رسول شاکرین
رسول شاکرین
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

غباری میان مدینه

شهر مدینه در اوایل قرن بیستم میلادی
شهر مدینه در اوایل قرن بیستم میلادی

این که حکم ما را زده‌اند توی غربت و تبعیدگاه و آنان که نباید و نشاید را نشانده‌اند توی سرزمین مادری، اصلا‌ خودش یک روضه مکشوفه است. این که سالهاست داغ دلمان شده تا یک ایوان طلا به مدینه ببینیم، این که داغ دلمان شده یک بار که می‌رویم مدینه، کسی باتوم توی سر و صورتمان نزند که چرا گریه میکنید و شِرْک شِرْک نکند، خودش صفحه صفحه خطی خطی تاریخ است.
کاش فالگیر دوره گرد می‌آمد و با دستان سیاهش کف دستم را می‌قاپید و خط‌هایش را دنبال می‌کرد. میگفت فالُت خوبه کاکام. سپید بخت میشی. این خطو رفته تا آخر عاقبت قشنگُت. میشی یه دونه غبارو، حیرون وسط ای زمینو آسِمون...
بعد من می‌خندیدم و پر شالش عددی می‌گذاشتم که برود رد کارش. بعد آرام می‌رفتم تو کف کبوترها. حسرت میخوردم به حالشان که مرز برایشان تعریف نشده و روزیشان همه جا باز است و کرونا هم ندارند. بال می‌گشایند می‌روند هر کجا دلشان خواست. مثلا روی گنبد طلایی ارباب. مثلا روی خضرا گنبد پیغمبر. مثلا روی خاک‌های قهوه‌ای سوخته بقیع، دانه سق بزنند.
اما خوب قشنگ‌تر از کبوتر شدن، یک دانه غبار شدن است که می‌رود روی عرشه نسیم و هوهوی باد می‌شود سکاندار و هر کجا که شد عشق است.
راستش را بخواهید وسط متن زد به سرم که خیلی‌ها سالها پیش غبار شدند و رفتند اول تبرک به کربلای حسین، سپس اجازه ای از محضر شاه گیتی امیرالمومنین و نهایت همسفر باد تا خود مدینه و نشستن روی قبر فاطمه‌ای که ما نمی‌دانیمش، اما آن افلاکی‌ها خوب می‌شناسند.
غبارهایی که حالا آرام آرام باقی ماندشان را می‌آورند محض تسلی این که ما بدانیم فراموش نشدیم و هنوز آدمیم. آدم‌هایی که حالا هر کدامشان را گمنام توی دانشگاه و محله‌ای دفن می‌کنند که ارتباط قشنگ وصل شود به حضرت مادر. چه چیز زیبایی. غباری در مدینه و استخوانش توی شهر ما. شک ندارم که خوب خط می‌دهد...
حداقل برای ضایع نشدن فالگیر هم که شده، خط دستمان را طوری پیچ و خم بده که بشود هرآنچه فالگیر غربتی می‌گوید. ما هم بشویم یک دانه غبار معلق توی آسمان. بعدِ کربلا و نجف، بیاییم مدینه نشینی، کنار شما. بشویم غبار دری از درهای بهشت که تا خواستی در بهشت را بگشایی، از آن بالا سر بخوریم پایین و بیفتیم زیر پایت. عین خیلی از غبارهایی که حالا آنجاست. عین قطره های خونی که با غبار، پاک‌ شدند و نشستند روی در بهشت تا شما در بگشایی.
بله. این گونه است. همه دوست دارند غبار شوند، حتی کافر روز قیامت آرزویش غبار شدن است، اما شما که من حیا میکنم بخوانمتان مادر، دست این بچه ها را که رها نمیکنید. همین دنیا غبارمان کنید که آرزویمان فقط آرزو نماند.

مدینهفاطمیهشهیدشهادتکربلا
بنده ضعیف حضرت حق، ادبیات خوانده و همچنان ادبیات خواننده، علاقه‌مند به علوم ارتباطات اجتماعی، در حوالی فرهنگ و هنر و رسانه، گوشه نشین حجره طنزنویس ها، ما بقیش رو هم بوق بذارید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید