Reza Ranjbaran
Reza Ranjbaran
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

سرگذشت یک مهندس


دیروز داشتن برای خودم در گذشته قدم میزدم که یکهو یاد یک اتفاق افتادم که هم تلخ بود و هم شیرین ، تلخ بود چون دقیقا تمام تلاش های چند ساله ام رو نتونستم اونطوری که میخوام به ثمر برسونم ، شیرین بود چون بلاخره تونسته بودم در یک حرفه دیگه مهارت کسب کنم و کارمند یک شرکت بشم کارمندی که جایگاهش خیلی بهتر از مهندسی عمران و مدیر پروژه شدن بود.

بر من چه گذشت

خوب منم مثل خیلی از فارغ التحصیل های عمران بعد از فارغ التحصیلی دنبال کار و رویایی ساختن یک ساختمان با تمام استانداردها و فرمول هایی بودم که توی ذهن خودم می پروروندم اما علی رغم تمام تلاش های انجام شده با کلی مکافات تونستم فقط و فقط یک دستگاه آپارتمان 5 واحده درست کنم ودیگر هیچ.

خوب از اونجایی که هنوز داغ بودم و فکر می کردم میتونم رویایی خودم رو ادامه بدم ، وارد یک شرکت بزرگ شدم که نیاز به سرپرت عمران داشت حدود 3 سال اونجا مشغول بودم ولی باز هر بار می خواستم کار درست رو انجام بدم از مدیر خودم تا مدیرعامل همگی میشدن دشمن خونی من که چرا هزینه تراشی میکنی برای پروژه بگذار کارشان رو انجام بدم

توی همون اوضاع بود که یک پیشنهاد کار بهم شد در خارج از شرکت. بعد از اینکه از شرکت اومدم بیرون باز در یک پروژه مشغول به کار شدم. خداروشکر که اینبار توی مرحله فونداسیون سقف نبودم که بخوام هی حرص بخورم. در حین اتمام کارها بودم که گفتند دیگه به شما نیازی نداریم پروژه روبه اتمام هست و ما باید توی هزینه ها کاهش بدیم.

تصمیم نهایی

منم اومدم بیرون و اونجا بود که تصمیم گرفتم رشته ای که خیلی دوستش دارم بابتش دوره های مختلف محاسبات رفتم رو ببوسم بگذارم کنار ، چون دیدم هرچقدر هم که بدونی توی سیستم سنتی ساخت و ساز ما کسی برای حرفت ارزش قائل نمیشه پس با یک خداحافظی از اونجام هم اومدم بیرون.

حالا چه کنم

بلاخره که بیکار نمیشد بمونم و اینکه از مسافر کشی بدم میامد و دوست نداشتم برم توی خط و شروع به کار کردن روی ماشین کنم ، گذشت تا تونستم خوب جستجو کنم ببینم چه چیزی نیازه بازار کار هست برم توی اون سیکل. اون زمان بحث بازاریابی اینترنتی تازه شروع شده بود به بزرگ شدن و جایی که بتونه این مهارت ها رو آموزش بده زیاد نبود.

گشتم یک جایی رو پیدا کردم ، از اونجایی که خانواده بارها شاهد رفتن من به دورهای محاسبات سازه بود و دیده بود که من پس از هر بار رفتن میام گله و شکایت میکنم از بابت کار و میگن حرف منو گوش نمیدن خلاف آیین نامه عمل میکنن و از اینجور حرفا ، مخالف بود به غیر از پدرم.

من ثبت نام کردم ، و حدود یکسال دوره رفتم ، خوبی کار اینجا بود که تونستم با همون اندک دانشی که دارم یکسری کارها انجام بدم ولی خیلی کوچیک بود. با ماهر شدنم تونستم یک پروژه بزرگ بگیرم و کلی کار روش انجام بدم خیلی برام لذت بخش بود اینکه در کمتر از یکسال تونستم هم خرج کلاس رو دربیارم و هم جبران برخی هزینه ها رو داشته باشم.

گل اصلی کی بود

همینطور که در حال پیشرفت بودم یک روز یکی از دوستام بهم زنگ زد و گفت یک شرکت برای کارهای اینترنتیش نیاز به آدم ماهر داره که بتونه کارشونو مدریت کنه من که تشنه کار  قبول کردم ، خلاصه وارد شرکت شدم و تونستم با همون اطلاعات فروش اینترنتی شال و روسری خودشونو استارت بزنم خودم باور نمیشد که بشه.

ما اینقدر آماده نبودیم که وقتی بهمون سفارش میخورد نمیدونستیم چیکار باید انجام بدیم یکهو سر یک سفارش سه نفر آدم میفرتن که گیر بیارن .

منبع

کسب و کارشغل دومکارآفرینیاستقلال کاریبازاریابی اینترنتی
رنجبران هستم مدیر دیجیتال مارکتینگ شرکت سیمارو htts://rosarisimaro.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید