«جهان تنها آن چیزی نیست که به آن نگاه میکنیم، آن تصویری هم که در ذهن ما تداعی میکند نیست.» این را دوستی میگفت که تصویرهای ذهنی غریبی داشت، به آسمان و ستارهها که نگاه میکرد دنیای دیگری میدید. همین که کسی به آسمان نگاه کند برای خودش عجیب است، دیدن فضایی که بیشتر گسترهی دید انسان را در طول تاریخ به خود اختصاص داده و هر روز محوتر میشود، آنقَدَر محو که شاید بشود گفت دیگر کسی آن را نمیبیند.
همین یک هفته پیش بود که تصویری دیدم، آن را اینجا قرار میدهم تا شما هم ببینید
و جملهای در ذهنم گذشت: «اگر به جای من سروی گزیند دوست حاکم اوست» و همینطور ذهنم داشت با این حرف و حروف بازی میکرد. به گوشه و کنارهای مختلف آن میرفت و برمیگشت:
و خیلی چیزهای دیگر، مربوط و نامربوط در ذهن و خیالم گذشت. تازه آن وقت بود که یادم آمد شعر این بود: «اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست»
گمان میکنم در ذهنم همچین اتفاقی افتاده باشد:
تصویر + اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست + باغبان حرامت باد زین چمن چو من رفتم، گر به جای من سروی غیر دوست بنشانی ( و همه اینها را با خوانشها و آوازهای مختلف) = اگر به جای من سروی گزیند دوست حاکم اوست
تلگرام جارگوشه
توئیتر جارگوشه