ویرگول
ورودثبت نام
رامان علی پور
رامان علی پورفلسفه، نوشتن و تمام
رامان علی پور
رامان علی پور
خواندن ۸ دقیقه·۱۰ ماه پیش

چگونه با گذشته، حال و آینده برخورد کنیم؟

زمان، این پدیده پیچیده و اسرارآمیز، همواره ذهن فیلسوفان و اندیشمندان را به خود مشغول کرده است. چگونگی درک و تعامل ما با سه بُعد زمان - گذشته، حال و آینده - نه تنها بر جهان‌بینی ما تأثیر می‌گذارد، بلکه نحوه زندگی و تصمیم‌گیری‌های ما را نیز شکل می‌دهد. در این نوشتار، به بررسی عمیق رویکردهای فلسفی مختلف نسبت به زمان و چگونگی برخورد با ابعاد سه‌گانه آن می‌پردازیم.

مفهوم زمان در اندیشه فلسفی:

زمان چیست؟ این پرسشی است که از آغاز تفکر فلسفی تا امروز، پاسخ‌های گوناگونی را برانگیخته است. ارسطو زمان را "اندازه‌گیری حرکت" می‌دانست، در حالی که افلاطون آن را سایه‌ای از ابدیت تلقی می‌کرد. آگوستین قدیس معتقد بود که زمان تنها در ذهن انسان وجود دارد و خارج از آن معنایی ندارد. او می‌گفت: "اگر از من نپرسند زمان چیست، می‌دانم؛ اما اگر بخواهم برای پرسشگر توضیح دهم، درمی‌مانم."

امانوئل کانت زمان را یکی از صورت‌های پیشینی شهود می‌دانست که ذهن انسان بر تجربیات خود تحمیل می‌کند. به عبارت دیگر، زمان نه در جهان خارج، بلکه در ساختار ذهن ما جای دارد. هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست، زمان را با هستی انسان پیوند می‌زند و آن را افق فهم هستی می‌داند.

در فیزیک مدرن، نظریه نسبیت اینشتین تصور ما از زمان را دگرگون کرد. بر اساس این نظریه، زمان مطلق نیست و با فضا در هم تنیده است و می‌تواند منبسط یا منقبض شود. این دیدگاه علمی، تأملات فلسفی جدیدی را درباره ماهیت زمان برانگیخته است.

رویکرد به گذشته:

گذشته، آن بخش از زمان که سپری شده، همواره با خاطره، تاریخ و هویت ما پیوند دارد. اما از منظر فلسفی، چگونه باید با گذشته برخورد کنیم؟

دترمینیسم و گذشته‌گرایی:

دترمینیست‌ها معتقدند که همه رویدادهای کنونی نتیجه ضروری علت‌های پیشین هستند. بر این اساس، گذشته نه تنها تغییرناپذیر است، بلکه حال و آینده را نیز به طور کامل تعیین می‌کند. این دیدگاه می‌تواند به نوعی جبرگرایی تاریخی منجر شود که در آن، آزادی و اختیار انسان به توهمی بیش تبدیل می‌شود.

فریدریش نیچه با مفهوم "بازگشت جاودانه" خود، نگاه متفاوتی به گذشته ارائه می‌دهد. او می‌گوید که اگر بدانیم هر لحظه از زندگی ما بارها و بارها تکرار خواهد شد، آنگاه چگونه با آن برخورد می‌کنیم؟ این ایده، نوعی مسئولیت اخلاقی نسبت به گذشته را مطرح می‌کند.

رویکرد تاریخی و هرمنوتیکی:

هانس-گئورگ گادامر، فیلسوف هرمنوتیک، معتقد است که فهم ما از گذشته همواره از منظر "افق" زمان حال صورت می‌گیرد. ما نمی‌توانیم کاملاً از پیش‌داوری‌های خود رها شویم و گذشته را آن‌گونه که "واقعاً" بوده است، درک کنیم. به همین دلیل، تفسیر ما از گذشته همواره در حال تغییر و بازنگری است.

والتر بنیامین، اندیشمند مکتب فرانکفورت، معتقد بود که گذشته همچون "برق‌آسا" در لحظه خطر به ما روی می‌آورد. او می‌گفت: "حتی مردگان از دشمن در امان نخواهند بود اگر او پیروز شود." به این معنا که قدرت‌های غالب، روایت خود از گذشته را تحمیل می‌کنند و وظیفه متفکر انتقادی، رهایی گذشته از چنگال این روایت‌های مسلط است.

درمان و رهایی از گذشته:

زیگموند فروید، بنیانگذار روانکاوی، گذشته را به مثابه مخزن تجربیات سرکوب‌شده می‌دید که بر رفتار کنونی ما تأثیر می‌گذارد. از نظر او، آگاهی از این تجربیات و پذیرش آنها، راه رهایی از تأثیرات منفی گذشته است.

سورن کیرکگور، فیلسوف اگزیستانسیالیست، بر "تکرار" به عنوان راهی برای مواجهه با گذشته تأکید می‌کند. تکرار به معنای بازگشت به گذشته نیست، بلکه پیش رفتن با آگاهی از گذشته و یافتن معنایی جدید در آن است.

رویکرد به حال:

حال، آن لحظه گریزپای زمان که بین گذشته و آینده قرار دارد، از منظر بسیاری از فلاسفه، تنها واقعیت زمانی است که می‌توانیم آن را تجربه کنیم. اما این "اکنون" چیست و چگونه باید با آن زیست؟

پدیدارشناسی و تجربه زمان حال:

ادموند هوسرل، بنیانگذار پدیدارشناسی، در تحلیل خود از آگاهی زمانی، مفهوم "اکنون گسترده" را مطرح می‌کند. از نظر او، تجربه ما از لحظه حاضر صرفاً یک نقطه ریاضی نیست، بلکه شامل "یادداشت" (آگاهی از آنچه همین الان گذشته) و "پیش‌داشت" (انتظار آنچه در آینده نزدیک رخ می‌دهد) نیز هست.

موریس مرلوپونتی، فیلسوف پدیدارشناس، بر نقش بدن در تجربه زمان حال تأکید می‌کند. از نظر او، ما زمان را با بدن خود و از طریق حرکت و عمل درک می‌کنیم. این رویکرد، اهمیت حضور جسمانی در لحظه را برجسته می‌سازد.

ذن بودیسم و "اینجا و اکنون":

در فلسفه ذن، حضور کامل در لحظه حال، راه رسیدن به روشن‌بینی و رهایی از رنج است. تیچ نات هان، راهب بودایی و فیلسوف معاصر، می‌گوید: "تنها لحظه‌ای که می‌توانیم واقعاً زندگی کنیم، همین اکنون است." این رویکرد، بر آگاهی لحظه به لحظه و رها کردن دلبستگی به گذشته و نگرانی درباره آینده تأکید می‌کند.

اگزیستانسیالیسم و لحظه تصمیم:

ژان-پل سارتر، فیلسوف اگزیستانسیالیست، بر اهمیت لحظه تصمیم‌گیری تأکید می‌کند. از نظر او، انسان در هر لحظه با انتخاب‌های خود، ماهیت خویش را می‌سازد. این "اکنون" لحظه مسئولیت و آزادی است. سارتر می‌گوید: "انسان محکوم به آزادی است" - یعنی ناگزیر از انتخاب در لحظه حال است.

رویکرد به آینده:

آینده، آن بخش از زمان که هنوز نیامده، همواره با امید، بیم، انتظار و امکان همراه است. از منظر فلسفی، چگونه باید به آینده نگریست و با آن نسبتی برقرار کرد؟

آینده‌پژوهی و پیش‌بینی:

کارل پوپر، فیلسوف علم، معتقد است که آینده را نمی‌توان پیش‌بینی کرد، زیرا دانش آینده را نمی‌توان اکنون داشت. اگر می‌توانستیم آینده را پیش‌بینی کنیم، آن دانش اکنون بر رفتار ما تأثیر می‌گذاشت و خود پیش‌بینی را باطل می‌کرد. این پارادوکس، محدودیت ذاتی آینده‌پژوهی را نشان می‌دهد.

با این حال، هانس یوناس، فیلسوف اخلاق، بر مسئولیت ما نسبت به آینده تأکید می‌کند. او در کتاب "اصل مسئولیت" خود، اخلاق جدیدی را مطرح می‌کند که در آن، پیامدهای بلندمدت اقدامات ما برای نسل‌های آینده باید مورد توجه قرار گیرد.

امید و اتوپیا:

ارنست بلوخ، فیلسوف مارکسیست، در کتاب "اصل امید" خود، آینده را محل تحقق امکان‌های هنوز تحقق‌نیافته می‌داند. از نظر او، امید نه یک احساس ذهنی، بلکه اصلی هستی‌شناختی است که انسان را به سوی آینده‌ای بهتر سوق می‌دهد.

تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر، از متفکران مکتب فرانکفورت، نسبت به اتوپیاگرایی هشدار می‌دهند و معتقدند که تلاش برای ساختن بهشت بر زمین، می‌تواند به جهنمی واقعی بینجامد. با این حال، آدورنو معتقد است که اندیشه انتقادی باید همواره امکان وضعیتی بهتر را در نظر داشته باشد.

اگزیستانسیالیسم و پروژه:

ژان-پل سارتر، آینده را به مثابه "پروژه" انسان می‌بیند. از نظر او، انسان همواره در حال فراروی از وضعیت کنونی خود و طرح‌افکنی به سوی امکان‌های آینده است. این طرح‌افکنی، جوهر آزادی انسان است.

مارتین هایدگر نیز با مفهوم "بودن-به-سوی-مرگ"، رابطه انسان با آینده را به گونه‌ای دیگر تبیین می‌کند. از نظر او، آگاهی از مرگ به عنوان امکانی قطعی اما نامعین، به زندگی اصالت می‌بخشد و انسان را از غرق شدن در روزمرگی رها می‌سازد.

یکپارچگی زمان و هستی انسان:

دیالکتیک زمان:

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، زمان را به صورت دیالکتیکی می‌بیند؛ گذشته (تز)، حال (آنتی‌تز) و آینده (سنتز) در یک حرکت پیوسته با یکدیگر در تعامل هستند. این دیدگاه، بر پیوستگی و وحدت ابعاد سه‌گانه زمان تأکید می‌کند.

زمان‌مندی دازاین:

مارتین هایدگر در کتاب "هستی و زمان"، مفهوم "زمان‌مندی" را به عنوان ساختار بنیادین هستی انسان (دازاین) مطرح می‌کند. از نظر او، زمان‌مندی دازاین شامل سه "اکستاز" است: آینده‌مندی (پیش‌افکنی امکان‌ها)، گذشته‌مندی (میراث‌داری) و حال‌مندی (مواجهه با موجودات). این سه بُعد، یک کل واحد را تشکیل می‌دهند و از یکدیگر جدایی‌ناپذیرند.

جاودانگی و فراتر رفتن از زمان:

بسیاری از سنت‌های فلسفی و عرفانی، بر امکان تجربه‌ای فراتر از زمان خطی تأکید می‌کنند. اسپینوزا از شناخت "تحت نظر ابدیت" سخن می‌گوید. ویتگنشتاین متأخر، زندگی در اکنون جاودانه را مطرح می‌کند. در عرفان اسلامی، "ابن‌الوقت" بودن (فرزند زمان بودن) به معنای زیستن در لحظه با آگاهی از حضور ابدی خداوند است.

نتیجه‌گیری: زیستن آگاهانه در زمان

بررسی دیدگاه‌های فلسفی درباره زمان، ما را به سوی درکی عمیق‌تر از نسبت خود با گذشته، حال و آینده رهنمون می‌شود. این درک می‌تواند به زیستن آگاهانه‌تر در زمان بینجامد:

1. در مواجهه با گذشته، می‌توانیم ضمن پذیرش تغییرناپذیری رویدادها، همواره در تفسیر و معنابخشی به آنها آزاد باشیم. گذشته نه باری است که باید با خود حمل کنیم، نه میراثی است که باید کورکورانه تکرار کنیم، بلکه گنجینه‌ای است از تجربیات و درس‌ها که می‌تواند به زندگی کنونی ما غنا بخشد.

2. در مواجهه با حال، می‌توانیم حضوری آگاهانه و مسئولانه داشته باشیم. "اکنون" لحظه انتخاب، عمل و آفرینش است. زیستن در لحظه حال، نه به معنای بی‌توجهی به گذشته و آینده، بلکه به معنای حضور کامل در زندگی و پذیرش مسئولیت انتخاب‌های خویش است.

3. در مواجهه با آینده، می‌توانیم نگاهی گشوده به امکان‌های متنوع داشته باشیم. آینده نه سرنوشتی محتوم است که باید منفعلانه پذیرفت، نه رؤیایی دست‌نیافتنی است که باید در حسرت آن سوخت، بلکه افقی است از امکان‌ها که با انتخاب‌ها و اعمال کنونی ما شکل می‌گیرد.

در نهایت، شاید بتوان گفت که برخورد فلسفی با زمان، به معنای پذیرش پارادوکس‌های آن است: پذیرش اینکه گذشته هم تغییرناپذیر است و هم همواره در حال بازتفسیر؛ اینکه حال هم گریزپا است و هم تنها واقعیت قابل تجربه؛ و اینکه آینده هم نامعین است و هم با انتخاب‌های کنونی ما پیوند دارد. این آگاهی پارادوکسیکال، شاید کلید زیستن آگاهانه در زمان باشد.

منابع و مآخذ

1. هایدگر، مارتین. (1386). هستی و زمان. ترجمه سیاوش جمادی. تهران: ققنوس.

2. سارتر، ژان پل. (1389). هستی و نیستی. ترجمه مهستی بحرینی. تهران: نیلوفر.

3. هوسرل، ادموند. (1390). تأملات دکارتی. ترجمه عبدالکریم رشیدیان. تهران: نی.

4. نیچه، فریدریش. (1377). چنین گفت زرتشت. ترجمه داریوش آشوری. تهران: آگه.


زیگموند فرویدمارتین هایدگرنظریه نسبیتانسان
۲
۰
رامان علی پور
رامان علی پور
فلسفه، نوشتن و تمام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید