The Ramtin
The Ramtin
خواندن ۱۱ دقیقه·۵ سال پیش

سریال پایتخت و انحطاط فرهنگی و اجتماعی مخاطب ایرانی

به لطف سریال‌هایی مثل پایتخت یا برنامه‌هایی مانند دورهمی، صدا و سیما همچنان قدرت جذب مخاطب خود را، علیرغم حاشیه‌های بی‌تمام، حفظ کرده است. سریال پایتخت از این نظر مهم است که از معدود پدیده‌های فرهنگ پاپ ایرانی است که از صدا و سیما برخاسته است و توانسته تبدیل به یک فرنچایز شود، هر چند که مفهوم فرنچایز در ایران هیچوقت معنی واقعی خود را پیدا نکرده است.

در هر صورت، در طول پنج فصل، سریال پایتخت توانسته تقریبا تمام مخاطبان تلویزیون را با خود همراه کند و همواره از پرطرفدارترین و محبوب‌ترین سریال‌های ایرانی بوده است. این سریال باعث شد تا محسن تنابنده تبدیل به یک قطب در تلویزیون شود و تکه کلام‌های شخصیت‌های سریال، وارد گفتار روزانه جامعه ایرانی شوند.

اما این اتفاق و جریان ناشی از سریال پایتخت، هیچ نکته مثبتی ندارد و فصل ششم این سریال، بار دیگر این ادعا را ثابت می‌کند.


سریال پایتخت، سریال بدی است که به مرور زمان نه تنها نشانه‌ای از پیشرفت در آن دیده نمی‌شود، بلکه روز به روز از کیفیت آن کاسته می‌شود و به ورطه ابتذال کشیده می‌شود. سریال پایتخت یک سریال کمدی است که از خلق طنز کاملا عاجز است. آرش عباسی که ظاهرا فیلمنامه این سریال را در فصل ششم نوشته، یا از نوشتن برای تلویزیون چیزی نمی‌داند، یا فاقد هر گونه ذوق و استعداد نویسندگی است و البته با توجه به اینکه فرمان اصلی این سریال، در دستان محسن تنابنده و سیروس مقدم است، بی‌مزگی و بی‌هدفی سریال را باید در واقع به گردن این دو انداخت.

داستان سریال بسیار از بیش از حد ممکن برای جا دادن در یک زمان 60 دقیقه‌ای کش آمده و در نتیجه شاهد سکانس‌های طولانی، خسته‌کننده، بی‌هدف و بی‌مزه‌ای هستیم که فقط وقت مخاطب را تلف می‌کنند و چیزی به او نمی‌گویند. دیالوگ‌ها به شدت بی‌معنی هستند و تقریبا هیچ کدام از شوخی‌های کلامی بامزه نیستند. شاید حتی متوجه نشوید که قرار بوده به دیالوگی بخندید. عدم وجود طنز در فیلمنامه باعث شده تا سازندگان سریال (تنابنده و مقدم) برای ایجاد «خنده» در مخاطب، دست به پیش پا افتاده‌ترین و رقت‌بارترین تاکتیک‌ها مانند استفاده از جملات مربوط به یک کلیپ آنلاین بزنند. مایه شرم است که فردی مانند محسن تنابنده، به جای وقت گذاشتن برای خلق یک موقعیت خنده‌دار، از یک شوخی بی‌مزه، زشت و نامناسب استفاده کرده تا شاید جوان امروزی را به خود جلب کند. این تنها یک نمونه از تنبلی سازندگان سریال، در داستان‌سرایی و موقعیت‌سازی است و به نظر می‌رسد که واقعا فیلمنامه‌ای وجود ندارد.


سریال پایتخت از نظر فنی حرفی برای گفتن ندارد. شاید توقع بیجایی باشد که از سریالی ساخته صدا و سیما توقع داشته باشیم تا از نظر فیلمبرداری، موسیقی متن و دیگر ویژگی‌های فنی، خاص و متفاوت باشد، اما مشخص است که مراحل ساخت این سریال کاملا سردستی جمع شده‌اند و عوامل فقط به فکر سپری کردن یک روز کاری دیگر بوده‌اند. در بعضی لحظات، فیلمبرداری و تدوین این سریال آنقدر بد هستند که تصور می‌کنید شاید کسی اصلا مسئول این قسمت‌ها نبوده است. موسیقی متن نیز به شکل عجیبی با فضای سریال همخوانی ندارد و از همه بدتر، کارگردانی سیروس مقدم است که علیرغم کارنامه سنگینی که دارد، از فرمولی تکراری و کهنه و البته بد برای ساخت سریال‌های سفارشی صدا و سیما استفاده می‌کند.

اما تمام این‌ها در برابر بزرگ‌ترین لکه سیاه پایتخت اهمیتی ندارد. سریال پایتخت و بالطبع عوامل آن، مخاطب خود را احمق تصور می‌کنند و برای او ارزشی قائل نیستند و در ساخت یک اثر رسانه‌ای مانند سریال یا فیلم، این گناهی نابخشودنی است که در هر جایی غیر از صدا و سیما، مایه ننگ به حساب می‌آید، اما از آن‌جایی که مخاطب این توهین‌ها را پذیرفته است، محسن تنابنده و سیروس مقدم از زیر بار این مسئولیت به راحتی شانه خالی می‌کنند.


سریالی که عوامل آن، استفاده از لهجه را ابزار خنده می‌دانند، به شعور مخاطب خود توهین می‌کند. در تلویزیون همواره شاهد اعتراضات بسیاری از قومیت‌های مختلف ایرانی به نحوه نمایش آن‌ها در سریال‌های تلویزیونی بوده‌ایم و عجیب است که برای پایتخت، که بر خلاف بسیاری از آثار دیگر، بلکه به عنوان آلت دست سریال ساز برای «خنده گرفتن» از لهجه محلی استفاده شده، کمترین واکنشی دیده می‌شود. بر خلاف آنچه که به نظر می‌رسد و عوامل پایتخت ادعا می‌کنند، لهجه شخصیت‌های پایتخت، برای نمایش زادگاه و ریشه‌های قومیتی آن‌ها نیست، بلکه از یک گویش فارسی که بخشی از فرهنگ ایران است، به عنوان ابزاری استفاده شده تا ضعف و بی‌مسئولیتی سازندگان سریال پوشیده و مخاطب سرگرم شود. تکنیکی که متأسفانه به دلیل افت شدید فرهنگی جامعه ایرانی، تفکرات نژادپرستانه سنتی برخاسته از عقاید قدیمی در گوشه و کنار کشور و نگاه بالا به پایین عده کم اما قدرتمندی از پایتخت‌نشینان که شیوه زندگی و گویش خود را برتر از سایر نقاط می‌دانند، مؤثر واقع شده است. اگرچه از صدا و سیمای کشور انتظاری نداریم (در حالی که قاعدتا باید داشته باشیم) که به فکر فرهنگ‌سازی و رشد فرهنگی و اجتماعی جامعه باشد، اما شرم‌آور است که محسن تنابنده برای رسیدن به موفقیت مادی، دست به چنین کار سخیفی زده است و تا زمانی که کودکی در مدرسه برای سرگرم‌کردن دوستانش، لهجه نقی معمولی را تقلید می‌کند و جوانی برای گرم کردن جمع، از تکه کلام‌های بهتاش استفاده می‌کند، صدا و سیما و محسن تنابنده به هدف خود خواهند رسید، به مخاطب توهین خواهد شد و فرهنگ ایرانی به سقوط خود ادامه خواهد داد.

تنها در صدا و سیما است که خلق شخصیت‌های به این شدت فاقد شعور و بد مانند خانواده معمولی و فریبا و ادامه دادن داستان آن‌ها برای شش فصل، نه تنها عجیب نیست، بلکه کاملا قابل درک و قابل انتظار است. هیچکدام از شخصیت‌های این سریال دارای ویژگی‌های مثبت کافی برای متعادل کردن ترازوی خصایص اخلاقی‌شان نیستند. نقی معمولی که دائما در حال عوض کردن شغل است، به عنوان راننده یک نماینده مجلس، به شدت خارج از گود است و عجیب است که این نماینده نقی را، که به هیچ وجه برای این شغل دارای صلاحیت نیست، تحمل می‌کند. از طرف دیگر ارسطو و رحمت را داریم که شاید، در خوشبینانه‌ترین حالت، می‌توانیم امیدوار بشیم که محسن تنابنده از آن‌ها برای نقد مردانگی ایرانی استفاده کرده است (متأسفانه اینطور نیست)‌ زیرا این دو دارای ویژگی‌هایی هستند که باعث انواع ناهنجاری‌های اجتماعی می‌شوند. مثال بارز برای این امر، سکانسی است که رحمت و ارسطو در یک جاده بین شهری در حال موتورسواری هستند و بدون توجه به ترافیک و ناهنجاری که پشت سر خود درست کرده‌اند، در حال مکالمه‌ای بی‌معنی و بیهوده هستند. سیروس مقدم تصور کرده که نشان دادن مردمی که از ترافیک به وجود آمده شاکی هستند، بوق می‌زنند و برای ادامه مسیر خود، از جاده خارج می‌شوند و سبقت غیرمجاز می‌گیرند، خنده‌دار است که در این صورت باید به عقل و شعور او و افرادی که موقع ضبط و دیدن این سکانس، وقاحت آن را به او گوشزد نکرده‌اند، شک کرد. به حال عوامل ساخت سریالی که مزاحمت و عدم رعایت حقوق شهروندی را موقعیت خنده‌دار تلقی می‌کند و مخاطبی که نه تنها از دیدن چنین صحنه‌ای منزجر نمی‌شود، بلکه از آن استقبال می‌کند باید تأسف خورد.


این شخصیت‌ها را نمی‌توان با منطق «هیچ آدمی کامل نیست» توجیه و تبرئه کرد. سریال پایتخت از شبکه یک سیما که یک شبکه مخصوص خانواده معرفی می‌شود، در ساعتی مخصوص برنامه‌های خانوادگی (هر چند که در این روزها ساعت دیگر مفهوم گذشته را ندارد) برای تمام اعضای خانواده پخش می‌شود. چنین سریالی در قبال مخاطب مسئولیت دارد و اگرچه محسن تنابنده به این مسئولیت اهمیتی نمی‌دهد، اما شخصیت‌های سریال، به الگوهای قشر عظیم کودکان و نوجوانان تبدیل می‌شوند. در نتیجه، رفتاری مانند رانندگی بی‌ملاحظانه رحمت، دیگر برای نوجوان در حال تماشا، قبیح و ناهنجارانه نیست. در اثری که حتی ناخواسته تأثیر روی جامعه می‌گذارد، نمایش چنین کاراکترهای به عنوان پروتاگونیست، به هیچ وجه قابل قبول نیست. همچنین، به عنوان شخصیت‌های خاکستری، هیچکدام از کاراکترها جذابیت و یا ویژگی برجسته‌ای که بتواند خصایص منفی آن‌ها را بپوشاند، ندارند و این واقعیت باز هم نشان می‌دهد که محسن تنابنده و سیروس مقدم تا چه حد در شخصیت‌پردازی و داستان‌سرایی، ناموفق بوده‌اند. با هیچ فرمولی، نقی معمولی، ارسطو، رحمت و دیگر شخصیت‌های سریال، به عنوان پروتاگونیست قابل قبول نیستند.

شخصیت‌های سریال پایتخت، دارای تمام خصایص بدی هستند که خودمان به جامعه ایرانی نسبت داده‌ایم و تنها توجیه برای استقبال مخاطب از این شخصیت‌های دون را می‌توان همذات‌پنداری با آن‌ها دانست. در طی چندین سال گذشته، به لطف تلاش‌های صدا و سیما و سایر جریانات فرهنگی رایج، نمایش رفتارهای ناهنجارانه که نشان از عدم وجود شعور و انسانیت می‌دهند و باید مورد نکوهش قرار گیرند، تبدیل به عرف جامعه شده‌اند. صدا و سیما با موفقیت توانسته چند نسل از مخاطبان را برای خود خلق کند که با تصویر زشتی که از جامعه‌شان مشاهده می‌کنند همذات پنداری می‌کنند و هیچ روزنه امیدی برای بهبود این وضع نیست.

بازی بد بازیگران نیز کمک شایانی به سازندگان سریال برای خلق این شخصیت‌های نفرت‌انگیز کرده است. محسن تنابنده، احمد مهران‌فر، هومن حاجی عبداللهی، بهرام افشاری، بازیگران کودک و نوجوان سریال و دیگر بازیگران، به جای نقش‌آفرینی مقابل دوربین، به شکلی کاملا کلیشه‌ای و تقلبی، دیالوگ‌های خود را ادا می‌کنند و سعی می‌کنند با به کار گرفتن لهجه و تکه کلام، خود را تبرئه کنند. این نقش‌آفرینی‌های بد را عمدتا می‌توان ناشی از این دانست که تنها موضوع حائز اهمیت برای این افراد، کسب درآمد و نه خلق یک اثر هنری بوده است.


غیرممکن است که درباره سریالی از صدا و سیما حرفی زده شود و پای پروپاگاندا به وسط کشیده نشود. پایتخت که در فصل پنجم تبدیل به یک سریال کاملا سفارشی شده بود، در فصل ششم خیلی گذرا، برای مجلس و صدا و سیما تبلیغ می‌کند تا به خیال خود، کفه ترازو را در مواجهه با منتقدان این دو سازمان دولتی، کمی به نفع خود پایین بیاورد و تا حدودی هم موفق خواهد شد. اما از این واضح‌تر، فضای پوپولیستی سریال است که طبقه متوسط و پایین جامعه را تشویق می‌کند تا از وضع بد خود راضی باشد و مانند کارگری خوب به کار ادامه دهد و به جای تعقیب زندگی بهتر، قناعت پیشه کند. پایتخت به مخاطب خود که کاملا جذب خانواده معمولی شده، وعده می‌دهد که دنبال کردن چارچوبی که برایش در نظر گرفته شده، باعث می‌شود تا زنده بماند و حداقل سقفی بالای سرش باشد و اگر دست از پا خطا نکند، شاید دستی بر سر او کشیده شود. پروپاگاندا در سینما و تلویزیون هیچگاه زیبا و قابل قبول نبوده است، اما پروپاگاندای سیال در داستان خانواده معمولی، حال‌به‌هم‌زن و نفرت‌انگیز است.

سریال پایتخت نماد جریانی است که صدا و سیما به وسیله آن توانسته بخش اعظمی از جامعه را به مخاطب تبدیل کند و بر افکار و رفتار آن‌ها تا حد زیادی مسلط شود. سریال پایتخت نه تنها سریال ضعیفی است، بلکه به شعور و عقل مخاطب خود توهین می‌کند و او را به بازی می‌گیرد. تنها راه مقابله با این جریان سمی این است که امیدوار باشیم، مخاطب ایرانی متوجه شود که توسط این سریال متعفن به بازی گرفته شده است و قدمی در راستای توقف این جریان بردارد.

پایتختسریالسریال ایرانیمحسن تنابندهصدا و سیما
دبیر تحریریه وبسایت لوکتو - منتقد سینما - مدیر تولید محتوا در PSPro - متالهد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید