رضا
رضا
خواندن ۱۴ دقیقه·۵ سال پیش

خاطرات و توصیه های آموزشی سربازی، سمنان

خاطرات و توصیه‌های آموزشی سربازی؛ مرکز آموزش پدافند هوایی ارتش سمنان

قبل از اتمام دوران آموزشی تصمیم گرفتم خاطرات دوران آموزشی‌ام را بنویسم و آن را در اختیار سربازان آموزشی بعد از خودم قرار دهم. دو سه روز قبل از اعزام تمام محتوای فارسی اینترنت را زیر و رو کردم تا هر خاطره یا توصیه‌ای از مرکز آموزش پدافند سمنان را پیدا کنم، به همین دلیل بر خودم واجب می دانم راه سربازان وب‌نویس متعهد قبل از خودم را ادامه دهم. تمام سعی‌ام در نوشتن این خاطرات این است که سربازان اعزامی به پادگان های دیگر و حتی کسانی که هیچگاه به سربازی نخواهند رفت هم چیزی عایدشان شود. هر آنچه در ادامه می خوانید جز واقعیت نیست.

یک ده (اول دی ماه) تاریخ اعزامم بود. اعزامی‌های این ماه یلدا را با طعم اضطراب سربازی می گذرانند به طوری که یلدا کوتاه ترین شب سالشان می شود. به نظرم دی ماه بدترین تاریخ اعزام است؛ نه تنها اوج سرما یاور دغدغه ی آموزشی شما است بلکه خبری از دوران طلایی هم نیست. اعزامی‌های اسفند، همان دوره‌ی طلایی هستند که به خاطر تعطیلات عید حدود بیست روزی کمتر در پادگان مستقر می شوند. با توجه به بازخوردهایی که از دوستان و آشنایان دریافت کرده‌ام، به نظرم محیط پادگان و قسمت هایی از آن برای خیلی از سربازان تنها تصوری مبهم و تار است. تقریبا همه‌ی پادگان ها از اصول ثابتی پیروی می کنند. در هر پادگان تعدادی دژبانی وجود دارد. وظیفه‌ی واحدهای دژبانی تفتیش و ممانعت از ورود افراد و وسایل غیرمجاز به داخل پادگان است. به سربازانی که یگان خدمتی‌شان دژبانی است، دژبان می گویند که اغلب با بندهای دوشی و رنگی از سربازان دیگر متمایز می شوند. اصولا مهم ترین دژبانی همانی است که در درب جبهه (ورودی اصلی پادگان) قرار دارد. دژبانی پدافند سمنان طی چندین دفعه بازرسی، هنگام ورودم به پادگان، برخوردهای متفاوتی از خود نشان داد. گاهی اصلا ما را نگشتند و گاهی حتی داخل پوتین و زیر بند گتر (گتر کشی است که دور ساق می‌اندازند و پاچه‌های شلوار را زیر آن قرار می‌دهند تا شلوار در بالای پوتین صاف قرار بگیرد) و کمربند را هم گشتند. در این زمینه، برخورد دژبانی با سربازان در هر پادگان و حتی زمان‌های مختلف، متفاوت است. با این حال دژبانی پدافند سمنان اغلب سختگیرانه عمل می‌کند. اگر عازم سمنان هستید، بی جهت با خودتان انواع قهوه، کافی میکس، نوشابه، هات چاکلت و چیزهایی از این دست نبرید. ممکن است بی جهت سر بازرسی و پرس و جو درباره ی اجازه ی ورود این نوشیدنی‌ها، وقتتان را بگیرند. واضح است که وسایل الکترونیکی، مواد مخدر، سیگار و تیزی هم جایی در پادگان ندارند. با آنکه اصولا پادگان مکانی محصور به سیم خاردار و دیوار های بلند است، در پدافند سمنان چنین چیزی توجه شما را جلب نمیکند. بسیاری از مرزهای پادگان، سیم خاردار ندارند. دلیلش واضح است. راهی برای فرار سربازان وجود ندارد. موجود زنده‌ای هم در اطراف نیست که بخواهد به پادگان نفوذ کند. نفری جز شتر نمی بینید. امن ترین جای آن حوالی، همان پادگان است. پس از طی چهل کیلومتر از میدان استاندارد، شرقی ترین نقطه سمنان، به سوی اعماق کویر، به پادگان آموزشی و میدان تیر شهدای وظیفه می رسید. چیزی جز شن و تپه شنی نمی بینید. گفتنی است خود سمنان هم شهری کاملا کویری است. اگر فرزند کویر نیستید، قطعا به شدت، خشکی هوای پادگان اذیتتان می کند. من تنها سرمای کویر سمنان را تجربه کردم. اطلاعاتی درمورد گرمای آن ندارم. سرمای آن عجیب است. سرمای تهران را به راحتی و با پوشیدن فقط یک کاپشن یا پلیور تحمل می‌کنم ولی در سمنان علاوه بر شلوار نظامی، دو شلوار دیگر هم در زیر آن می پوشیدم. یک زیرپوش، یک پیراهن آستین بلند و لباسی پشمی، به همراه فرنچ (فرنچ همان پیراهن نظامی است) و اور نظامی برای گرمایش بالاتنه ام کافی نبود. تقریبا نود درصد اوقات حضور در پادگان را با کلاه پشمی ارتشی و دستکش گذراندم. زمانی که باد می وزد، از برودت استخوان سوز در امان نخواهید بود، مهم نیست که چقدر لباس به تن دارید. باد بیابان فقط از آهن و بتن نمی گذرد. اوضاع آب پادگان چندان مطلوب نیست. اوایل فکر میکنید آبش چرب است. شور نبود ولی اکثر سربازان از آب معدنی استفاده می کردند. البته من دو ماهی آبش را خوردم و دچار مشکل خاصی نشدم.

پادگان پدافند پنج گردان دارد و هر گردان متشکل از چهار گروهان است. سربازان با مدرک فوق لیسانس را در گردان فتح المبین اسکان می دهند. فتح المبین به هتل فتح معروف است ولی دوره‌ی ما مثل دوره‌های قبل از آب درنیامد. دومین هفته‌ی اقامت در پادگان مقارن با ترور سردار سلیمانی بود. اخبار این اتفاق را ساعت چهار و نیم صبح روز واقعه و سر نماز صبح شنیدم. وحشت آسایشگاه‌مان را فراگرفته بود. تنها راه دسترسی به اخبار تلویزیونی بود که تنها ساعات مقرری فرصت تماشای آن را داشتیم. تهدیدات پوچ آمریکا دل سربازان را خالی کرده بود. شاید این جملات به نظرتان مضحک بیاید ولی کجا دانند حال ما سبکساران ساحل ها؟ یادم است فرمانده‌مان همان روز در آسایشگاه حاضر شد و گفت که دلیلی برای ترس وجود ندارد. فرمانده گفت که از همان لحظه آماده ی نبرد است. در تلاطم روحی سربازان، نقش ایمان چنان بر صدایش حک شده بود که دلم قرص شد.

چند روز بعد متوجه شدیم که قرار نیست سرباز دیپلمه‌ای به پادگان اعزام شود. هرچند به ظاهر این خبر ربطی به ما پیدا نمی کرد، در واقع سربازان فوق لیسانس مجبور بودند جور فقدان سربازان دیپلمه را بکشند. برای درک بهتر ماجرا باید اضافه کنم در پادگان هیچ نیروی کاری به غیر سرباز وجود ندارد. از آشپزی گرفته تا تاسیسات و کارهای نظافتی که به آن بهکاری میگویند، بر عهده‌ی سربازان است. بهکاری برخلاف اسم شیک و تمیزش اصلا کار جالبی نیست. طیف وسیعی را هم شامل می شود. از نظافت دستشویی گرفته تا شستن دیگ‌هایی با قطر یک و نیم متر و عمق یک متر!!! بچه‌ها القاب جالبی به بهکارها نسبت می‌دادند. مثلا به یکی از بهکارهای ثابت "خلابد" :)))می گفتند. بهکاری‌های دیگری نیز وجود دارند که واقعا بهکاری نامیدن آن ها روا نیست. کشیدن کابل های فیبر نوری به مسافت چندین کیلومتر، خالی کردن کیسه‌های آرد، جمع کردن آشغال، حفر کانال و خالی کردن آجر کارهایی بودند که مجبور شدیم تحت عنوان "بهکاری" انجام دهیم. توجه کنید در پادگان درخواست یا تقاضایی وجود ندارد و هر جمله‌ی مافوق به نوعی دستور است و مادون موظف به اجرای آن است.

در دوره ی آموزشی پدافند سمنان دو نوع نگهبانی وجود دارد. یکی نگهبانی از محوطه‌ی هنگ آموزش و دیگری پاسداری یا پاس شهرک است. سربازان آموزشی فوق لیسانس از پاس شهرک معاف هستند ولی به دلیل کمبود نیرو و فقدان نیروی دیپلمه، ما از این معافیت بهره ای نبردیم. پاس محوطه ی هنگ آموزش ساده است. به مدت دو ساعت و نیم سر پاس خود می ایستید یا راه میروید. پاس‌های جالبی هم دارد. مثلا پاس آسایشگاه که یکی از وظایفش بیدار کردن افرادی است که خروپف می کنند. البته وظایف دیگری نیز مثل ثبت تردد افراد حاضر به خواب بر عهده اش است. پاس سرویس بهداشتی، پاس دستگاه خودپرداز، پاس پوتین و ... از دیگر پاس‌ها هستند. نگرانی نگهبانی در شب نباشید. قبل هر بار نگهبانی به خوبی شما را توجیه می کنند و کم کم یاد می‌گیرید چطور سر پاس خود بخوابید. اما پاس شهرک قسمت مهیج و ترسناک دوره‌ی آموزشی است. در حین انجام این وظیفه شما به نوعی "پاسدار" هستید با این تفاوت که به جای اسلحه سرنیزه به شما می دهند. به مدت ۲۴ ساعت از هنگ آموزش دور می شوید و در مکانی به نام "پاسدارخانه" مستقر می‌شوید. پاسداری متشکل از سه قسمت دو ساعتی است که چهارمرتبه تکرار می شود و در نتیجه یک روز کامل را پر می کند. محیط پاسدارخانه با بقیه‌ی مکان های پادگان متفاوت است. شاید پاسبخش ها با اولدورم بولدورم و داد زدن ابتدا موجب ارعاب شما شوند ولی جای نگرانی نیست. تا زمانی که خطایی نکنید کسی حق برخورد با شما را ندارد. دو ساعت اول نگهبانی است، دو ساعت دوم آماده باش و دو ساعت سوم به خواب اختصاص دارد. احتمالا پاسبخش ها اجازه‌ی خواب به شما نمی دهند و شما به بهکاری قسمت‌های مختلف پاسدارخانه گمارده می شوید. هرچند کسی حق سلب وقت خواب پاسدار را ندارد، متاسفانه این عادت بد در ارتش نهادینه شده است. در پاسدارخانه سربازانی را می بینید که به آن ها "دیزل پاسدار" می گویند. یعنی؛ همان طور که خودروهای دیزلی همیشه در جاده هستند، این سربازان هم همیشه در حال پاسداری هستند. البته پس از ۲۴ ساعت پاسداری، پاسدار به مدت ۲۴ در اختیار خودش است. ناگفته نماند همیشه چند ساعتی از این ۲۴ ساعت در اختیار، به ناحق و بر اثر بی نظمی پاسدارخانه ضایع می شود. علاوه بر بی خوابی، وضعیت خشن جوی بیابان های سمنان شما را اذیت خواهد کرد. قسمت هایی از شهرک درون پادگان امکانات اولیه ی کاملی مثل چراغ برق ندارند لذا ممکن است گاهی حین پاس دادن، دستان خودتان را هم نبینید. ماشینی که در پدافند سمنان شما را از پاسدارخانه به مکان نگهبانی منتقل میکند، خیلی ترسناک است هرچند صدای نکره ی موتور آن در سکوت وحشتزای کویر از زیباترین اصواتی است که خواهید شنید. بچه ها به آن، ارابه ی مرگ می گفتند.

بعد از گذشت چند روز مرخصی به بزرگترین دغدغه ی سرباز تبدیل می شود. تقریبا هر هفته در میان، آخر هفته‌ها، نوبت مرخصی شما فرا می رسد. البته متاهل‌ها در این پادگان رنگ غروب جمعه‌ی آموزشی را نمی بینند! وضعیت میان دوره هم به احوالات فرمانده پادگان وابسته است. دوره ی ما میان دوره‌ی چهار روزه داشت ولی معمولا سربازان اهل استان سمنان را در پادگان نگه می دارند. علاوه بر مرخصی، پنج شنبه ها از ساعت دوازده به بعد و کل جمعه را در اختیار خود هستید. ولی همچنان انواع پاس و بهکاری دست از سرتان برنمی دارد. عصرهای دوشنبه هم در ارتش روز خانواده است و به همین دلیل فرمانده‌ای سر گردان نیست که بخواهد اذیتتان کند. اغلب موارد خود پادگان اتوبوس‌هایی برای خروج سربازان در زمان مرخصی، به دو مقصد سمنان و تهران، آماده می کند. به خاطر همین نگران رفتن نباشید. مسیر برگشت ولی بر عهده‌ی خودتان است.

بدون شک سخت ترین روز آموزشی روز اول آن خواهد بود. همه کاری می کنند که تا از شما زهر چشم بگیرند. بی دلیل ازتان می خواهند کارهایی انجام دهید که منطقی پشتش نیست. مثلا ممکن است پس از خاموشی دوباره همه‌تان را از آسایشگاه بیرون بکشند و بی جهت در سرما نگه دارند! ارتش، تومخی های خاص خودش را دارد. تومخی همان اوامر بی منطقی هستند که سرپیچی از آنها اوامر سختتری را در پی دارد. گاهی البته تومخی جنبه‌ی روحی به خودش می گیرد. مثلا می‌گویند این آخر هفته به همه مرخصی می دهند ولی دقیقا همان هفته همه را در پادگان نگه می دارند. یکی از تومخی های ارتش حرکت در قالب دسته های مستطیلی است که سطر پیشتاز آن باید مضربی از سه باشد. دو سه هفته ای طول می کشد با این مقوله کنار بیاید و قطعا هیچگاه هم آن را به درستی پیاده نمی کنید. ارتش تومخی کم ندارد، مثلا باید زیپ اور را تا انتها ببندید، بستن بند پوتین طبق ضوابط تعریف شده قابل قبول است، واکس زدن اجباری است و آنکادر یا شاید هم آنکارد کردن! آنکادر کردن واقعا اعماق مغزتان را میسوزاند. همان روزهای اول دو پتو به شما میدهند. پتوی اول را طوری بر روی میتیل (در ارتش به تشک میگویند) میگذارید که بیست سانتی متر پایین میتیل پوشانده نشود و بالای آن را به صورت پاکت نامه تا می‌کنید. پتوی دوم کاملا برعکس است. طوری آن را بر روی میتیل می گذارید که بیست سانتی متر بالا پوشیده نباشد و از پایین آن را پاکتی می کنید. حالا شما به راحتی می توانید بین دو پتو بخوابید. ولی به شخصه به غیر از دو سه شب، بین دو پتو نرفتم. دلیل آن هم آنکادر کردن است. هر روز صبح باید یک سوم میانی پتوی بالایی را طوری با یک برس مخصوص که باید بخرید، شانه کنید که باند فرود ایجاد شود و هواپیمای روی پتو بر آن پرواز کند. دو سمت جانبی را هم با زاویه‌ی عمود بر جهت باند فرودگاه مفروض، با هدف ایجاد چمنزار شانه خواهید کرد. از آن جایی که انجام تمام این کارها و پاکتی کردن دو پتو حدود بیست دقیقه‌ای طول می کشد، خیلی از سربازان قید پتو را می زدند. گاهی موضوع به این هم ختم نمی‌شد، باید هواپیمای پتو و موشک‌های آن را برجسته می کردیم. آنکادر کردن اجباری است و شاید فرماندهان حین بازرسی از آسایشگاه، عوامل پاس شهرک و بهکاری را از بین تخت‌های آنکارد نشده انتخاب کنند. اولین نتیجه ی تومخی، کما زدن سربازان است. کما زدن به حالتی اطلاق می شود که سرباز حالت روحی خوبی ندارد و احساسی تشکیل شده از پشیمانی، خستگی، ناامیدی و دلتنگی وجودش را فرا گرفته است.

غذای پادگان سمنان خوب نیست. تنوع غذایی زیادی ندارد، از طرفی دیگر با توجه به مشکلات ناشی از بودجه ی مملکت، هر وعده‌ی غذایی تابعی از وعده‌ی غذایی قبلی آن است. یعنی اگر صبحانه عدسی بار گذاشتند، ناهار عدس پلو میل خواهید کرد. ناگفته نماند تمام دیگ های طبخ غذا صنعتی هستند، با این حال سطح نظافت حین پخت غذا به وجدان سربازان آشپز بستگی دارد. پادگان بازارچه (بوفه) دارد. تقریبا انواع مختلف بیسکویت، پفک، دلستر و آبمیوه و شیر، آب معدنی و سالاد الویه در آن پیدا می‌شود. البته توصیه‌ی من این است که همیشه تنقلاتی مثل آجیل و کشمش در جیب‌هایتان داشته باشید تا هنگام بسته بودن بازارچه لنگ نمانید. روز اول ظرفی به نام "یقلوی" دریافت می کنید که باید همیشه آن را با خود به سلف ببرید. مایع دستشویی و ظرفشویی آنجا یافت نمی شود، بهتر است مقداری مواد شوینده همراه خود داشته باشید.

نیازی نیست لباس های زیادی با خودتان ببرید. آنقدر وقت ندارید که شب ها لباستان را عوض کنید. شرایط طوری پیش می رود که تمام روز را با با لباس نظامی سپری می کنید. اوایل کمی سخت است ولی کم کم به آن عادت می کنید. در ضمن یک دست لباس تماما سفید به نام کفنی به شما می دهند که بهتر است همیشه آن را به تن کنید. به طور کلی وسایل زیادی با خودتان به پادگان سمنان نبرید. به کارتان نمی آید. کمی دارو و قرص های سرماخوردگی منطقی است. در آنجا چیزی به نام درمان وجود ندارد. سربازان پزشک کاری برایتان نمی کنند در ضمن فاصله ی هنگ آموزش تا بهداری شهرک آن قدر زیاد است که شاید هرگز به آن نرسید. سرماخوردگی می تواند بسیار آزاردهنده باشد. متاسفانه با توجه خشکی هوا و برودت زیاد، فعالیت زیاد و تغذیه‌ی ضعیف، روند بهبود به کندی پیش می رود.

روز میدان تیر یکی از مهیج ترین روزهای آموزشی است. تفنگ رسمی ارتش ایران ژسه است. ابهتش از کارایی‌اش بیشتر است. چهار و نیم کیلویی وزن دارد و صدایش واقعا مهیب است. میدان تیر پدافند سمنان در فاصله ی ۸ کیلومتری هنگ آموزش است. به غیر از اسلحه بگیران، بقیه سربازان پیاده و اغلب با وسایلی مثل کلاه آهنی و زیلو این مسیر را طی می کنند. دو بار به میدان تیر می روید و روی هم ۳۲ تیر شلیک می‌کنید. سعی کنید تا حد ممکن از تیراندازی لذت ببرید، شاید تا آخر عمر دیگر اسلحه‌ای مثل ژ۳ در دست نگیرید. شخصا برای گرفتن اسلحه داوطلب نشدم و دوست داشتم مسیر میدان تیر را پیاده طی کنم. هرچند روز اول میدان تیر پوتین های سفتم پایم را اذیت کردند، روز دوم را هم به امید تماشای منظره‌ی عریان کویر پیاده طی کردم.

دیگر هر چه فکر می‌کنم چیزی به ذهنم نمیرسد. هر چند قبل از نوشتن چیزهای دیگری در خاطر داشتم. شک ندارم اعزامی‌های به سمنان چند روز قبل از اعزام به خدمت، با نگرانی پادگان پدافند سمنان را در گوگل جستجو می‌کنند. امیدوارم این متن تا حدی ابهاماتتان را درباره‌ی پادگان و به طور کلی مدت آموزشی از بین برده باشد. دوران آموزشی به سرعت تمام خواهد شد و تنها خاطراتی از آن باقی می ماند. از چال کردن (در پادگان به پیچاندن و دور زدن وظایف چال کردن می‌گفتند) خودداری کنید. چال کردن وظایف و بهکاری تنها فشار مضاعفی بر دوش هم‌لباسان آموزشی خودتان می گذارد. قطعا کسانی هستند که طی دو ماه، آنقدر چال می‌کنند که درجات سرچال و چالبد توسط بچه‌ها به آن ها اعطا می شود:))) ولی واقعا این کار شرایط سخت را برای دیگران سختتر و صمیمیت درون آسایشگاهی را مخدوش میکند.

ناانصافی است از زیبایی های کویر حرفی نزنم. صحنه هایی از غروب و طلوع خورشید خواهید دید که قطعا در شهر ندیده اید. شاید زمین کویر فقیر و حقیر باشد ولی آسمان آن به قدری بخشنده است که حتی یک ستاره را هم از دیده ی شما دریغ نمی کند. آموزشی من پس از طلوع خورشید در بیابانی تهی، زمانی که سرمای جانسوز رنگ باخته بود، مورخ سی بهمن، در هاله ای از بیم و امید به پایان رسید.

پایان

* پ. ن: چنانچه سوالی دارید در قسمت نظرات بنویسید، قطعا جواب خواهم داد.

ارتشپدافند هوایی سمنانسربازیخاطرات آموزشیسمنان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید