هردو به هم عشق میورزیدند، اما هیچ یک را
یارایِ اعتراف آن به دیگری نبود؛
چه دشمنخو به هم می نگریستند،
و بر آن بودند از عشق درگذرند.
عاقبت از هم جدا شدند و تنها، گاه در رویا
در اشتیاق هم بودند؛
دیرزمانی بود مرده بودند
و خود این را نمیدانستند!
▪︎شعری از هانریش هاینه شاعر قرن ۱۹ آلمان، با ترجمهی علی عبداللهی، از کتاب درختانِ ممنوع.
چه اتفاق بزرگی میبود اگر به تمام مشتاقان دنیا
فرصتی دوباره داده میشد
تا به عشقهای درگذشتهشان سلامی کنند
و عشقشان را اعتراف.
اما دوستان من مایوس نباشید،
به تمام مشتاقان دنیا روزی فرصت دوباره داده خواهد شد.
پایانی که من برای این شعر میپسندیدم...