر خانوادهای خشن باشد بهطور طبیعی فرزند یا فرزندان آن خانواده نیز خشونت را یاد خواهند گرفت. از آنجایی که کودکان بیشتر وقت خود را در کانون خانواده میگذرانند و مادام شاهد رفتار والدین خود هستند، به صراحت میتوان گفت تاثیرپذیری آنها از خانواده بیشتر از عوامل دیگر است. این مسأله این واقعیت را برای ما روشن میکند که در گام نخست برای کاهش خشونت باید از خانوادهها شروع کرد. نخستین راهکار این است که خانوادهها آموزش ببینند؛ اگر چنانچه افراد خانواده- پدر و مادر- مشکل روانی دارند، در رفع آن کوشا باشند. اگر مشکلات دیگری دارند که آنها را به سوی خشونت سوق میدهد به آنها آگاهی بدهیم که با خشونت هیچکدام از ناکامیها تامین نمیشوند، بلکه یک مشکل به دو یا چند مشکل دیگر تسری مییابد. اگر فقر دارند، اگر ناکامی روانی دارند، اگر مشکل زناشویی دارند یا هر مشکل دیگری، خشونت مشکلی را حل نمیکند. گاهی پیش میآید که با خشونت یکی از همسران، طرف مقابل برای مدتی سکوت اختیار کند اما ضمن این سکوت، هسته پرخاشگریهای شدیدتر و آبزیرکاهتر تشکیل میشود، پس خشونت هیچوقت راهحل نیست.
- توجه به کدامیک از ساختارهای جامعه میتواند خشونت را کاهش دهد؟
در مسائل اجتماعی و فرهنگی نخستین کار مهم درحقیقت، آموختن مهارتهای زندگی به کودکان است؛ از همان دوران پیشدبستانی. اینکه بیاموزند اگر زمانی با ناکامی روبهرو شدند، راهحلهای واقعبینانه و مفید و ممکن چه راهحلهایی هستند و چطور از آنها بهره ببرند. البته زمانی این مسأله عملی خواهد شد که در مدارس ما شاهد خشونت معلم، مدیر و معاون مدرسه نباشیم. متاسفانه گاهی خبرهای بدی در این زمینه به گوش میرسد و حکایت از این دارند که گاهی اولیای مدارس نیز به خشونت رو میآورند. بنابراین میتوان گفت مسأله خشونت یک مقوله فرهنگی است. در مقوله اجتماعی نیز هرقدر ساختار اقتصادی جامعه به عدالت نزدیک باشد و مردم کمتر با ناکامیها روبهرو باشند، همچنین ناکامی در استفاده از فرصتها کمتر شود، مردم کمتر به خشونت رو میآورند. درواقع اصلاح ساختار اقتصادی و اجتماعی از الزامات کاهش یا از بین بردن خشونت است. - خشونت زمینهساز جرایم است و بازتابهای زیادی دارد. آیا همه افراد در زمان خشم به یک شیوع عمل میکنند؟
خرد فرد خشن، زمان بروز این هیجان متوقف میشود، یعنی مغز از فعالیت باز میایستد و تنها این هیجان است که میدانداری میکند. این هیجان یعنی انرژی بسیار زیادی که خلاف جهت خرد به کار میرود. در این حالت، امکان دارد فردی که هیجان بر او قالب شده وسیلهای را به سمت مخاطب خود پرتاب کند و حتی منجر به قتل او شود یا مرتکب جرایم دیگری با سلاحهای سرد و گرم شود. در اکثر جوامع، جرایمی را که شاهدیم ریشه در خشونت دارند. درواقع این مسأله قابل انکار نیست، یعنی به قدری بدیهی است که صحبت کردن درباره آن کار بیهودهای است. متاسفانه بسیاری از خشونتها منجر به جرح و قتل میشوند. در خیلی از مواقع نیز با اینکه جرح و قتلی صورت نمیگیرد اما خشونت فرد سبب میشود ساختار روانی طرف مقابلش خرد شود، بنابراین طرف مقابل نیز درصدد مقابله برمیآید و دست به رفتارهای متفاوت میزند. اگر توانایی و قدرت بدنیاش را داشته باشد، عکسالعمل او خشونت خواهد بود و اگر فاقد این توانایی باشد با درونریزی و سایر مکانیسمها با مسأله برخورد خواهد کرد. زمانی که فردی مورد خشونت قرار میگیرد، عزتنفسش را سقوطکرده مییابد. در اینگونه مواقع فرد احساس میکند مورد تجاوز و ظلم قرار گرفته و برای خود این حق را قایل است که در برابر طرف مقابل خشونتش را بروز دهد، حتی در مواقعی که طرف مقابل در دسترس نیست، فرد این خشونت را به فرزندان، همکاران یا هر فردی که طی روز با آنها معاشرت دارد، انتقال میدهد. - آیا میتوان گفت میزان خشونت در میان نسلها متفاوت است و هر نسل نسبت به نسل قبل خود خشونت بیشتری دارد؟
تحقیق یا آماری را که این ادعا را دقیقا ثابت کند که تفاوت معناداری بین میزان خشونت دهههای مختلف وجود دارد، من ندیدهام. اما با یک نظر اجمالی میتوان استنباط کرد هرقدر جمعیت جامعه پیچیده شود، روابط اجتماعی گسترده و فرمولهبندیتر میشود و این افزایش جمعیت همانطور که در تمام دنیا مرسوم است با بالا رفتن توقعات همراه است و در جوامعی که در مقابل این توقعات عدم امکانات اقتصادی و تربیتی را داشته باشند، قاعدتا میتوان پیشبینی کرد هر نسلی نسبت به نسل قبل خود خشونت بیشتری خواهد داشت. - یکی از غریزه های وجودی انسان، وجود پرخاشگری است و همه جامعه شناسان و روانشناسان بر این باورند که پرخاشگری مبنای زیستی ـ محیطی دارد.
- بسیاری از جوامع و دست اندرکاران جوامع برای بروز و ظهور غریزی فعالیتهای مثبت اجتماعی برنامه ریزی می کنند، چنانچه طی سالهای گذشته شاهد افزایش گرایش جوانان به سمت ورزشهای رزمی هستیم.
به طور معمول زمانی پرخاشگری به صورت منفی صورت می گیرد که فرد در جهت رسیدن به اهدافی که مدنظرش است، دچار ناکامی و سرخوردگی شود. شدت و ضعف رفتار پرخاشگرایانه بستگی به انسجام شخصیت فرد دارد. متأسفانه در جوامعی مانند جامعه ما روند رشد طبیعی فرد در خانواده به طوریکه فرد پس از ناکامی در کار، توانایی گزیش راهکار سازنده تری را ندارد. - جامعه ایران در حال گذار است جامعه فعلی ایران، جامعه ای درحال گذار از سنت به مدرنیزم است ، بنابراین بخشی از این خشونت ها امری معمول است. برای ارزیابی جامعه، بایستی جوانان را مورد آسیب شناسی ویژه قرار داد و بدانیم که جوانان تا چه حدی در خانواده و جامعه مورد توجه قرار گرفته اند. درخصوص ماهیت و چگونگی پیدایش خشونت باید به سطح مطالبات ونیازهای جوانان توجه بیشتری کرد. هرچه به سمت بهبود وضعیت معیشت آنان پیش برویم؛ درک جوانان از مسائل بالاتر خواهد رفت و جامعه به لحاظ سطح خشونت و پرخاشگری روندی منطقی را طی خواهد کرد.
سست بودن بنیان خانواده، عامل اصلی ناهنجاریهای اجتماع است. خانواده پایه و مبنای رشد جوانان است و مقدار قابل توجهی از مشکلات و آسیب های اجتماعی ناشی از سست بودن بنیان خانواده است.
افزایش سطح خشونت در جامعه به ساختار کلی اجتماع و خانواده ارتباط مستقیم دارد. ضعیف بودن بنیان خانواده علت اصلی گرایش کودکان و نوجوانان به خشونت است.