رستا؛ جمع علمی-ترویجی
رستا؛ جمع علمی-ترویجی
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

مَکبِدِغ- قسمت چهارم

برای باز شدن راه روبه‌رو، دنده‌عقب بگیر!

مکبدغ چیست؟

اگر حال ندارید تا شمارۀ چهار نیم‌خط(جایی که اولین متن از سریِ مکبدغ منتشر شد) بروید و ببینید مکبدغ چیست، همین‌جا می‌گویم که این کلمه، سرآیند «مفاهیم کامپیوتری برای دنیای غیرکامپیوتری» است. در سری متن‌های مکبدغ به دنبال این هستیم که کمی از دریچۀ کلمات کامپیوتری به دنیای اطرافمان نگاه کنیم.

آن‌چه گذشت

در شمارۀ قبلی از مجموعۀ «مکبدغ» با مفهوم ددلاک (deadlock) آشنا شدیم. مثال علی و محمد را که می‌خواستند ناهار بخورند، یادتان هست؟ در آن مثال، علی و محمد روی هم رفته یک قاشق و یک چنگال بیشتر نداشتند، اما هر کدامشان برای این که ناهار بخورند نیاز به یک جفت قاشق و چنگال داشتند.

گفتیم که اگر علی قاشق را و محمد چنگال را بردارد، آنگاه هیچ‌کدامشان نمی‌توانند ناهار بخورند و اگر یکی به نفع دیگری از خودگذشتگی نکند و قاشق یا چنگالش را به نفر مقابل ندهد، تا ابد در این وضعیت می‌مانند و از فرط گرسنگی می‌میرند!

به این وضعیتی که علی و محمد در آن گیر افتاده‌اند، ددلاک (یا قفل مرگ) می‌گویند! اگر بخواهیم با کلمات کامپیوتری صحبت کنیم، در این مثال علی و محمد دو پردازه یا مصرف‌کنندۀ منابع یا process هستند که بر سر استفاده از دو منبع یا resource به نام قاشق و چنگال با هم رقابت می‌کنند.


رانندگان در کوچۀ تنگ

در مثالی دیگر، حالتی را تصور کنید که دو ماشین در کوچه‌ای تنگ روبه‌روی هم قرار گرفته‌اند.

هرکدام از ماشین‌ها می‌خواهد مسیر مستقیم خود را ادامه دهد، اما ماشین دیگری بر سر راهش قرار دارد. به نظرتان ماشین‌ها در این حالت باید چه‌کار کنند؟

مسلماً استفاده از فضای کوچه حق هر دو ماشین است. اما قبول دارید که اگر هر دو ماشین بر این اصرار بورزند که اِلّا و بِلّا من حق خودم را «همین الان» می‌خواهم و باید در همین لحظه جلو بروم، هیچ‌کدامشان نمی‌توانند از کوچه عبور کنند؟


به نظر می‌رسد بهترین کار این است که یکی از ماشین‌ها برای مدت محدودی از حق خودش بگذرد و دنده‌عقب برود تا راه را برای ماشین دیگر باز کند. سپس وقتی ماشین دیگر رد شد، به مسیر خود ادامه دهد.

حالا ددلاکِ این ماجرا کجا بود؟ اگر هر دو ماشین (پردازه یا مصرف‌کنندۀ منابع) بخواهند در یک لحظه از کوچه (منبع) استفاده کنند، به هیچ‌کدامشان منبع کافی نمی‌رسد و در نتیجه، نمی‌توانند به هدف خود که گذشتن از کوچه است برسند.

کشورِ در حال پسرفت

به نظر شما یک کشور در حال پسرفت چه ویژگی‌هایی دارد؟ توجه کنید که پسرفت هم‌معنی عقب‌افتادگی و مخالف پیشرفت است.

البته، من خودم هم جواب سوال بالا را نمی‌دانم! اما به نظرم همین که منابع و سرمایه‌های آن کشور به درستی استفاده نشود، یکی از دلایل پسرفت است.

بیایید به مفهوم ددلاک در سطح یک کشور بنگریم و سعی کنیم به جای رئیس‌جمهور آن کشور بنشینیم و به مسئله نگاه کنیم. کشور من یک سری منبع یا resource دارد که لازم است آن‌ها را به بهترین نحو ممکن مدیریت کنم تا کشورم پیشرفت کند.

مشخص است که منابع کشور من محدود هستند و مردم (پردازه‌ها) بر سر استفاده از آن‌ها به رقابت می‌پردازند. سوالی که ممکن است برایتان پیش بیاید این است که آیا منِ رئیس‌جمهور باید این منابع را به صورت مساوی بین مردم کشورم تقسیم کنم؟ به نظر جواب این سوال «خیر» است؛ چرا که مردم کشور من «ظرفیت»های مساوی‌ای ندارند که بخواهم منابع را هم به صورت مساوی بینشان تقسیم کنم؛ مثلاً، یکی از مردم کشورم نخبۀ علمی و اهل پژوهش و تحقیق است. مسلماً منِ رئیس‌جمهور باید سهم بیشتری از منابع کشور را به این فرد بدهم تا نسبت به یک فرد دیگر که صبح تا شب روی تخت‌خوابش مشغول ور رفتن با تلفن همراه است!


از طرف دیگر، منِ رئیس‌جمهور باید حواسم به این هم باشد که کسی بیش از ظرفیتش منبع نگیرد یا کسی بدون منبع باقی نماند.

حالا حالتی را در نظر بگیرید که عده‌ای سوءاستفاده‌گر، بر اثر مدیریت نادرست منِ رئیس‌جمهور، بیش‌ازحد از منابع کشور استفاده کنند. به ددلاک این ماجرا توجه کنید! آیا به نظرتان سوءاستفاده‌گری که بیشتر از منابع کشور استفاده می‌کند، زندگی‌اش بهتر می‌شود؟

مشخص است که با استفادۀ بیش از اندازۀ سوءاستفاده‌گر از منابع کشور، فقیری به وجود خواهد آمد که دستش از این منابع کوتاه است. تا این‌جا که به نظر اوضاع به سود سوءاستفاده‌گر است؛ اما توجه کنید که هر دوی سوءاستفاده‌گر و فقیر، در یک کشور و در یک مجموعه قرار دارند و بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند.

مسلماً فقیری که دستش به منابع کشور نرسیده، دیر یا زود، مستقیم یا غیرمستقیم، اثر فقیر‌بودن خود را روی همان سوءاستفاده‌گر می‌گذارد؛ مثلاً ممکن است آن فقیر برای به دست آوردن پول، دست به خفت‌گیری از همان سوءاستفاده‌گر بزند و امنیت روانی و اجتماعی سوء‌استفاده‌گر را به خطر بیندازد.

در این کشور، سوءاستفاده‌گر نسبت به فقیر از منابع بیشتری استفاده می‌کند، اما نتوانسته به هدفش که زندگی بهتر است برسد؛ چرا که امنیت روانی و اجتماعی ندارد. از آن طرف، فقیر هم نتوانسته به هدفش که زندگی بهتر است برسد؛ چرا که برای تأمین هزینه‌های زندگی با مشکل روبه‌رو شده و سختی می‌کشد. در این حالت سوءاستفاده‌گر و فقیر در ددلاک افتاده‌اند؛ چرا که کارشان به یکدیگر گره خورده و هیچ‌کدامشان به هدف خود که داشتن زندگی بهتر است، نرسیده‌اند.

اگر از همان ابتدا، سوءاستفاده‌گر از منابع کشور در حد لازم استفاده می‌کرد، منابع به فقیر هم می‌رسید و فقیر، دیگر فقیر نبود و ددلاکی هم در کار نبود و زندگی برای جفتشان شیرین‌تر می‌شد…

جمع‌بندی

در کل فهمیدیم که ددلاک چیز بدی است! حالتی است که در آن «پردازه‌ها» بر سر استفاده از «منابع» کارشان به هم گره می‌خورد و در این حالت، هیچ کدامشان نمی‌توانند به خوبی از منابع استفاده کنند و به هدف خود برسند.

به عنوان جملۀ آخر از چهارمین قسمت مکبدغ، شما را به این توصیه می‌کنم که در حد نیاز از منابعی که در اختیارتان است استفاده کنید! هم‌چنین توجه کنید که طمع‌داشتن برای کسب منابع بیشتر، لزوماً به بهتر‌ شدن زندگی‌تان کمک نمی‌کند و اگر جایی احساس کردید دیگران به منابع شما احتیاج دارند، از خودگذشتگی کنید و منابعتان را بهشان بدهید و مطمئن باشید که با این کار، ماشین جلوی شما از کوچه رد می‌شود و راه شما هم باز می‌شود!

نوشته‌ی سید علیرضا هاشمی

علمیرستانیمخطعلوم کامپیوترآموزشی
ترویج دانش برای دانش‌آموزان و دانشجویان کشور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید