سریالِ مسیحِ باز مصلوب( قسمت 0)
ما خیلی چیزها را دوست داریم. خیلی آدم ها را، خیلی مکان ها را، خیلی موسیقی ها را و البته خیلی کتاب ها را. و من هم همینطور.
همیشه کتاب ها را دوست داشته ام از همان زمان کودکی که مادرم برایم کتابِ "داستانِ سپید دندان" را خرید تا آخرین کتابی که خواندم به نام "مسیح باز مصلوب". اما بلد نیستم درباره شان بنویسم یا برای کسی تعریف و معرفی کنم. ما معمولا در فضاهایی که امکان بروز داریم دوست داریم از چیزهایی که بلد هستیم حرف بزنیم اما من کتاب می خوانم و خیلی اوقات خیلی چیزها را نمی فهمم. خیلی اوقات چیزهایی برایم به صورت شکی باقی می مانند که هیچوقت یقین پیدا نمی کنند. یا چیزهایی همیشه هستند که آدم خوب متوجه شان می شود اما یا باید بر صحنه روزگار ببیندشان یا قلمی بردارد و درباره آن ها بنویسد تا بر صفحه کردار حک شوند.
البته که نمیدانم چگونه باید داستان آدم های دیگر را برای آدم هایی دیگر تعریف کنم. تنها بلدم داستان های خودم را تعریف کنم و همین.
همیشه دوست داشته ام با آدم هایی که کتاب های مشترک خوانده ایم حرف بزنم و گوش کنم و گوش کنم و یاد بگیرم. اما امان از چیزهایی که حایل گردید میان من و آرزویم.
در سریالِ مسیح باز مصلوب، من سعی میکنم جملاتی از کتاب ، از نفهمی ها ، شک ها و شاید از فهمیده هایم بنویسم تا شاید کسی دوست داشته باشد مرا برای فهم بیشتر یاری دهد و چه بسا شاید علاقه ایی میان ما به وجود بیاید... علاقه ایی میان من و کتاب و او...
از آنجا که خوشبختانه معرفی های فراوانی درباره این کتاب وجود دارد، اگر علاقه دارید تا در قسمت های بعدی این سریال با هم گپ و گفت کنیم و دیالوگ رد و بدل، بد نیست از این لینک ، معرفیِ این کتاب ، توضیحات و سایر جزئیات را مشاهده کنید.
امیدوارم بتوانم این سریال را ادامه دهم و قطعا یاری شما یاریِ بزرگی خواهد بود...