The Ramtin
The Ramtin
خواندن ۷ دقیقه·۵ سال پیش

نقد فصل سوم سریال Stranger Things

بعد از ماه‌ها انتظار، فصل سوم Stranger Things، که انتظارات از آن بسیار بالاست، به تازگی پخش شده است و طرفداران قهرمانان نوجوان هاوکینز، با اشتیاق به تماشای فصل دیگری از ماجراهای ال و دوستانش نشستند. بعد از یک فصل نسبتا ناامیدکننده (مخصوصا با توجه به درخشش فصل یک)، فصل سوم Stranger Things این نگرانی‌ها را با خود به همراه داشت که آیا این سریال می‌تواند جذابیت فصل اول را تکرار کند؟

در همان ابتدای فصل، استفاده از روس‌ها به عنوان آنتاگونیست جلب توجه می‌کند. کلیشه استفاده از شوروی سابق به عنوان نیروی شری که به دنبال اهداف شوم خود است، عاملی بسیار کهنه و تاریخ مصرف گذشته است که دیدن آن در سال ۲۰۱۹ کمی عجیب به نظر می‌رسد. اگرچه وقایع سریال در سال‌های آخر جنگ سرد می‌گذرند، اما استفاده از جاسوس‌های شوروی سابق به عنوان ویلن‌هایی که زیر یک بازار بزرگ، یک آزمایشگاه مخفی ساخته‌اند، نسبت به دو فصل قبلی پسرفت محسوب می‌شود. همچنین، ال به شکلی تصادفی متوجه می‌شود چه اتفاقاتی که برای بیل افتاده است و نحوه درگیر شدن او که با توجه به روند داستان، غیر قابل اجتناب بود، کاملا تصادفی نشان داده می‌شود. شانس در تعریف چنین داستانی، عاملی اضافی و نشانه تنبلی نویسندگان به حساب می‌آید. اما با کنار گذاشتن این دو عامل، فصل سوم Stranger Things را می‌توان بهترین فصل این سریال دانست.

بچه‌های دوست داشتنی سریال اکنون بزرگ شده‌اند و خوشبختانه برادران دافر این مسئله را نادیده نگرفتند.
بچه‌های دوست داشتنی سریال اکنون بزرگ شده‌اند و خوشبختانه برادران دافر این مسئله را نادیده نگرفتند.

بازیگران جوان سریال Stranger Things در طول این سه فصل بزرگ شده‌اند و سازندگان این سریال کاملا به این مسئله آگاهند. شخصیت‌های آن‌ها در سریال نیز کاملا مطابق با بازیگران رشد کرده‌اند و کاملا قابل باور هستند. رشد شخصیتی باثبات این کاراکترها، از نکات مثبت این سریال است که به پیوستگی روند کلی آن کمک شایانی کرده است. رابطه ال و مایک، به بلوغ بیشتری رسیده است. این دو که به آرامش نسبی رسیده‌اند، در ابتدای سریال، مانند دو نوجوان عادی درگیر مشکلات عادی یک زوج نوجوان می‌شوند که ناشی از دخالت هاپر، سرپرست ال است، البته چالش واقعی زمانی است که به مرور،‌ جان هر دو، مخصوصا ال به خطر می‌افتد. نکته اصلی این است که رابطه این دو به هیچ وجه به یک رابطه تصنعی و آبکی تبدیل نمی‌شود و تماشاگر به آن اهمیت می‌دهد. ال که ظاهرا از شر تمام مسائل مربوط به گذشته‌اش رها شده، متوجه می‌شود که مایک تنها انسان در دنیا نیست که می‌تواند با او رابطه انسانی داشته باشد. دوستی ال و مکس، نه تنها دیدگاه جدیدی به ال می‌دهد بلکه باعث می‌شود تا او خود را بیشتر بشناسد و بتواند یک دختر نوجوان واقعی باشد. در توسعه شخصیت ال، مکس به اندازه مایک اهمیت دارد و البته این امر باعث شده تا شخصیت مکس نیز بیشتر پرداخته شود. مکس در فصل دوم شخصیتی نسبتا تک بعدی بود که در فصل سوم، تماشاگر بهتر با او آشنا می‌شود.

این اتفاق برای شخصیت بیلی، برادر مکس نیز رخ داده است. در فصل دوم او پسر جوانی بود که دل زنان میانسال را می‌ربود و برای دیگران قلدری می‌کرد. در ابتدای فصل سه نیز به نظر می‌رسد که او همچنان قرار است به کارهای خود ادامه دهد، اما خوشبختانه برادران دافر، سازندگان سریال این بار به او هدفی داده‌اند و نقش بیلی، از یک کاراکتر ثانوی بی‌اهمیت، تبدیل به یکی از ویلن‌های مهم و کلیدی سریال می‌شود و پایان بندی آرک داستانی شخصیت او به قدری شایسته شخصیت اوست که با وجود غم‌انگیز بودن، نمی‌توان جایگزینی برای آن متصور شد.

شخصیت بیلی که در فصل دوم بسیار تک بعدی و بی‌اهمیت بود، در فصل سوم بسیار مورد توجه قرار گرفت.
شخصیت بیلی که در فصل دوم بسیار تک بعدی و بی‌اهمیت بود، در فصل سوم بسیار مورد توجه قرار گرفت.

از دیگر شخصیت‌های فصل قبل که در فصل سوم توسعه پیدا کرده‌اند، اریکا خواهر لوکاس است که از یک شخصیت ثانوی بامزه که گهگاهی مزه می‌پراند، به یکی از مهره‌های اصلی هاوکینز تبدیل می‌شود. اریکا دختر نوجوان بسیار باهوش و زبلی است که به دلیل ترس از قضاوت‌های محیط خود، حاضر به قبول نفس واقعی خود نیست ولی به مرور ناچار به پذیرش واقعیت است. قسمت جذاب ماجرا اینجاست که اریکا متوجه می‌شود «نرد» بودن، اصولا به معنای این نیست که فرد باید موجودی ضداجتماعی، معذب و منزوی باشد و این درس بزرگی است که نه فقط برای یک دختر نوجوان در دهه هشتاد آمریکا، بلکه اکنون نیز بسیار مفید است.

از دیگر شخصیت‌های جدید و مهم فصل سه سریال Stranger Things، شخصیت رابین است. در ابتدا به نظر می‌رسد که او قرار است یک هدف رمانتیک برای استیو باشد، اما خیلی زود متوجه می‌شوید که رابین نه تنها یک شخصیت سه بعدی است، بلکه یکی از بهترین شخصیت‌هایی است که در Stranger Things مشاهده شده است. او دختر بسیار باهوشی است که به یک عضو حیاتی در رابطه دوستی میان استیو و داستین تبدیل می‌شود، علیرغم اینکه در ابتدا از آن دو ابراز بیزاری می‌کند. استیو کاملا نسبت به فصل اول متحول شده است و داستین نیز شاید از نظر عقلی، بیشترین رشد را نسبت به سایر دوستانش داشته باشد. این دو شخصیت در کنار رابین، توانسته‌اند تمام کلیشه‌های رایج در آثار مربوط به نوجوانان را بشکنند. رابین دختری برای نجات دادن نیست، استیو آن نوجوان قلدر که سزای اعمالش را می‌بیند نیست و از همه مهتر‌تر، داستین پسر نوجوانی نیست که چون به علم و دانش و کامیک بوک و آثار فانتزی علاقه دارد، از داشتن یک رابطه سالم، عاجز باشد. رابطه میان استیو، داستین، رابین و اریکا، نه تنها بامزه، بلکه بسیار هیجان انگیز و یکی از نقاط قوت اصلی فصل سوم سریال Stranger Things است که باعث می‌شود تماشاگر بعد از انتهای سریال، خواهان آن‌ها باشد.

بخش عمده‌ای از جذابیت کاراکترهای سریال، ناشی از بازیگران آن است. در کنار هنرنمایی‌های جو کری و گلن ماتزارو، مایا هاوک از بازیگران جدید سریال است که کاملا تمام توجهات را با بازی خیره‌کننده خود، معطوف می‌کند و سورپرایز اصلی گروه بازیگری است. دیکر مونتگومری، اگرچه در فصل دو با وجود نقش کمرنگ و تک بعدی خود، توانسته بود استعدادهای خود را نشان دهد، در این فصل فرصت داشته تا شخصیت بیلی را بعد انسانی و در عین حال شیطانی ببخشد. جذابیت‌های ظاهری دیکر مونتگومری به همراه خباثت او، منجر به یکی از بازی‌های خوب سریال شده‌اند. با این حال نباید غافل شد که شخصیت خانم ویلر و بازی کارا بونو در سریال اضافی به نظر می‌رسد. کل ساب پلات کراش خانم میلر روی بیلی اضافی است که خوشبختانه خیلی زود به پایان می‌رسد و اهمیتی در کل روند داستان ندارد.

گیتن ماتاراتزو، جو کری و مایا هاوک در فصل سوم ستاره‌های واقعی سریال بودند و تعاملات این سه شخصیت از برجسته‌ترین لحظات سریال بود.
گیتن ماتاراتزو، جو کری و مایا هاوک در فصل سوم ستاره‌های واقعی سریال بودند و تعاملات این سه شخصیت از برجسته‌ترین لحظات سریال بود.

علیرغم ایرادات جزئی ذکر شده، داستان فصل سوم Stranger Things، با وجود چند شاخه بودن بسیار منسجم است. در ابتدای سریال، خیلی زود شخصیت‌ها به چند دسته تقسیم می‌شوند که هر کدام ظاهرا هدف مشخصی دارند. نقطه مثبت، توانایی سازندگان سریال در تعریف موازی این داستان‌ها و رساندن آن‌ها به هم است، بدون اینکه روند سریال دچار افت شود یا داستان‌ها جذابیت خود را از دست بدهند. در انتهای فصل سوم، تمام شخصیت‌ها به واسطه طی کردن روند داستان، در بازار بزرگ شهر هاوکینز به هم می‌رسند تا با ویلن اصلی سریال مبارزه کنند و برنده اصلی این نبرد، تماشاگری است که از هیجان و درامای ناشی از پایان این داستان‌ها، شاهد یک سریال خوب است.

همچنین، برادران دافر موفق به انجام کار سختی شده‌اند و برای فصل سوم، بزرگ‌ترین و خطرناک‌ترین هیولای دنیای وارانه را خلق کرده‌اند. مایند فلایر که به مرور رشد می‌کند، به مراتب از دموگورگون‌ها بزرگ‌تر، ترسناک‌تر و هیجان‌انگیزتر است و تماشای مبارزه اهالی هاوکینز با آن دیدنی است. سازندگان سریال به خوبی توانسته‌اند از سقوط داستان سریال به ورطه مسخرگی جلوگیری کنند و نبرد چند نوجوان در کنار سه فرد میانسال که قدرت یا تجربه خاصی هم ندارند، با این هیولای غول پیکر و جاسوسان شوروی نه تنها باورپذیر، بلکه دیدنی است. دیوید هاربور که به تازگی در نقش پسر جهنمی بر پرده نقره‌ای ایفای نقش کرده، در هیبت کلانتر هاپر، به مراتب دیدنی‌تر و جذاب‌تر از پسر جهنمی است. وینونا رایدر نیز در قالب جویس مثل همیشه دیدنی است و به شکل عجیبی، داستانی که برای هاپر و جویس نوشته شده، داستانی منطقی در دل دنیای Stranger Things است.

سریال Stranger Things از نظر فنی نیز بسیار موفق است. کل فضای سریال مانند فصول گذشته، طیفی از رنگ قرمز را در سکانس‌های خود دارد که اکنون به راحتی تماشاگر را به یاد خشونت سریال و البته دنیای وارانه می‌اندازد. با توجه به اینکه داستان سریال در دهه ۸۰ میلادی رخ می‌دهد، طراحی لباس و محیط کاملا یادآور آن زمان است و البته برادران دافر با دقت و وسواس زیاد، اشارات متعددی به فرهنگ پاپ آمریکای دهه ۸۰ داشته‌اند. برخی از نماهای سریال به یاد ماندنی هستند و مشخص است که چشم پشت دوربین، دید خاص و منحصربفردی دارد. موسیقی سریال نیز مانند همیشه، سرشار از حس نوستالژی و آهنگ‌هایی به‌یادماندنی و زیباست که تماشاگر بعد از دیدن سریال، برای گوش دادن دوباره به آن‌ها، به سراغ سرویس‌های استریم موسیقی می‌رود.

سریال Stranger Things در فصل سوم، ترکیبی زیبا، دیدنی و متناسب از درام، کمدی و هیجان است و پیشرفت آن نسبت به فصل دو، چشمگیر است. بازیگران به همراه سریال، از نظر هنری رشد داشته‌اند و بازیگران جدید نیز درخشان ظاهر شده‌اند. برادران دافر با آشنایی کامل به کلیشه‌های رایج آثار علمی تخیلی چهل سال گذشته هالیوود، موفق شده‌اند تا در کنار برانگیختن حس نوستالژی، اثری نو و تازه خلق کنند و با پایان بندی خوب این فصل، تماشاگر را برای فصل نهایی آماده کنند.

نقدنقد سریالنقد فیلمstranger things
دبیر تحریریه وبسایت لوکتو - منتقد سینما - مدیر تولید محتوا در PSPro - متالهد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید