آلن تورن در کتاب تازهاش تحت عنوان پارادیم جدید (2005) معتقد است دنیای غرب طی نخستین قرنهای مدرنیزاسیون، امور اجتماعی را غالباً ذیل مقولات سیاسی فهمیده و توصیف کرده است؛ مقولاتی نظیر نظم و نابسامانی، شاه و ملت، مردم و انقلاب. پس از انقلاب صنعتی، سرمایهداری از چنگ قدرتهای سیاسی رهید. بنابراین افکار و کنشها به سمت پارادایم جدیدی رفت که این بار اقتصادی و اجتماعی بود و از طبقات، ثروتها، نابرابریها و توزیع مجدد سخن میگفت.
آلن تورن (زادۀ 1925) یکی از مهمترین جامعهشناسان فرانسوی در قرن بیستم است و هم در فرانسه و هم در کل جهان تأثیر مهمی بر این رشته نهاده است. پدرش پزشک بود و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در میان طبقۀ نخبۀ بین دو جنگ، به اکول نرمال سوپریور رفت و تاریخ و فلسفه خواند (در کلاسهای آمادگی، همراه ژان-فرانسوا لیوتار بود). این کلاسها برای تورن در حکم جلسات طلبگی بود و بعدها میگوید ”شاید جامعهشناس شدم چون میخواستم با دنیایی که این کلاسها مرا از آن بریده بود، دوباره ارتباط برقرار کنم.“ در سال 1947 ترک تحصیل کرد و برای کار در معادن زغالسنگ به شمال فرانسه رفت. در آنجا، طی اعتصابهای سرتاسری سال 1948، با مبارزات و فرهنگ معدنچیان آشنا شد و نیز آثار ژرژ فریدمن (1961) را خواند که شیوهای حاشیهای در جامعهشناسی داشت و دربارۀ مشکلات اجتماعی ناشی از نظامهای حاکم بر مشاغل صنعتی تحقیق میکرد. تورن در سال 1950 به دانشگاه بازگشت و به جامعهشناسان گروه پژوهشی فریدمن پیوست؛ یعنی وارد رشتهای شد که از سویی روشنفکرانِ نهاد حاکم به آن به دیدۀ تحقیر مینگریستند، و از دیگر سو روشنفکران کمونیستْ آن را ”علم بورژوایی“ مینامیدند. از اینجا میتوان خط سیر افکار آلن تورن را به سه دوره تقسیم کرد:
نخستین دورۀ آثار آلن تورن با تحقیق دربارۀ حضور کارگران در مناقشات کارگری مجتمع کارخانههای رنو آغاز میشود. طی این دوره افکاری در سر او شکل میگیرد که در تمام عمر با او همراه بوده است: بنای نظریۀ جامعهشناسی بر پایۀ برخورد نزدیک با کنشگران اجتماعی و مبارزات آنها.
آلن تورن در این دوره بر کنشگران اجتماعی و مبارزات جامعۀ صنعتی تمرکز میکند. جریان رایج مارکسیسم در آن دوره بر تضادهای ساختاری و گسترش قوانین تاریخ تأکید داشت؛ ولی آلن تورن بر کنشگران، روابط اجتماعی، و آگاهی طبقاتی تأکید میکند. جامعهشناسی صنعتی آلن تورن طی این سالها نقشی حیاتی در شکلگیری مفاهیم اصلی آرای او دارد که جایگاه مرکزیِ خود را در دورههای بعد نیز حفظ میکند. از آن میان، مفهوم ”تاریخیّت“ و ”روابط اجتماعی“ از همه مهمترند. آلن تورن میگوید در هر جامعهای شکلی از خلاقیت اجتماعی وجود دارد که کنشگران میکوشند آن را با تصویر خود رقم بزنند. در جامعۀ صنعتی، این خلاقیت در تغییر طبیعت، یا همان کار، خود را نشان میدهد. برخلاف سنت مارکسیستی که بر تقابل ریشهای میان کار و سرمایه تأکید دارد، آلن تورن میگوید اگرچه کارگران و صاحبان صنایع بر سر سازماندهی اجتماعیِ جهتگیریهای مشترک فرهنگی در ستیز و کشمکشاند، ولی فرهنگ مشترکی دارند (هر دو به پیشرفت ایمان دارند و به علم و عقلانیت اعتماد میکنند). آلن تورن در نخستین کتاب مهم نظریاش یعنی جامعهشناسی کنش میگوید کنشگران و کشمکشهای آنها جامعه را تولید میکند، نه قوانین تاریخ؛ و جامعهشناسی نیز باید همین را بکاود.
آلن تورن در سال 1967 ریاست گروه جامعهشناسی دانشگاه نانتِر را عهدهدار شد؛ دانشکدۀ جدید علوم اجتماعی در حومۀ پاریس قرار داشت و یکی از مهمترین خاستگاههای جنبش دانشجویی ماه می 1968 بود. آلن تورن این جنبش را نشانۀ ظهور نوع جدیدی از جامعه میدانست و همین به موضوع دورۀ دوم آثارش تبدیل شد. به نظر او، قدرت پیش از این در کارِ مهار کارخانه بود و از این پس، وارد عرصۀ تولید فرهنگ شده است. اگرچه جنبش دانشجویی زبان پرولتاریا و مارکسیسم را بهکار میبُرد، ولی آلن تورن معتقد بود کردار آنها نشاندهندۀ نزاع جدیدی بر سر فرهنگ و هویت است. طی همین دوره است که دومین اثر نظری مهمش یعنی خودتولیدگریِ جامعه را مینویسد و در آن، کنشگران اجتماعی، و فعالیتها و کشمکشهای آنها را محور چیزی میداند که آن را ”تولید جامعه“ مینامد.
خوشبینی مِی 1968 بهسرعت در فرانسه، آلمان، ایتالیا، و تا حدودی در آمریکا، جای خود را به شکلهای مختلفی از تروریسم چپ افراطی میدهد. این صرفاً نشان از ضعف و بحران جنبشهای اجتماعی داشت. آلن تورن طی این دوره سه کتاب در قالب جستارهای تأملی مینویسد و بعدها آن را دورۀ عقبنشینی میداند: نامهای به یک دانشجو (1974)، میل به تاریخ (1977) و جامعهٔ نامرئی (1977). کودتای 1973 در شیلی نیز تأثیر بسیاری بر او میگذارد؛ نهفقط به دلایل سیاسی یا فکری، بلکه همچنین به دلایل شخصی؛ زیرا بارها در موقعیتهای مختلف در آنجا به تدریس و پژوهش پرداخته بود و همسرش نیز اهل شیلی بود. گویی آلن تورن در مواجهه با ترور، خشونت دیکتاتوریها، سیاهبینی فوکویی و مارکسیسم ساختارگرا، از امید خود به کنشگران و نوسازی دست شسته بود.
بااینحال در سال 1976 نشانههایی از نوسازی در حیات اجتماعی فرانسه مشهود بود: تشکلهای دانشجویی در برابر ساختارهای جدید دانشگاه قد علَم کرد و جنبشهای جدید محیط زیست پا به عرصه میگذاشت. آیا شکلهای جدید کنش درواقع چالشی در برابر شکلهای جدید قدرت بود که جامعۀ پساصنعتی را شکل میداد؟ آلن تورن بر این باور بود که حیات اجتماعی بیشازپیش حول محور علم و تکنولوژی سازماندهی میشود و تشکلهای جدیدی که علیه تولید اجتماعی دانش و تکنولوژی شکل گرفتهاند، میتوانند جنبش اجتماعی جدیدی را در خود بپرورند که بتواند همان نقش جنبش کارگری در جامعۀ صنعتی را ایفا کند.
به مدت ده سال از 1976 تا 1985، پژوهشهای آلن تورن دربارۀ این بود که کشمکشهای جدید اجتماعی را تا چه حد میتوان چیزی بیش از نمودهای بحرانزدگی برخی گروهها یا منفعتطلبی گروههای دیگر دانست و امید مبارزه با رویههای غالب جامعه را از آنها داشت –یعنی امید چیزی که آلن تورن ”جنبش اجتماعی“ مینامید. او به همراه پژوهشگران گروهش روش ”مداخلۀ جامعهشناسانه“ را در پژوهش ابداع کردند که مبتنی بود بر بازتولید روابط اجتماعی در بافت پژوهش از طریق گرد هم آوردن کنشگران سلطهگر و مبارزهجو در یک گروه پژوهشی. روش مداخلۀ جامعهشناسانهای که آنها طی این دوره ابداع کردند، یکی از مهمترین نوآوریهای روش پژوهش کیفی در سه دهۀ اخیر است؛ زیرا کنشگران اجتماعی متخاصم را طی فرایند گفتگو رودرروی هم مینشانَد و از فعالان جنبشهای اجتماعی میخواهد تعامل دو طرف را در قالب نوعی خودکاوی تحلیل کنند.
در اواخر دهۀ 1980، آثار آلن تورن وارد دورۀ سومی با محوریت ”جامعهشناسی سوژه“ میشود. آلن تورن حین پژوهش دربارۀ جنبشهای جدید اجتماعی بر این باور بود که جامعه همراه با فرهنگ و خاستگاهها و کشمکشهایش در حال گذار سریع به پساصنعتی شدن است. ولی بعدها پی برد که مفهوم ”جامعه“ به خودی خود، بسیار یکپارچهتر از آن است که بتواند به منزلۀ ابزاری برای کاوش در حیات اجتماعی بهکار رود. جهانی شدن باعث شده که ظرفیتهای جامعه برای تولید هنجار ضعیف شود، اقتصاد روزبهروز از بند محدودیتهای سیاسی آزادتر میشود، و از سوی دیگر دو مفهوم نقش و نهاد، که از مفاهیم مهم جامعهشناسی است، جای خود را به هویت و جماعت میدهد. آلن تورن این تحولات را در قالب اصطلاح ”نهادزدایی“ و ”جامعهزدایی“ تحلیل میکند و از تضعیف نهادها و هنجارها در حیات اجتماعی معاصر سخن میگوید. چندپاره شدن جامعه طی دهههای 1980 و 1990 مقارن بود با ظهور نظریۀ پسامدرن در عرصۀ اندیشه و آلن تورن آن را بخشی از روند منسوخ شدن تصورات پیشین دربارۀ انسجام جامعه میدانست، ولی معتقد بود این نظریهها به تحلیل شاکلهها و مناقشات جدید اجتماعی کمک چندانی نمیکند.
آلن تورن در آثار اخیرش بر شکلهای جدید سلطه و کشمکش حیات اجتماعی معاصر تمرکز کرده و در جستجوی امکانات جدیدی برای آزادی است. او بر تنشها بیشتر از ثبات و انسجام تأکید دارد و معتقد است برای حفظ خلاقیت جامعهشناسی، باید ”مدام روابط میان جزمیت جامعه و آزادی، عاملیت و ساختار، نظم و جنبش را به پرسش گرفت... جامعهشناسی... پیکرهای است از پژوهش و تفکر که باید دلمشغول فقدان اساسی وحدت در جوامع مدرن باشد.“
آلن تورن معتقد است خطری که تجزیۀ جامعه در پی دارد این است که بیشازپیش میان ساکنان دنیای بازارهای جهانی و محرومان این دنیا فاصله میافتد. قرینۀ این چندپارگی و آثار آن در سطح تجربۀ شخصی این است که بیم آن میرود زندگی فرد به زنجیرهای رویدادها تبدیل شود که بیشتر به پرش مدام میان شبکههای مختلف تلویزیون شبیه است. بر این اساس، آلن تورن طی دهۀ 1990 یکسره به موضوع ”جامعهشناسی سوژه“ میپردازد. از نظر آلن تورن، سوژه یعنی میل به کنشگری. کشمکشهای معاصر نه بر سر مالکیت ابزار تولید، بلکه بر سر سلطه بر میدان فرهنگ و معناست و اینکه فردیت در جوامع جهانیشدۀ امروز چه معنایی دارد.
از نظر آلن تورن، مهمترین مسئلۀ سیاسی که با آن مواجهایم، بازگرداندن سیطرۀ سیاست بر فعالیتهای اقتصادی است. البته او با بازگشت به گذشته موافق نیست و معتقد است روزگار دولتهای رفاه به شیوۀ سابق و اقتصاد ملی به سر آمده است. آلن تورن میگوید در حیات اجتماعی معاصر، آنچه روزبهروز اهمیت بیشتری مییابد خلوت افراد، حوزۀ خصوصی آنها، همکاریهای خودانگیخته و ورود مسائل شخصی به حوزۀ عمومی است: جنسیت، تولد، مرگ، و حافظۀ جمعی. دیگر نمیتوان افراد را بر اساس نقشهای اجتماعی آنها دستهبندی کرد، زیرا مسائل جدید پا به عرصه نهاده است. ظهور کنشگران جدیدی که هویتها و حقوق جدیدی میطلبند، باید مبنایی برای شکل جدیدی از دموکراسی باشد.
نقدهای گوناگونی به برنامۀ آلن تورن وارد کردهاند. نخستین نقدها به جایگاه علمی روش ”مداخلۀ جامعهشناسانه“ وارد شده است. میشل آمیو میگوید آلن تورن با مداخله قصد دارد میل خود به کنش در جنبش را به کنشگران منتقل کند و روش او بیش از آنکه جامعهشناسی باشد، پیشگویی است. آلن تورن در پاسخ میگوید مداخله غالباً جنبشی را پیشگویی نکرده، ولی مهمتر از همه مشکلات پیش روی کنشگران برای تولید روابط اجتماعی را نمایان میکند.
در فرانسه کشمکشهای روشنفکری با منازعات سیاسی تداخل میکند. بهویژه نقد دوم بر آرای آلن تورن از جانب چپ سنتی در خصوص مسئلۀ جهانی شدن، از همین موارد است. آلن تورن میگوید باید جهانی شدن را پذیرفت و نقادانه با آن مواجه شد، ولی جریانهای مهم روشنفکری در فرانسه معتقدند جهانی شدن چیزی نیست جز آمریکایی شدنِ جهان و باید با آن مقابله کرد. یکی از مهمترین نمونههای این نقد را پییر بوردیو وارد میکند که طی دهۀ 1990 نقش سخنگوی جریانهای مبارزه با جهانی شدن را داشت. بوردیو دیدگاه آلن تورن را نوعی ”آمریکاییسازی“ مینامد، روش ”مداخلۀ جامعهشناسانه“ را شبیه ژورنالیسم میداند و با هرگونه جامعهشناسیِ کنشگرمحور مخالف است. در این نقدها دعوا از سویی بر مسائل فکری است (یعنی تقابل میان جزمیت ساختارهای جامعهشناسی و جامعهشناسیِ کنشگرمحور) و از سوی دیگر واکنشهای سیاسی فرانسه به جهانی شدن.
نقد سوم علیه این مدعای آلن تورن است که میتوان حیات اجتماعی را در قالب یک منازعۀ اصلی و هستهای تحلیل کرد؛ یعنی در تقابل با منازعات کثیری که هیچگونه همگرایی میان آنها برقرار نمیشود. جالبترین نقد دربارۀ این دیدگاه از جانب آلبرتو مِلوچی است که میگوید تحلیل حیات اجتماعی در قالب نزاعی واحد و آنگونه که آلن تورن در نظر دارد، ممکن نیست. میتوان گفت آلن تورن وجهی از این نقدها را پذیرفته است؛ چرخش او از جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی به سمت جامعهشناسی سوژه به نوعی اذعان به این نکته است که روابط اجتماعی در جامعۀ جدید، آنگونه حول یک محور شکل نمیگیرد که در جامعۀ صنعتی حول منازعات صاحبان صنایع و جنبشهای کارگری شکل میگرفت. ولی آلن تورن با اندیشمندان پسامدرن نیز موافق نیست که معتقدند شکلهای گوناگون منازعات و کشمکشهای جامعۀ معاصر از هیچ الگوی واحدی تبعیت نمیکند. برعکس، او میکوشد به شکلی انتزاعی یا نظری، جنبشهای جدید را با محوریت مفهوم فردیت در جوامع جهانیشدۀ امروز تحلیل کند. آلن تورن بدین طریق توانسته است آرای خود را بر مسائل نظری جوامع پس از دهۀ 1990 متمرکز کند . از آن میان، مهمترین مسئله این است که رویکرد او تا چه حد میتواند حیات اجتماعی معاصر را تحلیل کند.
آلن تورن در پارادایم جدید معتقد است امروزه و در برههٔ اقتصاد جهانی و سیطرهٔ فردگرایی، الگوهای پیشین جامعه جای خود را یکسره به جهانی شدن سپردهاند. هریک از ما گرفتار شبکهٔ تولید انبوه و فرهنگ تودهای شدهایم و میکوشیم با رهیدن از این بند، خود را و زندگی خود را به عنوان سوژهای مستقل بسازیم. پارادیم جدید که این سوژه در آن معنا مییابد و به دلمشغولیهای خود معنا میبخشد، فرهنگ است. پرسشهای مهم دوران ما گواهی است بر اثبات این امر؛ پرسشهایی از قبیل: با اقلیتها چه باید کرد؟ آیا مهمترین جایگاه را باید به جنسیت داد؟ آیا باید زمینهساز بازگشت ادیان شد؟
پارادایمهای قبلی همگی حول محور فتح جهان بود. ولی پارادیم جدید حول محور خود ماست. و هرچه پارادایمهای مردمحورِ قبلی بیشتر رنگ ببازند، به سمت جامعهای زنمحور گام برمیداریم.
آلن تورن در کتاب پارادایم جدید نیز مانند کتابهای قبلیاش سعی دارد به کنشهای اجتماعیِ ما شکلی نظری ببخشد و همزمان در این راه از زندگی فینفسه بهره بگیرد و تحلیل های خود را با تجربهٔ زندگی روزمره در دنیای جهانیشده غنا بخشد.
منبع: کتاب وب