امروز وقتی معلم هندسه وارد کلاس شد برخلاف بقیه معلمها شروعی دردناک با آموزش درسش نداشت!
نکته جالب ماجرا این بود که کلاس درسی که مربوط به ریاضیات و... میشد تبدیل به کلاسی از فلسفه و سوالات مختلفی شد که ذهن هر انسانی رو درگیر خودش میکرد اما در نهایت بخش عذاب آور اما شگفت انگیز داستان جواب هایی بودن که یا اخرش به اصل و قانون رسیدیم یا واقعا کلی حرف زدیم تا یک جواب درست و حسابی پیدا کردیم. واقعا شاید هرکاری رو که شروع میکنیم یا اصلا از روی ناآگاهی و از روی اجبار و متحمل کردن یک سری کارها به خودمون اون ها رو انجام میدیم، نمیدونیم که چی میخوایم یا چی هست!
بعضی موقع ها شاید یک سوالی از ما بکنن که ما ساعتها درگیر جواب دادن به اون سوال باشیم اما میبینین با پرسیدن یه سوال در جواب به همون سوال، پاسخ نهایی رو دادین و قبول شدین.
ما توی این دنیا نیومدیم فقط زندگی بکنیم و تهش زندگیمون با مرگ خاتمه پیدا کنه. ما توی این دنیا اومدیم که زندگی بکنیم و خوشحال باشیم و کارهایی که مارو خوشحال میکنن از سر دانایی و آگاهی کامل انجام بدیم. اون وقت هست که میبینیم وقتی یک کاری رو انجام میدیم چقدر برامون شیرین و لذت بخشه حتی اگه از اون کار نفرت داشته باشین.
سخن پایانیم با شما این هست که تمام توجهتون رو به هرکاری که انجام میدین داشته باشین و نذارین مغزتون با حرفای خودش شمارو از لذت بردن و نگاهتون به کارهاتون دور کنه. پس بیاین باهم فلسفه هرکاری که انجام میدیم رو بدونیم و با علاقه از این زندگیمون بهره ببریم تا پشیمون نشیم.