rasoul_lotfi222
rasoul_lotfi222
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

ژورنال به چه کار می‌آید؟

گفتاری در باب ظرفیت‌های ژورنالیسم و نسبت آن با اندیشه

✍️ حجت الاسلام احمد رهدار


?برای تأمل عمیق‌تر بر روی موضوع ژورنالیسم اندیشه‎ای می‌توان قیاسی از جنس کاری که جریان روحانیت در طول تاریخ انجام داده‌ است، با این موضوع داشت. روحانیت یک لایه‌ی تخصصی دارد مانند فقه، اصول، تفسیر، اخلاق، فلسفه و... که معمولا در شرایط قبض و خفقان سیاسی حکومت‎ها، بیش‌تر در آن لایه می‎رفتند و درس می‎خواندند و به ادبیات کاملا تخصصی در این زمینه می‌پرداختند.

ژورنال به چه کار می‌آید؟
ژورنال به چه کار می‌آید؟


?اما روحانیت چون داعیه‌ی رهبری اجتماع را داشت، حتی در همان موقعیت‌ها ناگزیر بودند که یک بستر یا تریبونی برای ارتباط بین خود و لایه‌ی عمومی‎تر فراهم کنند که این بستر سنتی، کار منبر بوده است. منبر جای حرف‎های تخصصی نبود؛ بلکه این‌ حرف‎ها را با حوزه‌ی نیازمندی‎های روزمره‌ی مردم تطبیق می‎دادند.

?تقریبا از اوایل حکومت قاجاریه همین منبر هم تقریبا جواب‌گو نبود جواب ندادن نه به این معنا ‎که باید حذف می‌شد، بلکه می‌بایست کارهای دیگری هم صورت می‌گرفت؛ زیرا در آن زمان به علت ایجاد بستری مانند روزنامه، پخش و انتشارِ شبهات در جامعه طبیعی بود. چون روزنامه این قابلیت را داشت تا شبهه‎ای را که فقط برای شخص بنده ایجاد می‌شد، تا یک هفته و یک ماه بعد در یک قلمرو خیلی وسیعی پخش کند.

?بنابراین اگر روحانیت می‎خواست روی همان بستر سنتی خودش ـ یعنی منبر ـ حرکت کند، خیلی از چیزها را از دست می‎داد؛ یعنی یک درصد کمی از شبهات را می‎توانست پاسخ دهد. ضمن این‎که مواجهه‌ی عمومی روحانیت با جامعه هم فقط پاسخ به شبهات نبود؛ به این معنا که آنان برنامه‎ها و اهداف ایجابی را هم باید دنبال می‎کردند.

? البته باید به این نکته هم توجه کرد که منبر با رسانه تفاوت ماهوی دارد و برای دو عالمی متفاوت‌ند. من زمانی بالای منبری آیه‌ی شریفه‌ی «رب شرح لی صدری...» که خدا به حضرت موسی(ع) برای هدایت فرعون به او آموخت را خواندم. زمانی که پایین آمدم یک جوانی به من گفت: «این چه آیه‎ای است! نه تو موسایی و نه ما فرعونیم. برای چه این را می‎خوانی!؟» گفتم اتفاقا اشتباه فکر کردی. روی منبر، من موسی هستم و پای منبر، شما فرعونید. شأن منبر شأن موسایی‎ست؛ شأن نبوی و هدایت است و شما هم که از خانه‎ به راه می‌افتید و می‎خواهید مجلس بیایید، اگر این نیت را نداشته باشید که در مجلس امام حسین(ع) انانیت و فرعونیت خود را گم کنید، اصلا برای چه می‎آیید! این‎جا حتی شخص بنده‌ی سخنور هم که بالای منبر هستم، مخاطب خویشم؛ یعنی شخص من با فرعونیتش با مخاطب شریک است؛ ولی در رسانه این‌گونه نیست. رسانه شأنیت هدایت ندارد؛ از این حیث تفاوت ماهوی‎ست.

?اما ما اکنون در عصر جدید به سر می‌بریم و فرار از آن بی‌معناست. پس یکی از کارهایی که روحانیت در این مقطع انجام داد و از قضا سر سفره دیگران صورت گرفت، به این معنا که خودش مبدع آن نبود، بلکه اتفاقی افتاده بود و روحانیت از آن خوب استفاده کرد؛ هم فضای سبک نگارش جدید بود ـ که بنده معتقد هستم این نگارش جدید در ایران معاصر ما با منشئات قائم مقام فراهانی رقم می‎خورد و هم خود تریبون و قالب.

?یعنی تریبون روزنامه، تریبون کتاب‎ها، حتی کتاب به سبک رمان. ما در زمان ناصری مجتهدی داریم که رمان‎های خوب و دقیقی نوشته بود. سبک‎های متنوعی از رمان وجود داشته مانند الگوی گفت‌وگوهای تخیلی «گفتم گفت». تقریبا حدود شصت روزنامه در آستانه‌ی مشروطه وجود داشت که قریب به نصف‌شان مستقیما توسط روحانیت مدیریت می‎شده و اکثر باقی‌مانده این‎ها وابسته به روحانی‎ها بوده است؛ البته با وجود همه تضادی که با یک‌دیگر داشتند.

?از آن اتفاقی که در بنیانی‎ترین لایه‌های فکری روحانیت رخ می‎دهد تا تبدیل آن به فرهنگِ ساری و جاری مردم، اندیشه باید مقاطعی را طی کند؛ زیرا نفس آن اندیشه، به مردم جوابی نمی‎دهد و حتی گوشی برایش نیست؛ زیرا سنگین می‌باشد. بنابراین همان کسانی که کارشان بحث‎های کاملا تخصصی بود، توانسته‎اند با جامعه یک نحو ارتباطی بگیرند که سرِ گردنه‎های تاریخی، جامعه را هدایت کنند و نهضت‌های تاریخی ایجاد کنند و نقش مردم را در جامعه به آنان نشان دهند.

?هم‌چنین دیگر متفکرانی هستند که می‌خواهند در بستر رسانه‎هایی مثل روزنامه و مجله تریبونی داشته باشند که بتوانند با عموم مردم تفکرشان را به اشتراک بگذارند. آن چیزی که سریع به ذهن انسان خطور می‌کند، این است که خود این بستر باید قابلیت حمل آن اندیشه را داشته باشد؛ آیا رسانه‎های مدرن اعم از روزنامه، مجله و تلویزیون  این‎ قابلیت را دارا هستند؟ بنده تردید جدی دارم. به همین علت فکر می‎کنم کارکرد ویژه رسانه‎هایی مثل روزنامه و مجله، پاسخ دادن به سؤالات عمومی نیست، بلکه طرح پرسش‎هایی‎ست که می‎تواند زمینه‎سازیکند برای این‎که در جای دیگر و به شکل دیگری پاسخ داده شود و این کار کمی نیست. یعنی مطبوعات بستری است تا یک متفکری پرسش‎های خود را با عقلانیت جمعی به اشتراک بگذارد.

?باید به این دقت کرد که نظر با نظریه متفاوت است و مردم نوعا صاحب نظر هستند نه نظریه. نظریه ترکیبی از نظرهاست؛ ترکیب ویژه‌ی آکادمیک، متدیک و کارشناسانه و معمولا هم فردی تولید نمی‌شود؛ هرچند به فرد نسبت داده می‎شود. یعنی این طور نیست که تمام نظرهایی که ترکیب یافته‎اند و برآیند آن‎ها این نظریه را ساخته است، توسط یک شخص صورت گیرد؛ هنر نظریه‌پرداز این بوده که یک صورت و ترکیب جدیدی بین نظرها برقرار کرده است.

?به نظر من آن اتفاقی که در روزنامه‎ها و مجله‎ها می‎افتد، این است که آدم‎های اهل نظر، نظرهایشان را در یک بستری به اشتراک می‎گذارند و آدم‎های خوش‌ذوق این سمفونی را خارج از این بستر مجله و روزنامه تبدیل به نظریه می‎کنند. اتفاقا اگر این مجلات نباشد، فرایند تولید نظریه در محافل آکادمیک مثل دانشگاه‎ها و پژوهشکده‎ها قطعا به کندی پیش خواهد رفت؛ یعنی مجلات با همه‌ی شأنیت غیرعلمی‎ای که دارند، نقش کاتالیزوری را ایفا می‎کنند تا نظرها به نظریه تبدیل شوند و این چیز کمی نیست.

? طرفه این که اگر این مقدمات را درست چیده باشم، آن وقت می‎توانم بگویم که عجیب است که چرا صاحبان نظریه در کشور ما کم‌تر به این بستر اعتنا می‎کنند. امروز مسلم و واضح شده که علم به ویژه در جهان سوم خودش از منطق درونی خود تبعیت نمی‌کند؛ یعنی این طور نیست که پروژه‌ی علم ضرورتا با روش‎های برهانی جلو برود. معرفت در بردار جمع خودش محل تلاقی مؤلفه‎های اندیشه‎ای و مؤلفه‎های غیراندیشه‎ای‎ست.

