ویرگول
ورودثبت نام
The Ramtin
The Ramtin
خواندن ۱۱ دقیقه·۵ سال پیش

یادداشتی بر سریال «آموزش جنسی»

توجه: خطر لوث شدن داستان در این مطلب وجود دارد. اگر فصل دوم سریال «آموزش جنسی» را ندیده‌اید، از خواندن این مطلب صرف نظر کنید.


سریال «آموزش جنسی» جز دسته جدیدی از آثار نوجوانانه با موضوعات جنسی است که به جای نمایش چهره‌های جذاب و فعالیت‌های هیجان‌انگیز برای جذب مخاطب، حرفی برای گفتن دارد و سازندگان آن هدفی از پرداختن به این گروه سنی دارند. این جنبش در سریال‌های تلویزیونی با سریال 13 Reasons Why شروع شد اما دو سریال «آموزش جنسی» و Euphoria آنقدر خوب و البته بی‌پرده به موضوعات حساس مربوط به نوجوانان پرداختند که سریال 13 Reasons Why، علیرغم نکات مثبتی که داشت، در برابر آن‌ها حرفی برای گفتن ندارد.

فصل اول سریال «آموزش جنسی» به دلیل تازگی شیوه پرداخت به موضوع و کاراکترهای بسیار جذابش به شدت مورد توجه قرار گرفت. وقایع فصل دوم، بلافاصله پس از پایان فصل اول آغاز می‌شوند. اوتیس به تازگی به درجه جدیدی از خودشناسی رسیده است و میو هم تحصیل را کنار گذاشته است. این دو تصمیم می‌گیرند تا به کلینیک راهنمایی جنسی خود فرصت دیگری بدهند، اما این کار از همیشه سخت‌تر شده است.

تنوع کاراکترها در سریال «آموزش جنسی» بالاست و همه کاراکترها نه تنها جذاب، بلکه به شدت دوست داشتنی هستند و مخاطب به سرنوشت آن‌ها علاقه‌مند می‌شود. بسیاری از کاراکترها نیز درگیر تغیرات زیادی می‌شوند که با توجه به سن کم آن‌ها، این تغییرات کاملا منطقی و البته از نظر روانشناسی جالب هستند. سریال «آموزش جنسی» نمونه خوبی از بررسی شخصیت در تلویزیون است. شخصیت‌های سریال هر کدام داستانی برای تعریف کردن دارند. سریال «آموزش جنسی» از بهترین نمونه‌های پردازش شخصیت در سریال‌های تلویزیونی است که نمونه آن در سبک آثار درباره نوجوانان به ندرت دیده شده است.


اوتیس در فصل دوم، چندان به کار مشاوره نمی‌پردازد و شاید از این منظر، فصل دوم کمی نامنسجم‌تر نسبت به فصل اول به نظر برسد. یکی از بهترین ویژگی‌های فصل اول، ماجراهای اوتیس و میو در کلینیک شخصی‌شان بود و این بخش تا حد زیادی در فصل دوم کمرنگ شده است. اما با این حال، شخصیت اوتیس تغییرات زیادی را تجربه می‌کند تا جایی که حتی در مقطعی، به قطب منفی اتفاقات درون سریال نیز بدل می‌شود. این تغییرات باعث می‌شود تا اوتیس را بهتر بشناسیم. او اگرچه پسر خوبی است، اما مانند هر انسان دیگری، مشکلات و نقص‌های خود را دارد و این نقص‌ها در فصل دوم خودشان را بیشتر نشان می‌دهند. این مسیری است که اوتیس برای تبدیل شدن به یک انسان بهتر باید طی کند. او نیز مانند هر فرد دیگری، باید هر دو طرف ماجرا را تجربه کند و هم آدم خوب رابطه باشد و هم آدم بد.

میو که قلبی از طلا دارد، همچنان از خانواده خود رنج می‌کشد. او در فصل دوم با مادرش تجدید دیدار می‌کند. مادری که به دلیل اعتیاد، هیچوقت سرپرست خوبی برای میو و برادرش نبوده و میو اعتمادی به او ندارد. در انتهای فصل، زمانی که میو مادرش را لو می‌دهد، مخاطب از خود سوال خواهد کرد که آیا میو تصمیم درستی گرفته است؟ نکته دیگر درباره میو این است که علیرغم تمام مشکلات ریز و درشتی که او در زندگی شخصی‌اش تجربه می‌کند، همچنان یکی از برجسته‌ترین دانش‌آموزان مدرسه موردیل است.

آدام که در فصل قبل انسانی بداخلاق و تا حد زیادی تهدیدآمیز بود، با تجربه یک مدرسه نظامی و البته نزدیک شدن به اریک، دچار تحولات اساسی شده است. اتفاقاتی که او تجربه می‌کند باعث می‌شود تا مخاطب حتی برای او دل بسوزاند. او پسری است که محبت را واقعا تجربه نکرده است و به همین دلیل از نظر عاطفی، غیرقابل دسترس به نظر می‌رسد. گیجی او در مواجهه با گرایش جنسی‌اش نیز باعث شده تا در تحلیل اتفاقاتی که پیرامون او در شرف رخ دادن هستند، بیشتر با مشکل مواجه شود اما آدام پسری تنهاست که از تنها ماندن و دوست داشته نشدن می‌ترسد و تنها چیزی که او لازم دارد، کمی ابراز محبت است و آن را در قالب یک دوستی معمولی با اولا پیدا می‌کند. زمانی که اولا به آدام می‌گوید که آن دو با هم دوست هستند، واکنش آدام دیدنی است و مخاطب متوجه می‌شود که کمی ابراز محبت‌ها، می‌تواند پیامدهای بسیار مثبتی داشته باشد و حتی زندگی یک نفر را زیر و رو کند. رابطه بین آدام و اریک به مرور در طول این دو فصل شکل می‌گیرد و به لطف نویسندگی خوب سریال و بازی‌های کانر سویندل (Conner Swindells) و نکوتی گاتوا (Ncuti Gatwa) قابل باور است.

جکسون از دیگر شخصیت‌هایی است که نسبت به فصل اول پیشرفت قابل توجهی را تجربه می‌کند. او که به تازگی با میو قطع رابطه کرده، به شدت از سوی مادرش و هم‌تیمی‌هایش در تیم شنای مدرسه تحت فشار است و به خودآزاری روی می‌آورد و خوشبختانه، سریال به سادگی از این مسئله عبور نمی‌کند. آشنایی و دوستی جکسون با ویو و تجربه او در تئاتر باعث می‌شود تا جکسون و البته مادرش، او را بیشتر از یک شناگر بااستعداد ببینند و البته دوستی جکسون و ویو، بر خلاف بسیاری از روابط درون سریال که جنبه عاطفی دارند و علیرغم سیگنال‌هایی که به مرور دیده می‌شوند، هیچوقت به یک رابطه عاطفی معمول و کلیشه‌ای تبدیل نمی‌شود.

جین، مادر اوتیس نیز نقش پررنگ‌تری در این فصل دارد. رابطه او با یاکوب پررنگ‌تر می‌شود و البته، او به عنوان مشاور امور جنسی در مدرسه موردیل مشغول به کار می‌شود. اتفاقی که نه به مذاق آقای گراف، مدیر مدرسه خوش می‌آید و نه خبر خوبی برای کلینیک اوتیس و میو است. جین در این فصل کمی از سبک زندگی هدونیستی خود فاصله می‌گیرد و کم کم خود را به عنوان زنی در پایان میان‌سالی می‌پذیرد و با چالش‌های جدیدی مانند یائسگی و حاملگی در سن بالا مواجه می‌شود. توجه سازندگان به شخصیت‌های بزرگسال در کنار شخصیت‌های نوجوان، چشمگیر است.

اما رابطه اولا و لیلی اجباری و کمی تصنعی به نظر می‌رسد و انگار که سازندگان سریال، فقط خواسته‌اند تا رابطه‌ای را برای این دو ایجاد کنند. اگرچه اولا و لیلی کاراکترهای دوست داشتنی هستند، اما باز هم این رابطه به قوت دیگر روابط جاری در سریال، تأثیرگذار نیست.

در فصل دوم، سریال «آموزش جنسی» حتی از قبل هم بیشتر شمول‌گراست. شخصیت‌های سریال از ملیت‌ها، جنسیت‌ها و گرایش‌‌های مختلف هستند و جامعه به تصویر کشیده شده در سریال «آموزش جنسی» یکی از واقعی‌ترین جوامعی است که در یک اثر داستانی به نمایش گذاشته شده است. در این فصل شاهد اضافه شدن دو شخصیت بارز هستیم. رحیم، یک آتئیست همجنسگرای فرانسوی با ریشه‌های عربی که خانواده‌اش، به دلیل گرایش‌های مذهبی به انگلستان پناه برده‌اند و دیگری آیزاک، پسر جوانی که به دلیل یک حادثه معلول شده است اما همچنان روحیه بذله‌گو و بشاشی دارد. شخصیت‌های سریال آن قدر منحصربفرد و خاص هستند که باید خلاقیت نویسندگان در خلق چنین شخصیت‌هایی را ستود. تقریبا هر فردی می‌تواند بخشی از خود را در شخصیت‌های سریال پیدا کند و از این منظر، «آموزش جنسی» با دسته متنوع و عظیمی از مخاطبان ارتباط برقرار می‌کند و این کار را بدون درگیر شدن با کلیشه‌های رایج تلویزیونی انجام می‌دهد. در عصری که کلیشه‌ها به شدت خسته‌کننده شده‌اند، «آموزش جنسی» با ارائه شخصیت‌های تازه، متفاوت و قابل درک که حس همدردی و همذات‌پنداری مخاطب را برانگیخته می‌کنند، چندین قدم رو به جلو در مسیر شمولگرایی در صنعت سرگرمی برداشته است و می‌تواند الگویی عالی برای دیگر آثار تلویزیونی و سینمایی باشد.


در اپیزود هفتم «آموزش جنسی»، میو، ایمی، اولا، لیلی، اولیویا و ویو به اتهام نوشتن جملات توهین‌آمیز درباره خانم سندز، یکی از معلم‌هایشان، تنبیه می‌شوند تا یک ویژگی مشترک بین خود پیدا کنند. قضیه زمانی تکان‌دهنده می‌شود که ایمی اعتراف می‌کند به دلیل عمل شنیع یک مرد نسبت به او در اتوبوس، دچار PTSD شده است و این شش دختر متوجه می‌شوند که علیرغم تمام تفاوت‌هایی که دارند، مورد حمله‌های فیزیکی و روانی قرار گرفتن از سوی مردان، نقطه مشترک‌شان است. اگرچه این شش نفر، تجربیات منفی خود را به منبع تغذیه‌ای برای پیشرفت و ترقی تبدیل می‌کنند، تسلیم افراد مریض پیرامون خود نمی‌شوند و شخصیت خود را حفظ می‌کنند، اما این حقیقت که چنین اتفاقاتی برای دختران و زنان رخ می‌دهد، همچنان به شکل آزاردهنده‌ای تکان‌دهنده است و تلنگری سنگین و قدرتمند، مخصوصا به ذهن مخاطب مذکر سریال وارد می‌کند. این واقعیت که دختری ۱۳ ساله در یک استخر مورد حمله قرار می‌گیرد یا دختری ۱۴ ساله برای رضای خاطر مردان، نمی‌تواند به گونه‌ای که می‌خواهد لباس بپوشد یا حرف بزند، مانند پتکی است که به مخاطب یادآوری می‌کند که او بخشی از مشکلاتی است که دختران هر روز تجربه می‌کنند و شاید بهتر است به خود نگاهی بیاندازد. اپیزود هفتم، از بهترین نمونه‌های قدرت‌بخشی به زنان، مخصوصا دختران نوجوان است و در عین حال، بدون اینکه لحن تهاجمی و انتقادی به خود بگیرد و در دام شعارزدگی بیفتد، مخاطب خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

از بهترین ویژگی‌های سریال «آموزش جنسی» همین عدم قضاوت است. در طول سریال، هیچگاه هیچ شخصیتی روی کفه ترازو برای سنجش خوبی و بدی قرار نمی‌گیرد. حتی آقای گراف هم که آدم نچسب و تلخی است، در مواجهه آخر با آدام، ذره‌ای انسانیت نشان می‌دهد، اما این مخاطب است که با همراهی شخصیت‌ها و براساس اطلاعاتی که به دست آورد و البته با نگاهی به خود، در مورد هر کدام تصمیم می‌گیرد و البته شاید با کمی تعقل بیشتر، خود را می‌سنجد. «آموزش جنسی» ابایی از طرح سوالات سخت ندارد؛ سوالاتی که شاید حتی مخاطب نمی‌داند که می‌تواند بپرسد. «آموزش جنسی» به این سوالات پاسخ نمی‌دهد، اما مخاطب خود را دعوت می‌کند تا به دنبال پاسخ سوالات برود.

بازیگری در «آموزش جنسی» از قوی‌ترین شاخصه‌های این سریال است. بازیگران نوجوان همگی نقش‌های خود را به خوبی ایفا می‌کنند. اما مکی (Emma Mackey) و نکوتی گاتوا مانند قبل نقش‌آفرینی‌های تأثیرگذار را به نمایش می‌گذارند و دیگر بازیگران، از جمله آسا باترفیلد (Asa Butterfield)، کانر سویندل، کدار ویلیامز-استرلینگ (Kedar Williams-Stiling)، تانیا رینولدز (Tanya Reynolds) و پتریشیا الیسون (Patricia Allison) شخصیت‌هایی ملموس و دوست‌‌داشتنی را با تصویر می‌کشند. جیلیان اندرسون (Gillian Anderson) که شناخته‌شده‌ترین چهره در میان بازیگران است، بار دیگر با ایفای نقش جین ملبورن نشان می‌دهد که هنوز بازیگر فوق‌العاده‌ای است. «آموزش جنسی» تمام ویژگی‌های یک سریال تلویزیونی خوب را دارد و به شکل شگفت‌انگیزی، تمام قطعه‌های پازل آن در جای خود قرار گرفته‌اند. از طنز سریال نیز نباید غافل شد که لحظاتی خنده‌دار و بامزه را خلق می‌کند و در عین حال، بار درام سریال هیچگاه زیر سوال نمی‌رود. حفظ چنین تعادلی بین طنز و درام، از دیگر نکات برجسته سریال «آموزش جنسی» است.

سریال «آموزش جنسی» با طرح سوالاتی مهم درباره هویت، جنسیت و ماهیت روابط در نوجوانان با زبانی طنز و ایجاد فضایی گرم و دوستانه و در عین حال قابل باور و بدون خودسانسوری توانسته به شکلی بی‌پرده و رک، دنیای این روزهای یک نوجوان را به تصویر بکشد. اگرچه سریال درباره یک مدرسه عالی در یک کشور جهان اولی است، اما به لطف شخصیت‌پردازی فوق‌العاده و فیلمنامه خوب، «آموزش جنسی» می‌تواند برای هر فردی، از هر کشوری و با هر سنی، سرگرم‌کننده، قابل درک و مخصوصا، بسیار آموزنده باشد.

تلویزیونسریالنقد و بررسیهنرمطالعات اجتماعی
دبیر تحریریه وبسایت لوکتو - منتقد سینما - مدیر تولید محتوا در PSPro - متالهد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید