ویرگول
ورودثبت نام
رسول شاکرین
رسول شاکرین
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

اینجا مکه، یک روز پس از ظهور

اصفهان، تکیه میرفندرسکی تخت فولاد
اصفهان، تکیه میرفندرسکی تخت فولاد


امروز اولین روز از سال ظهور است، دیروز امام آمد ‌و‌ تکیه زد بر کعبه و خودش را معرفی کرد. خداخواست که در مکه بودیم و امام را دیدیم، وگرنه در این شلوغی راه که همه آمده‌اند برای بیعت با امام، می‌ماندیم. آمده بودیم مکه برای تشییع نفس زکیه. نفس زکیه بر علیه سفیانی بسیار کار کرد و نقشه هایش را بر آب نموده بود، برای همین هفته پیش، سفیانی بین رکن و مقام ترورش کرد، چند ساعت بعدش هم آمد و گفت ما بودیم. یکی از همرزمان نفس زکیه گفت انتقام می‌گیریم، دیروز در صف ۳۱۳ نفر یار امام دیدمش، فهمیدم انتقام، ظهور امام بود. دیروز امام خطبه خواند. گفت شیعه باید قدرتمند باشد، گفت با سفیانی مذاکره نخواهیم کرد، راهش فقط نابودی او و یارانش است. همه تکبیر گفتیم. امام وعده داد که نفس زکیه با امام حسین رجعت خواهد نمود، از این خبر خوشحالیم، حالا بعد از هزاران سال، به هدفمان رسیدیم، زوال باطل را دیدیم، اما خودمان هم باید قوی شویم.

.

امروز نزدیک به چهل روز است که نفس زکیه شهید شده است. داریم هم بمناسب ماه اول ظهور و هم به مناسبت چهلمین روز شهادت نفس زکیه آماده میشویم. قیس ابن مسهر را دیدم، با ظهور امام رجعت کرده و سفیر مخصوص امام شده. چه به این مقام می‌آید این پیک سابق امام حسین. پکر بود، پرسیدم چه شده؟ گفت یکی از دوستان نفس زکیه، پیام داده که راه مذاکره با سفیانی غیرمحتمل نیست، سفیانی هم کنایه زده که ممنون، مذاکره بی مذاکره. می‌گفت نفس زکیه کلی از او دفاع کرده اما الان او بر طبل مذاکره با قاتلین نفس زکیه می‌زند. میشناسمش، گویا چندین سال پیش در سرزمین سفیانی تحصیل علم می‌کرده و تا سید خراسانی فتوای قیام برای ظهور داده، آمده برای شمشیر زدن. گفتم حالا چه شده؟ قیس برآشفت، گفت: نمیبینی پا بر روی حرف امام گذاشته؟ از صبح، سربازان امام زمان عصبانی شده‌اند، می‌گویند چرا ما را این گونه ملعبه دست سفیانی کرده، آن هم در زمانی که به بیدا رسیده‌ایم و فرورفتن یاران سفیانی در زمین و شکست او نزدیک است؟

.

نمیدانم در دل امام چه میگذرد، فقط میدانم این حرکت باعث شده که روح انتقام در دل سربازان امام زمان بیشتر شود، بیشتر به خون سفیانی تشنه شده‌اند. آن فرد را هم طرد کرده و می‌گویند افسوس بر او که سالها شمشیر زدن را تباه کرده. داریم برای جنگ با سفیانی آماده می‌شویم تا او هم بداند که ما با او هیچ مذاکره‌ای نداریم. قیس می‌گفت خداوند به قلب امام الهام کرده که پیروز این نبرد ما هستیم، به سربازانت بگو غمگین نباشند که من با شما هستم.

روح پدرم شاد. میگفت چندین سال پیش چنین چیزی اتفاق افتاد، چند روز قبلش حاج قاسم ترور شده بود و سیدخراسانی گفت با فرزندان ابوسفیان مذاکره نمی‌کنیم. یکی از دست اندرکاران آن روزگاران هم چنین کرده بود. سربازان سیدعلی از ذلتی که به جان خریده بود، عصبانی بودند. همین عصبانیت از فرزند ابوسفیان که سردمدار آمریکا بود، باعث شکست آمریکا و خروجشان از ارض مقدس بود. پدرم می‌گفت یادتان باشد، اگر بودید و امام را دیدید، حواستان باشد تنهایش نگذارید، حواستان باشد کاری نکنید که سفیانی شاد باشد و قلب امام به دردبیاید.

کاش پدرم بود و این روزها را می‌دید که با عصبانیت از سفیانی، به سمت بیدا می‌رویم.

کاش پدرم بود و پیروزی حق و تحقق وعده الهی را می‌دید....

بنده ضعیف حضرت حق، ادبیات خوانده و همچنان ادبیات خواننده، علاقه‌مند به علوم ارتباطات اجتماعی، در حوالی فرهنگ و هنر و رسانه، گوشه نشین حجره طنزنویس ها، ما بقیش رو هم بوق بذارید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید