دو نکته که قبل از خواندن این مطلب باید به آنها اشاره کرد:
فیلم «کشتارگاه» در یک کشتارگاه آغاز میشود. اتفاق ناگواری رخ داده که مطلع شدن از آن، رعشه به تن بیننده میاندازد. کاملا مشخص است که این اتفاق قرار نیست یقه شخصیتهای اصلی سریال را رها کند.
امیر، مرد جوانی است که در نوجوانی به زندان افتاده، تلاش کرده تا از کشور فرار کند و پس از دیپورت شدن، در گذران زندگی مشکل دارد. عبد، پدر امیر، نگهبان شب کشتارگاهی متعلق به یک سرمایهدار قدرتمند به نام آقای متولی است و شبی از امیر میخواهد تا به او و آقای متولی در سر به نیست کردن اجسادی که در یکی از سردخانهها پیدا شدهاند، کمک کند.
هر چقدر که بازی امیرحسین فتحی در «کشتارگاه» خوب است، در نقطه مقابل آن باران کوثری است که کاملا در نقش اشتباهی قرار گرفته است. نه تنها باور کردن باران کوثری به عنوان یک زن عراقی – خوزستانی بسیار سخت است، بلکه ظاهرا خود او نیز تلاش چندانی نکرده تا در نظر مخاطب، مخصوصا مخاطب خوزستانی باورپذیر باشد و لهجه بد او برای مخاطب به راحتی قابل تشخیص است. امین عباسی، کارگردان «کشتارگاه» که اتفاقا در استفاده از بازیگران بومی هم تبحر دارد و پیشتر به خوبی این کار را انجام داده است، با انتخاب باران کوثری، اشتباه بزرگی مرتکب شده است. حتی اگر بتوانیم از انتخاب یک بازیگر حداقل غیر عرب برای این نقش چشمپوشی کنیم، اما انتخاب یک بازیگر ناشناخته یا حداقل کمتر شناخته شده، میتوانست نقش «اسرا» را در داستان و در چشم مخاطب، بسیار برجستهتر کند. ظاهرا باران کوثری به این دلیل انتخاب شده است تا کمی قدرت ستارگی به فیلم، پوسترها و تریلرهای آن برای جذب مخاطبی که احتمالا امیرحسین فتحی جوان و تازهکار را نمیشناسد، تزریق کند ولی با این کار، نقش «اسرا» فدا شده است.
وقایع «کشتارگاه» در زمانی رخ میدهند که ارزش ریال به شدت افت میکند و با افزایش قیمت دلار و یورو، بازار ایران و به تبع آن وضع اقتصادی جامعه به شدت ضربه میخورند. عباس امینی و حسین فرخزاده، نویسندگان فیلمنامه «کشتارگاه»، این شرایط را دستمایهای برای تعریف داستان فیلم خود قرار دادهاند و به خوبی توانستهاند داستان جنایی خود را با شرایطی که برای بیننده ایرانی به شدت قابل لمس است، پیوند دهند. البته فیلم «کشتارگاه» قرار نیست فیلم مستند باشد یا به بررسی ریشه مشکل ارز در بازار ایران بپردازد و به همین دلیل قابل تحمل است. فیلمساز به جای شعار دادن و گشتن دنبال مقصر، داستان خود را در دل این اتفاقات تعریف میکند و بیننده کاراکترهای فیلم را در محیط طبیعیشان میبیند. اگرچه «کشتارگاه» در ظاهر درباره اتفاقی است که در یک کشتارگاه رخ داده، اما میتوان نام آن را استعارهای از وضعیت اقتصادی ایران نیز دانست. «کشتارگاه» داستان خوب و بد نیست و میتوان گفت کاراکتری که بتوان او را «پروتاگونیست» خواند، ندارد. امیر، عبد، اسرا و برادرش حامد در بهترین شرایط طیفهای در حال تغییری از خاکستری هستند. فقط کاراکتر «آقای متولی» (انتخاب اسم این شخصیت تصادفی بوده یا معنایی پشت آن نهفته است؟) را میتوان با قاطعیت یک «آنتاگونیست» دانست. البته او نیز به نظر میرسد برای نجات خود و کشتارگاهش از ورشکستگی دست به قاچاق و دلاری دلار میزند، اما این مسئله و البته سایر ارتباطات او به خوبی توضیح داده نمیشوند. شاید فیلمساز خواسته تلویحا بگوید که او با مافیایی در بازار ایران مواجه است، اما داستان فیلم پتانسیل پرداختن به این شخصیت را داشت و تک بعدی ماندن او، امتیازی منفی برای فیلم تلقی میشود. در مجموع، اگرچه «کشتارگاه» قصد نداشته تا مستندوار به تشریح وقایع پشت پرده بازار ارز در ایران، مانند ماهیت و نحوه انجام معاملات غیرقانونی آن بپردازد، اما کمی پرداخت بیشتر میتوانست به جذابیت داستان کمک کند زیرا در وضعیت کنونی، این اتفاقات تا حدودی باعث گیج شدن مخاطب میشوند.
مشکل دیگر فیلم، عدم پرداخت مناسب دیلماهای اخلاقی امیر و عبد است که در ذهن خود با جنایتی که در کشتارگاه رخ میدهد و عواقب آن دست و پنجه نرم میکنند. اوضاع وقتی پیچیدهتر میشود که اسرا و حامد، فرزندان یکی از قربانیان سراغ پدرشان را میگیرند. در بسیاری از لحظات فیلم، امیر و عبد اصلا به نظر نمیرسند که در پی این حادثه دچار شوک یا تروما شده باشند یا به آن فکر کنند، اما تصمیمات اساسی آنها بر اساس همین کشمکشهای درونی است. بازیهای امیرحسین فتحی و حسن پورشیرازی در نقشهای امیر و عبد بدون نقص هستند و مقصر در این امر، فیلمساز و مخصوصا کارگردان فیلم است.
اگرچه در مجموع کاراکترهای فیلم، مخصوصا عبد کارهای احمقانه و غیر منطقی انجام میدهند، اما فیلم در رسیدن به پیچشهای داستانی خود خوب عمل میکند. در ابتدا به نظر میرسد که اسرا و حامد کاملا تصادفی و بیدلیل به سراغ عبد آمدهاند و انگار فیلمساز آنها را برای ایجاد چالش اخلاقی در عبد و امیر به زور به فیلم تزریق کرده است. اما در ادامه مشخص میشود که این دو و البته پدرشان نقش مهمی در داستان فیلم دارند، هر چند که بازی بد باران کوثری روی این پروسه اثری منفی گذاشته است. کاراکترهای فیلم چندان زیاد نیستند، اما عباس امینی و حسین فرخزاده در پرداخت آنها چندان موفق نبودهاند یا حداقل به نظر نمیرسد که برای این منظور تلاش چندانی به کار برده باشند.
عباس امینی و حسین فرخزاده با فیلمهای قبلی خود نشان دادهاند که با خطه جنوب آشنایی خوبی دارند. یکی از بخشهای فیلم، در مرز بین خوزستان و عراق رخ میدهد و فیلمساز موفق شده بدون سیاهنمایی، شعارسرایی، تیپبندی و برچسب زدن به قومیتهای عرب، تصویری را نشان دهد که کمابیش با واقعیت سازگاری بسیار زیادی دارد و واقعیتی غیرقابل انکار، اما کمتر شناختهشده را به تصویر میکشد. سفر امیر به جنوب برای قاچاق ارز، از نقاط مثبت فیلم «کشتارگاه» است که به ارزشهای آن افزوده است.
با این حال، پس از این بخش دیدنی از فیلم، وارد پایانبندی میشویم که نمیتوانید به خوبی دو سوم ابتدایی فیلم عرض اندام کند. اگرچه اتفاقاتی که در پایان برای شخصیتها رخ میدهند قابل توجیه هستند، اما عباس امینی در نمایش آنها، مخصوصا سرنوشت نهایی کاراکترها کمی کوتاهی کرده است. شاید اینکه خانواده اسرا و حامد اینقدر بیدلیل و بدون مدرک عبد و امیر را مقصر اصلی ناپدیدشدن پدرشان میدانند، کمی غیرمنطقی و سرهمبندی شده به نظر برسد، اما شاید جالب باشد بدانید که در بسیاری از موارد، خوزستانیها برای قضاوت به احساسات درونی خود رجوع میکنند. نگارنده به عنوان یک خوزستانی که در محلههای عرب نشین بزرگشده میتواند شهادت دهد که اگر یک جنوبی، قلبا مطمئن باشد که شما پدرش را کشتهاید، بعید است که بتوانید نظر او را تغییر دهید. این امر شاید در یک فیلم سینمایی، آن هم بدون هیچ پیش زمینهای چندان قابل باور و توجیهپذیر نباشد، اما واقعیتی است به هر حال برای نگارنده، قابل درک است.
فیلم «کشتارگاه» ایراد کم ندارد اما در هر صورت میتواند با استفاده از نمایش تصویری از وضع اقتصادی ایران و بازار آن، داستان خود را تعریف کند. پردازش بهتر کاراکترها و انتخاب یک بازیگر مناسب به جای باران کوثری میتوانستند «کشتارگاه» را چندین درجه از نظر هنری ارتقا دهند.