?مجلات و رسانه‎ها یک ظرفیت خیلی بالایی دارند که محل تلاقی مؤلفه‎های غیرمعرفتی با مؤلفه‎های معرفتی شود. درست همین‎جا آن اتفاقی می‎افتد که ژورنالیسم متولد می‎شود؛ یعنی ژورنالیسم نه کاملا فکری است و نه بی‌ارتباط با اندیشه. ما می‎گوییم در فضای کاملا ژورنال فکر تولید نمی‎شود، اما هیچ شده از خودمان بپرسیم پس چرا همه کسانی که در این ساحت وارد می‎شوند، نسبتی با فکر دارند! یعنی هیچ آدمی که نسبتی با فکر ندارد را دیده‌ایم که در این‎جا نقش‎آفرینی کند!؟ حتی در کارهای غیرمعرفتی‎اش.

?خانم لاله عشقی در مورد حضرت امام و انقلاب اسلامی یک مفهومی را جعل کرده که مفهوم خوبی می‌باشد. یک تحلیل عرفانی از تحقق انقلاب اسلامی است و عنوان کتابش را گذاشته «زمانی غیر زمان‌ها». خودش معتقد است که ما یک زمان ملکوتی داریم و یک زمان ناسوتی و اتفاقات بزرگ در تاریخ بشریت در محل تلاقی زمان ملکوت و ناسوت اتفاق می‎افتد. سپس می‎گوید ظهور آیت‌الله خمینی و تحقق انقلاب اسلامی در نقطه‌ی تلاقی زمان ناسوت و ملکوت است؛ به همین علت می‌گوید امام و انقلاب امام را باید خارج از زمان‎های معهود در ذهن بشری فهم کنیم؛ زمانی غیر زمان‎هاست.

? از این الهام می‎گیرم برای بحث ژورنالیسم؛ ژورنالیسم نقطه‌ی تلاقی دو چیزیست که به ظاهر با هم نسبتی ندارند؛ ولی وقتی به هم می‎خورند، یک اتفاقی را رقم می‎زنند که اتفاق میمونی‎ست،.یعنی محل تلاقی مؤلفه‎های غیرمعرفتی و مؤلفه‎های معرفتی‎ می‌شوند و درست این‎جا می‎شود محل تولد علم در جهان سومش، که جهان عین است نه جهان ذهن که جهان دومش است و نه جهان تکوین و نفس الامر که جهان اولش است.

?جهان سوم علم به رسانه، شهرت و تبلیغ نیاز دارد. در تاریخ علم کسانی که مشهور شدند و نظریه داشتند، اتفاقا بستر شهرت‎شان همین مجلات بوده است. ما فکر می‎کنیم همه‌ی آدم‎های فکور داخل جامعه ما به واقع همین آدم‎هایی هستند که در مجلات هستند. آدم‎های فکورتر بسیاری هستند که صرفا به علت این که نتوانسته‎اند بستری مثل این رسانه‎ها را درک کنند و امکانی برای حضورشان فراهم شود، هیچ وقت در تلقی عمومی عالم تلقی نشدند و هیچ موقع علم آن‎ها وارد فضای عمومی نشده است. عالم هستند، عمیق هستند ولی مفید نیستند؛ زیرا در صحنه نیستند.

?این اهمیت این فضاست. ما به این‎دلیل که ژورنالیسم یک ظرفیت منفی هم دارد، مانند غیرواقعی شدن، غیر اصیل شدن، انحراف و جابه‌جا کردن نسبت‎های اندیشه و سیاست، نسبت به آن بی‎اعتمادیم. اما فکر می‎کنم ژورنال هم خودش فی‌نفسه یک ظرفیتی دارد و هم یک امکانی برای تصرف در آن. به نظر بنده ما در حال آزمون و خطا از یک طرف و تمرین از طرف دیگر هستیم که نسبت خودمان را با این بسترهایی که ما تولید نکرده‌ایم ولی  به دست‌مان افتاده را تعیین کنیم. لذا به تاریخ مطبوعات و فراز و نشیبش هم که نگاه کنیم با همه تجربه‎های درست و غلطی که داشته‌ایم فکر می‎کنم، برآیند، برآیند مثبت و خوبی بوده است.

کانال ما در ایتا:

⚜️ @taammolat74

ژورنالیسمرسانهروحانیتتاملات
✍️رسول لطفی ?طلبه حوزه علمیه قم کارشناسی روانشناسی دانشجوی ارشد مدیریت راهبردی فرهنگ ?مطالعات: حوزه علم و فلسفه و سواد رسانه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید