تُند تُند سرم را به سمتِ آدم های پر سر و صدای اطرافم می چرخاندم. میوهْ گرانْ فروش ها و دستمال کاغذیْ ارزانْ فروش های اطرافم تمامِ مسیرِ عبور را تسخیر کرده بودند. گاری هایشان یک سمتی افتاده بود و جعبه های خالیِ میوه یشان طرفی دیگر. داد و فریادها ثانیه به ثانیه بلندتر اما ناواضح تر می شد. یادِ قطره ی گوشی افتادم که باید ساعتی دیگر دوباره از آن استفاده می کردم. ساعت نزدیکِ 9 می شد و هوا تاریک و غم آلود تر. منتظر بودم تا دوباره برق برود تا با خیالی راحت و سَلانه سَلانه و با بهانه ی اینکه برقِ کلِ شهر رفته بود، دیر رسیدنم به خانه را توجیه کنم اما انگار برق، دیگر امشب قصدِ جدایی نداشت. به دکه ی روزنامه فروشی رسیدم و سرم را بدون اینکه بدنم به تخته ی ورود ممنوعِ درِ ورودی بخورد انداختم تو. درخواست مجله ایی کردم تا آن را برای مادرم به خانه ببرم. گرفتم، حساب کردم و دوباره با سرعت و لایی کشی هایی اجباری به پلِ برقی رسیدم تا سوارِ تاکسی شوم و پانزده دقیقه ی دیگر در خانه باشم. به اولین پله ی متحرک پلِ برقی که رسیدم برگشتم و درمقابلم بینیِ بزرگِ مردی با سبیلی پرپشت و اندامی تنومند را دیدم که تنها یک سانتی متر با برخورد به بینی من فاصله داشت. عذرخواهی کردم و با فکرِ تعطیلیِ کتاب فروشی ها و کتابخانه های شهر، برای خریدِ مجله ایی که پیگیرش نبودم با لایی کشی هایی دوباره به سمت دکه ی روزنامه فروشی برگشتم. مجله های پشت شیشه را ورانداز کردم و با نگاهی کوچک به قیمتشان که احیانا سرسام آور نباشد مجله ی 24 همشهری سینما، شماره ی 128 آن را با یه ورق زدن خریدم. سپس به خانه آوردمش و شروع کردم به خواندنِ مجله ی جدید.
پرونده ی این ماهِ مجله ی 24، راجع به سریال های سخیفِ شبکه ی نمایشِ خانگیست که مردم در این دورانِ کمبودِ فیلمِ ایرانی روی پرده و تلویزیون، عینِ مور و ملخ چه بخرند و چه نخرند نگاه می کنند و با اسلحه ی شبکه ی مجازیشان سر و صدا راه می اندازند. این پست نقدیست بر نقدی بر نمایش خانگی!
شبکه ی نمایش خانگی افتضاحی به بار آورده است( البته نه به اندازه ی تلویزیون ما). اما من به نمایش خانگی کاری ندارم. اینکه نمایش خانگی ضعیف عمل کرده است یا نه را دوستان نویسنده ی این مجله و سایر مجلات و مطبوعات صریح و دقیق و تمیز تر فرموده اند اما حرفِ من خودِ مجله ی 24 است که شماره ی 128 اش را تهیه کرده ام و اشکالاتی فاحش دارد.
پرونده با تیتری به نام "این فیلم صدا ندارد" شروع می شود. مطلبی که در یک نصف صفحه در صفحه ی 6 نوشته شده است و نویسنده ی آن سعی داشته بحث را گرم کند تا وارد بررسیِ پرونده ی این ماه شویم. اما راستش من آنقدر سرد شدم که با بی میلی نگاهی به اسم نویسنده و استدلال و نوشته اش انداختم و از آن عبور کردم تا ببینم این پرونده ی مهمِ همشهری سینما چه حرف لااقل بهتری از این مطلب ابتدایی دارد.
حدود 4 صفحه بعد، منتقد مشهوری نقدی بر مدیوم نمایش خانگی نوشتند با نام "سلاخی سینما با پِلَتفُرم های مهاجم" که من نفهمیدم سعیشان نقد موضوع این پرونده بوده یا خودنمایی با جمله های چندین خطی و پر از صفاتی که نشان از دانش عظیم و وسیع ایشان در بکارگیری کلمات است. اگر بنده و امثال بنده نیاز به خواندن متن هایی ثقیل و ادبی داشته باشیم قطعا مجلات و همچنین کتاب های کلاسیک فراوانی موجود هستند تا با نثر زیبای نویسندگانش از سواد ادبیشان حَظ ببریم. لذا بنده دلیلی بر ثقیل نوشتنِ متونِ ساده ی نقدی همچون موضوعی مانند نمایش خانگی نمی بینم. این سبکِ نوشتن نه تنها اثربخشیِ کمتری خواهد داشت بلکه بارعلمیِ مطلب را کاهش خواهد داد و تمرکز و حواس را پرت خواهد کرد.
جدا از نوشته های دوستان نویسنده در این پرونده ی شماره ی 128 مجله ی 24 که جلوتر با تفصیل بیشتری عرض خواهم کرد، عکس های مطالب پرونده در 60 درصد موارد نامرتبط است. در جایی از نقد کلیِ نمایش خانگی صحبت شده و گذاشتن عکسی از سریالی قابل قبول است اما در جایی به تفضیل بحث درباره ی سریال مزخرفی خاص مثل مردمِ معمولیِ رامبد جوان و دراکولایِ مدیریست اما تصویر نامرتبطی همچون جواد عزتی با سیگاری به دست در سریال زخم کاری قرار داده شده است. دلیل این موضوع و استفاده از عکس های نامرتبط یا جذب مخاطب و تشویقش به این سریال هاست یا بی دقتی و فقط تصویردار کردنِ مجله.
اما نکته ی دیگر درباره ی مطالب نویسندگان این مجله، آبکی بودن بسیاری از مطالب است. بله، پرونده ایی که خودش بر آبکی بودنِ فیلمنامه ها و بخش های مختلف سریال های نمایش خانگی اشاره دارد( و البته که من هم موافق هستم) مطالبی آبکی در پرونده شرح می دهد. تقریبا در 30 صفحه ی مربوط به پرونده، 13 مطلب مختلف وجود دارد اما تنها 6 یا حداکثر 7 مطلب هستند که نکات کوچکی به مخاطب متوسط کمی رو به بالای مجله اضافه می کند و سایر مطالب نویسندگان، حرفشان یک چیز است، دلایل و استنتاج هایشان یک چیز است و همه از یک منظر به شبکه نمایش خانگی نگاه می کنند و مکررا همان را می نویسند. دلیلِ همشهری سینما بر قرار دادنِ نوشته های دوستانی که حرفِ یکسانی را به شکلِ یکسانی میزنند چیست؟ آیا هدف فقط پر کردن مجله است؟ یا آگاهی چندجانبه ی مخاطب با مطالب غنی و متفاوت؟
و نکته ی آخری که دوست دارم درباره ی اولین مواجهه ام با این مجله و به خصوص درباره ی این پرونده عرض کنم این است که نمایش خانگی در آن نقد شده است که کار بسیار خوبیست اماباید با شدت و تندی بیشتر و فراستی وار باز هم نقد شود. چراکه نقدهای شُل و سطحی که هیچ، نقدهای جدی هم بر فیلم سازان و سینمایی های ما تاثیری نمی گذارد. اما بعد از به اتمام رساندنِ این پرونده چیزی در ناخودآگاهم شکل گرفته بود. اینکه مجله ی 24 همشهری سینما، با وجود تمامیِ این مطالب، به شکلِ محسوسی( برای کسی که مجله را خوانده) کمی هم جانبِ نمایش خانگی و کارگردانانی چون منوچهر هادی و چرت و پرت سازهای دیگر را گرفته است. آنچنان که حتی اگر یک منتقدِ کم سوادِ وضعیتِ اکنونِ شبکه ی نمایش خانگی هم که باشی پس از بستنِ مجله، لبخند رضایتی بر لبت نمی نشیند. نه لبخندِ یادگیری چیزهای فراوان و نه لبخندِ حاصل از انتقادِ کامل و واقعی این پرونده از شبکه ی نمایش خانگی.