چند وقت پیش مطلبی رو خوندم که یکی از استارتاپ ها از شکستش صحبت کرده بود منم بنظرم رسید چندتا نکته ذکر کنم قبلش میگم نظر شخصیمه و ممکنه به احتمال زیاد اشتباه باشه ولی این حرفها رو کسی داره میزنه که خودش مالک 4تا استارتاپ که بدون کوچکترین سرمایه گذاری تونسته 2 تاشون رو به درآمدزایی معقولی برسونه اونم بدون vc یا اینوستور
اینکه مالک استارتاپ بگه چون ظرف یکسال به نتیجه نرسیدیم برای اینکه فرصت های دیگه مون رو نسوزنیم خییلی زود تصمیم گرفتیم اگزیت کنیم حرف درستی نیست اگه فرصت رو جای دیگه ای میبینی چرا سرویس و محصول تولید کردی؟! و شاید همین طرز تفکر که احتمالا فرصت های دیگه جای دیگه هست مانع تلاش 360 درجه مالکین بشه
همه ی آدم ها بزرگ همین سختی ها رو پشت سر گذاشتند و البته بعضی هاشون بجایی رسیدند و بعضی هام در لابه لای تاریخ گم شدند و فقط اسمشون موند مثلا نیکولا تسلا (نابغه فراموش شده دنیای الکتریسیته)، اگر فاندر شدن کار ساده و روتینی بود همه انجامش میدادند شوربختانه این جو که اگر سرمایه گذار گیر نیاوردی همون بهتر که بزاری و بری داره در اکوسیستم عادی میشه، در حالیکه استارتاپی ارزشمنده که خودش با بوت استرپینگ به یک نقطه ای ولو کوچک (تامین هزینه های روتین تیم) رسیده باشه و بشه بیوتی کانسپتی که سرمایه گذارها دنبالش باشند برای سرمایه گذاری. تلاش کنه خودش رو به یک kpi برسونه حالا چ یوزر چ درآمد که بنظرم درآمد ولو اندک مهمترین مسئله برای یک کسب و کار نوپاست چون بقا استارتاپ در ابتدای راه به اون بستگی داره ادامه کارش بدون سرمایه گذار بهمان درآمد اندک وابسته است که اگه ایجادش نکرده باشه مثل آدم کم خونی میمونه که نای راه رفتن هم نخواهد داشت.
رسیدن به درآمد اندک بظاهر ساده روغن فاندرها رو میکشه ممکنه تا مرز خرد شدن استخوان درد داشته باشه، از خواب و خوراک میندازشون، ممکنه حقوق پرسنلشون رو بدن ولی جیب خودشون خالی باشه همینش قشنگه اتفاقات دردناک و سهل و ممتنع و پر چالش این مسیره که مثل یک بازی پر هیجان فوتبالش میکنه، این مسیر پر است از اشک و لبخند پر است از استرس و هیجان پر است از خبرهای لحظه ای خوب و بد پر است از توکل و اعتماد بنفس و گاهی نا امیدی کامل :( و همیناست که داستانهای شنیدنی بعد ازموفقیت رو میسازه .
اعتقاد دارم فاندر استارتاپ باید زمین بخوره تا آب دیده بشه باید خاک بخوره و دود چراغ صورتش رو سیاه و روغنی کنه باید اینقدر نه بشنوه تا براش عادی بشه باید پوستش کلفت بشه و الا به اندک نسیم مخالفی ممکنه عقب نشینی کنه (بهیچ عنوان منظورم اون استارتاپ مذکور نیست ممکنه اونها ظرف همون مدت کوتاه اینها رو تجربه کرده باشن ) و اینم زمانی اتفاق میفته که مالکین استارتاپ ها خودشون چندین سال تجربه زیر دست کار کردن رو داشته باشند. درحال حاضر اکثر وی سی های خوب روی استارتاپ هایی سرمایه گذاری میکنن که مالیکنشون بیش از 30 سال سن دارند و از سالهای پر هیجان جوانی کمی فاصله گرفتن و باتجربه شدند.
کاری به اون استارتاپ ندارم شاید کارشان درست بوده اما بده که اتمسفر اکوسیستم استارتاپی به این سمت بره که هنوز محصولش رو به مرحله mvp هم نرسانده اند و یا یوزر حداقلی هم ندارند ولی بدنبال میلیاردها تومان جذب سرمایه هستند و در واقع اصل کار که توسعه و تمرکز روی کسب و کار و مشتری است رو فراموش میکنند و مایلند با زحمت کم رشد سریع داشته باشن رشد سریع محکوم به شکسته محکوم به پرت شدن ته دره است .
بنده و خیلی از فاندرهای دیگه بارها طعم تلخ شکست، طرد شدن، نه شنیدن، شرمندگی جلوی پرسنلی که دوستش داری و نمیتونی تامینشون کنی تا تو تیم بمونن، طعم تلخ ناامیدی طعم تلخ چک برگشتی آنهم وقتی پای مذاکره با سرمایه گذار بزرگ هستی رو چشیدم ( حتی بدتر که اینجا جای گفتنش نیست، اونایی که تجربه اش کردن میدونن)، با سرمایه گذار ترم شیت اولیه امضا کردیم و بعدش زدن زیر همه چی این اتفاق مثل سیلی که آدم چند دور دور خودش میچرخونه اونم زمانی که روی فاندریز و جذب پول حساب کردی تایم تیبل بستی برای اجرای کمپین یا توسعه تیم و محصول اما درست در زمانیکه باید پول تزریق بشه یهو تمام برنامه های شما نقش بر آب میشه
تو این شرایط اگه پلن B نداشته باشی محکوم به نابودی هستی اگه برای خودت درآمد متوسطی رو نساخته باشی احتمالا باید بزاری بری بنابراین شدیدا و اکیدا توصیه میکنم اول استارتاپ رو به حداقل ها برسونیم بعد بریم سراغ vc سرمایه گذار، فرشته و ...
ما در این اکوسیستم نوپا پر از استرس، چالش و پر از ریسک های محیطی داخلی و تحریم های خارجی آدم هایی رو لازم داریم که سخت و طاقت فرسا و هوشمندانه کار کنند و با یکسال و اندی کار کردن کنار نکشن شاید این فاندر های محترم آن استارتاپ چالشهای جدی رو تجربه کرده باشن ولی بنظر یکسال و نیم زمان کمی برای عقب نشینی و تسلیم شدنه .
راه انداختن استارتاپ یه نوع پوز و شومن بازی شده که یه سری جوون پر انرژی و خوشحال دورهم جم میشن و میرن تو شتبادهنده یا فضای کار اشتراکی و بعد از یکسالم بعد از کمی دیده شدن در ایونت ها و رسانه ها بواسطه ی شتاب دهنده ای که تو پورتفلیوش هستند و شرکت در ایونت های پر هیاهو با جایگاه سازی برای خودشون میزنن بیرون و میرن سراغ یک کار دیگه تنها مزیتش اینه که بعد از یک نیم دهه آدمهای متخصصی داریم که بدرد این اکوسیستم میخورن نه استارتاپ های خودساخته ی پول ساز غافل از اینکه اگه دنبال رشدیم باید بشینیم پای صحبت مشتری تا پرسونای مشتری رو بهتر بشناسیم و محصول مطابق میلش توسعه بدیم درسته گفتن ایونت مارکتینگ و یا پرسنال برندینگ به فروش کمک میکنه این مکمل فعالیت های اصلی فاندره نه کار اصلیش
جیسون فرید مدیر عامل بیس کمپ از جمله آدمهای خودساخته که آجر رو آجر گذاشته تبدیل شده به یک کسب و کار بزرگ تو کتاب دوباره فکر کن میگه استارتاپی که دنبال راهی برای سوددهی نباشه کسب و کار نیست یک سرگرمیه پس بعد از اینکه محصول اولیه MVP رو سریع تولید کردی دنبال فروش و کسب درآمد و نهایتا سوددهی باش و الا دیر بجنبی 1 سال گذشته و کلی بدهی بالا میاری و حقوق معوقه تیمی که استخدامشون کردی . هدف گذاری شفاف و اندازه گیری خودت و تیمت برای رسیدن به هدف یکی از کلیدی ترین و تلخ ترین کارهایی که انجامش میتونه منجر به موفقتت بشه.
بقول جف اولسون در کتاب برتری خفیف اگر همان کارهایی که انجام می دهیم برای بقا را مستمرا تکرار کنیم به موفقت خواهیم رسید، مشکل اینجاست که ما تو یک موج سینوسی حداقل شکست وسط بقا داریم حرکت میکنیم تا یکم کار خوب انجام میدیم و از شکست فاصله میگیریم باز خیالمون راحت میشه و اندازه گیری نظارت کار سرسختانه رو کنار میزاریم باز همین باعث میشه افت کنیم در صورتیکه تو اون نقطه متوسط که اسمش رو میزاریم بقا همون حجم فعالیت رو ادامه بدیم احتمال زیادی وجود داره که به موفقیت برسیم .
همه علی بابا رو میشناسیم با 50 شصت میلیون تومان تبلیغات شروع کرد و الان ماهی 100 هزار بلیط هواپیما رزرو میکنه کلی هم سرمایه گذار دنبالش بود تا یکی از بهترین هاش رو خودش انتخاب کرد و رقم خوبی رو در ازای سهم کمی فاندریز کرد، بیایم پایینتر احتمالا کسی خبر نداره اما اقامت 24 تو همین موقعیته و بی سرصدا داره کارش رو انجام میده ولی اینقدر جذاب شده که هر سرمایه گذاری آرزو داره مالکش بشه . پس بجای اینکه تو چهارتا همایش شرکت کنیم و هی شومن بازی در بیاریم تا حباب تو خالی از خودمون نشون بدیم بشینیم کار درست رو انجام بدیم و استارتاپمون رو پخته کنیم یواش یواش صدای پای سرمایه گذار خوب رو هم خواهیم شنید. البته این دلیل نمیشه که اگه کار خوبی هم انجام دادیم بی سرصدا از کنارش بگذریم نه اگه واقعا کار اساسی انجام دادیم باید وایرالش کنیم همه ببینن اما حباب تو خالی نباشه که تهش خودمون متضرر می شیم.