واژه ها عموما دو معنی دارند، یکی معنای ظاهری که صورت کلمه القا میکند و دیگری معنای مفهومی که بستگی به این دارد واژه به چه چیزی القا شود یا در کجا به کار برود. مثل همین واژه افغان که اگر توی لغتنامه دهخدا دنبالش بگردی، میرسی به یک عالم اسم که معنایشان در ناله و زاری و فریاد جمع و جور میشود. فغان همانگونه که ترادف دارد با فریاد از استیصال، میتواند مجاز باشد به علاقه لازم و ملزوم برای جدایی؛ یعنی درد جدایی را که میکشی باید فغان برآوری از این درد. جدایی و فغان عین دو دوست کنار هم نشستهاند. اگر جدایی با فغان نباشد جدایی نیست و اگر فغان از جدایی نباشد فغان نیست.
البته در بحث معنای مفهومی، صحیحترین روایتش این میشود که افغان همان اوغان است، نام گروهی از ساکنان این سرزمین که افغانستان یعنی سرزمین اوغانها. همین افغان به عنوان یک صفت هویت ساز، شده دستاویز یک سری آدم. از خود افغانستان تا هرکجا که فکرش را کنی. توی افغانستان میگویند اینجا سرزمین افغانهاست و بقیه بروید بیرون، توی ایران هم که روشن است.
.
سیاست عاشق این است که مرز بزند. دوست دارد برای هرچیزی چهارچوب بتراشد و هرکسی را توی یک محدوده خاص بگنجاند. برای همین است میآید آدم را پشت یک سری خط به نام مرز محصور میکند یا تا میآیی حرف بزنی، از خط و ربط و مرز فکریات میپرسد. این سیاست است که بین تو و برادر همخونت خط میکشد و تو را قسمتی و او را قسمت دیگر میخواند در صورتی که در همه چیز با هم مشترکید. این سیاست است که تصمیم میگیرد یک جایی از تاریخ، محمود هوتکی نامی بیاید پایش را بگذارد زیر خرخره یکی از نالایقترین پادشاهان و جنایاتش سند بخورد به نام تمام مردم آن منطقه که ریشهای شود برای یک کینه کهنه که خودمان هم متوجهش نیستیم. این سیاست است که حتی درون خودت خط میاندازد که تو توی کشورت باشی یا نباشی. این سیاست است که افغان را با جدایی عجین میکند، در صورتی که او روزی عضو همین خانواده بوده و خودش را اهل کشور ایران میدانسته. سیاست است که رخنه در دین میکند. ای لعنت به این سیاست که همه چیزمان را گرفت.
.
توی مدرسه سیدالشهدا چند روز بعد از امضای تقدیرنامه، چه زیبا صاحبمان برایتان مهر زد. زبان روزه، شهید شدید. ایولالله.
اما یا امیرالمومنین. خودت ببین که با فرزندانت چه میکنند این حرامیان. خودت شاهد باش که دیروز چه شد. خودت ببین که به جرم عشق تو ما را میکشند و ما هنوز بیداریم. نگذار بخوابیم. بگذار بیدار باشیم. بگذار به جرم عشقت زنده شویم. نگذار وجدانمان بخوابد. پدرجان، تو فقط شاهد باش. تو ببین.