تلاشهای رسانهای تیم ظریف: مهندسی روایت یا تضعیف گفتمان ملی؟
در میانه موج انتقادات گسترده از عملکرد تیم مذاکره کننده هسته ای در دولت یازدهم و دوازدهم به ویژه در خصوص توافق هسته ای برجام و مکانیزم ماشه اسنپ بک شاهد تحرکات رسانه ای جدیدی هستیم که هدف انها به حاشیه راندن گفتمان رسمی جمهوری اسلامی و تضعیف مرجعیت رسانه ملی است.
این تحرکات که به ویژه از سوی تیم رسانه ای نزدیک به محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه پیشین هدایت میشود در قالب نقدهای سطحی و حاشیه سازی های ساختگی علیه صداوسیما و نهادهای رسمی کشور در تلاش است تا روایت های ملی را کم اثر کرده و جایگزین انها را روایت های غیر رسمی و گزینشی کند.
در این راستا جریان غرب گرای داخلی با بهره گیری از ابزارهای رسانه ای و شبکه های اجتماعی به ویژه در فضای مجازی در پی ایجاد اختلال در فرآیند تحلیل مستقل و برجسته سازی روایت های ملی است این جریان با تولید محتواهای حاشیه ای و برجسته سازی ناکارآمدی های واقعی یا فرضی تلاش میکند تا اعتبار رسانه ملی و روایت رسمی مبتنی بر منافع ملی را تضعیف کند
یکی از تکنیک های مورد استفاده در این عملیات ایجاد چارچوب تحلیلی مسموم است که در ان تنها روایت مورد نظر این جریان دیده و شنیده میشود این اقدام ترکیبی از تکنیک های جنگ شناختی بی اعتبارسازی نهادهای رسانه ای رسمی و تولید روایت های گزینشی است که تلاش میکند درک مخاطب از واقعیت مذاکرات هسته ای را دچار سوگیری کند.
در سطح راهبردی چنین فعالیت هایی نه تنها بر تولید گفتمان ملی تاثیر میگذارد بلکه میتواند بر تصمیم گیری های سیاسی نحوه واکنش افکار عمومی و قدرت چانه زنی ایران در عرصه بین المللی اثرگذار باشد از منظر مطالعات رسانه و علوم شناختی این الگوی عمل نمونه ای کلاسیک از ترکیب عملیات روانی رسانه ای و راهبرد شناختی است که با هدف کنترل ادراک و شکل دهی گفتمان سیاسی طراحی شده است.
از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که این تحرکات رسانهای تنها محدود به نقد صوری و حاشیهسازی نیست، بلکه هدف آنها ایجاد شکاف میان مردم و نهادهای رسمی کشور است. جریانهای نزدیک به طیف اعتدالی ـ اصلاحطلب با برجستهسازی ناکارآمدیهای واقعی یا فرضی، تلاش میکنند اعتماد عمومی نسبت به رسانه ملی و دیگر مراکز اطلاعرسانی رسمی کاهش یابد و بدین ترتیب قدرت تحلیل مستقل مخاطب محدود شود. چنین فضایی، به وضوح نشان میدهد که عملیات رسانهای هدفمند، میتواند نقش مستقیم بر شکلدهی افکار عمومی و جهتدهی به جریانهای سیاسی داخلی داشته باشد.
همزمان، بهرهگیری از شبکههای اجتماعی و رسانههای دیجیتال این امکان را برای این جریانها فراهم کرده است که حاشیهسازیها و روایتهای گزینشی خود را با سرعت و گستردگی بیشتر منتشر کنند. این روش نه تنها روند نقد و بررسی واقعی مذاکرات هستهای را به تعویق میاندازد، بلکه زمینه را برای ایجاد سردرگمی و تردید در بین تصمیمگیرندگان و افکار عمومی فراهم میکند. در واقع، ترکیب این دو ابزار یعنی تولید محتواهای حاشیهای و انتشار گسترده آنها یک عملیات رسانهای هوشمند و راهبردی را شکل داده است که اثرات آن فراتر از فضای رسانهای، به عرصه سیاسی و اجتماعی نیز کشیده میشود.
بنابراین، مقابله با چنین رویکردهایی نیازمند همافزایی میان نهادهای رسانهای، تحلیل دقیق اطلاعات و ارائه پاسخهای شفاف و مستند است. رسانه ملی و سایر مراکز اطلاعرسانی رسمی باید با تقویت اعتبار خود و تمرکز بر تولید محتواهای تحلیلی و مستند، به گونهای عمل کنند که مخاطب نه تنها از جریان اصلی اطلاعات دور نماند، بلکه توانایی تشخیص روایتهای غیرواقعی و گزینشی را پیدا کند. این اقدام، در نهایت نهتنها به حفظ گفتمان ملی کمک میکند، بلکه قدرت کشور در مدیریت دیپلماسی رسانهای و چانهزنی بینالمللی را نیز تقویت خواهد کرد.
در این شرایط ضروری است که نهادهای رسمی کشور به ویژه رسانه ملی با هوشیاری و دقت نظر در برابر این تحرکات واکنش نشان دهند و با تقویت گفتمان ملی و ارائه تحلیل های مستقل و مستند از تضعیف مرجعیت رسانه ای و گفتمان رسمی جمهوری اسلامی جلوگیری کنند.
در پایان باید اذعان کرد که در فضای جنگ شناختی و رسانه ای کنونی تنها با تقویت انسجام داخلی ارتقای سواد رسانه ای و تحلیل دقیق و مستند از رویدادها و تحولات میتوان در برابر عملیات های رسانه ای دشمن ایستادگی کرد و گفتمان ملی را تقویت نمود.