☆◇Moonwalk◇☆
☆◇Moonwalk◇☆
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

خرده شعر نویسی

  1. سکوتِ سفید

یه روزی دوباره آسمون روشن شده، روم تابیده نور

چشمم رو میگیره زود، اون خواب رو یادم رفت چه زود

بیدار شدم بی حس و بی هوش، زندگی رو کردم دوباره شروع!

بعدِ صبحونه زدم بیرون، رفتم میون این شهرِ شلوغ

بارون بارید آروم آروم، راه می رم توی خیابونِ بی روح

ساختمون های بلند، جاده خاکستریِ سرد

مَحو شدن چه حسی داره بین چتر های بی رنگ؟

آدم ها سیاه، آسِمون سفید، منم و این پیاده رُوی خاکستری

صدا بلند نمیشه از هیچ بنی بشری، گوشم رو پُر می کنه صدای سکوتِ سفید

لب ها بی صدا، گوش ها تیز و چشم ها باز!

گُم شدم تو این شلوغیِ سیاه باز!

ساختمون های بلند، جاده خاکستریِ سرد

محو شدن چه حسی داره بین چتر های بی رنگ؟

مردم حرف می زنن اما صدایی نمی یاد

من فریاد می زنم اما جوابی نمی یاد...

گوشم رو پُر می کنه صدای سکوتِ سفید...
گوشم رو پُر می کنه صدای سکوتِ سفید...


۲. سیاه چاله

کتاب تو دستم، هندزفری تو گوشم

بوی کتاب می پیچه تو مشامم

تکیه دادم به صندلی مترو

می بینم پاییزِ پشتِ شیشه رو

پیاده شدم از مترو پریدم پایین

رفتم تو پیاده رو دیدم نیستم رو زمین

همه چی دود شده هیچ خبری نیست

هیچ صدایی از اینجا بلند نیست

سیاهیِ دود میگیره پاچمو

می کنم تجربه سقوطِ آزادشو

موهام پرواز می کنن تو فضا

من معلق می مونم مثل حباب

همه چی دود شده اینجا خبری نیست

هیچ صدایی از اینجا بلند نیست

سیاهه اینجا مثل سیاه چاله

یه نورِ بنفش اینجا می تابه...

سیاهه اینجا مثل سیاه‌چاله...
سیاهه اینجا مثل سیاه‌چاله...


۳.چراغ راهنمایی

زرد و قرمز و سبز فسفری

دقیقا مثل چراغ راهنمایی

یه وقتا قرمزم قرمزِ عنابی

یه وقتم زردم زرد حنایی!

سبز هم شاید خیارشورِ تو قوطی!

زرد و قرمز و سبز فسفری

دقیقا مثل چراغ راهنمایی

جیغ می زنن احساساتم مثل رنگ های چراغ راهنمایی

می سوزونه قرمزش، می خنده زردش، غرق می شه فسفری ...

زرد و قرمز و سبز فسفری

دقیقا مثل چراغ رهنمایی

یه وقتا قرمزم قرمزِ عنابی!

یه وقتم زردم زردِ حنایی!

سبز هم شاید خیارشورِ تو قوطی!...

جیغ می زنن احساساتم مثل رنگ های چراغِ راهنمایی...
جیغ می زنن احساساتم مثل رنگ های چراغِ راهنمایی...


۴. تضاد

سیاهی قشنگه، ترسناک و بی صدا

می تپه قلبِ قرمزم،تو سینه بی صدا

ذهنم شلوغه و پر سروصدا

بیرون اما خالیه از احساس و صدا

گردشِ رگ هام توی جاده ی خون

خطوط افکار پیچ می خورن تو هم

قلب و مغز می جنگن با هم

سیاهی قشنگه، ترسناک و بی صدا

می تپه قلبِ قرمزم، تو سینه بی صدا

ذهنم شلوغه و پر سر و صدا

بیرون اما خالیه از احساس و صدا...

خطوط افکار پیچ می خورن تو هم ،قلب و مغز می جنگن با هم..
خطوط افکار پیچ می خورن تو هم ،قلب و مغز می جنگن با هم..


۵. آفتاب‌گردان

یه روزایی بعد سیاهی سفیدی میاد

بعدِ ماه همیشه خورشید میاد

بعدِتگرگ همیشه شکوفه میاد

یه روزایی کودک درونم به شوق میاد

خنده یه روز به لب میاد

شده که از سنگِ سخت یه گُل در بیاد

پژمرده بود آفتابگردون در آرزوی بارون

بارید بارون مثل یه رفیق ِ فابِ مهربون

یه روزایی بعدِ سیاهی سفیدی میاد

بعدِ ماه همیشه خورشید میاد

بعد تگرگ همیشه شکوفه میاد

یه روزایی کودکِ درونم به شوق میاد

خنده یه روز به لب میاد

شده که از سنگِ سخت یه گُل دربیاد...

بارید بارون مثل یه رفیق فابِ مهربون...
بارید بارون مثل یه رفیق فابِ مهربون...

#سودا_رشیدایی _ مرداد۱۴۰۲




★*☆♪ پایان ★*☆♪






















































































































































































بی صدازرد قرمزقرمز سبزچراغ راهنمایی
•.°☆...A silent painter☆°•.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید