ویرگول
ورودثبت نام
kkkeshavarzzz
kkkeshavarzzz
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

روایت دیگری از زندگی، کار و امید در زمان جنگ

ایران هشت سال درگیر جنگ بود و هر کدام از ما فیلم‌ها، خاطرات، داستان‌ها و کتاب‌های بسیاری از آن زمان دیده و شنیده و خوانده‌ایم. اکثرا پدرانی داریم که حداقل دوسال خدمت سربازی خود را در جنگ بودند و خیلی‌هامان کسانی را در فامیل دور ونزدیکمان داریم که لقب شهید، جانباز یا آزاده‌ را به دوش می‌کشند.

اما چیزی که همیشه از جنگ شنیدیم داستان بمب و موشک و دست خالی و سن کم رزمنده‌ها بوده که البته شنیدنیست ولی ایران را در طول هشت سال دفاع مقدس در نظر ما فقط تبدیل به جبهه و اسلحه و خشاب کرده و باعث شده تا لایه‌های عمیق‌تر و مهم‌تری از جنگ پنهان بماند. لایه‌هایی که اتفاقا در شرایط کنونی جامعه به آن‌ها نیاز داریم.

در خیال خیلی‌هامان مردم زمان جنگ فقط رزمنده‌های خط مقدم جبهه‌ها هستند و انگار نمی‌توانیم افراد دیگری را در شهرهای مختلف ایران تصور کنیم که درس می‌خواندند، کار می‌کردند، ازدواج می‌کردند و زندگی رضایت‌بخشی داشتند.

برای مثال یکی از موضوعات جالب در مورد اقتصاد زمان جنگ که درس بزرگی برای کار و تلاش در شرایط بحرانی به ما می‌دهد این است که شرکت‌ها، تولیدکننده‌ها وکسب و کارهایی که تا سال‌ها بعد از پایان جنگ بازار کشور را در دست داشتند و کمتر شرکت و کارخانه‌ای توان رقابت با آن‌ها را داشت، آن‌هایی بودند که در طول زمان جنگ با شرایط سخت و بحرانی حاکم بر جامعه پای کسب و کارشان ماندند و هیچ بمب و موشکی قادر به تعطیلی خط تولید و فروششان نشد.

یا یکی دیگر از داستان‌های عجیب و امیدبخش زمان جنگ را باید از زمان دزفولی‌هایی شنید که در زمان جنگ کم سن و سال بودند و به واسطه کم سن و سال بودنشان همه اعمال و رفتار و شرایط بزرگسالان را زیر نظر داشتند.

مردم دزفول جزو معدود مردمانی بودند که شهرشان را هرگز به طور کامل تخلیه نکردند و امیدی تماشایی و حماسی برای زندگی از خود نشان دادند. در یکی از قسمت‌های پادکست رادیو مرز زنی نقل می‌کند که با چشم‌های خودش بارها این صحنه را دیده بود که خانه‌ای با خمپاره و موشک ویران و حتی کسی از اعضای خانه کشته می‌شد ولی به فردا نرسیده، مردم آجر روی آجر می‌گذاشتند و بازسازی خانه را شروع می‌کردند. انگار که برای پافشاری روی امید، تلاش و زیستن با همه بدی‌ها، تلخی‌ها، سختی‌ها، شکست‌ها و از دست دادن‌ها لج کرده باشند.

شرایط اکنون جامعه هرچه که باشد هنوز به خرابی و نابسامانی زمان جنگ نرسیده اما سوال اینجاست که چه اتفاقی برای روحیه مردمی که ولع زندگی را در اوج جنگ به نمایش می‌گذاشتند پیش آمده که جز ناله و آه و غصه حرفی برای یکدیگر ندارند.

شاید بتوان دلیل آن را اینگونه توضیح داد که دشمن آن موقع، خارج از مرزهای وطن و مشخص بود. مردم بر سر اینکه باید با چه کسی مبارزه کنند وحدت داشتند و هنوز تخم بی‌اعتمادی میانشان کاشته نشده بود.

داستان‌ها به یادماندنی‌ترین محتواهای تاریخ هستند. اگر نه هیچ‌کس آدم و حوا را نمی‌شناخت.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید