پیچیدهترین، فنیترین و در عین حال ریسکیترین ابزار در جعبه ابزارهای مالی، ابزار مشتقه است.برای خیلیها یادآور سالهای ۱۹۹۰ است. برخی دیگر این ابزارها را مضموم می دانند..
مجله تایمز سال ۹۴ این ابزار را اینطور معرفی می کند:
در سیستم ابزار مشتقه، بغل دست قمارباز می نشینی و روی بازی اون قمار می کنی. عملا میشی قمارباز دست دوم. و تفاوت این نوع قمار با آن قمار اصلی در اینه که دیگه به دست و بازی و شهود کاری نداری. ابزار تو فرمولهای پیچیده ریاضی هستند که با کمک کامپیوتر های قوی سعی می کنند بهترین بازی رو محاسبه کنند. بعضیها به این آدمها میگن کوانت که میشه مخفف تحلیلگر کوانتیتیتیو یا تحلیلگر کمی.
هر چند خیلی حول این گونه ابزار افسانهسرایی میشه و جو وهم آلودی حول و حوش این ابزار درست کردند، اما حقیقتی که وجود داره اینه که این ابزار اونقدر هم جدید و مدرن نیستند.
اتفاقا اونقدر قدیمی هستند که نمی شه از کسی به عنوان مخترع اونها نام برد. ابزارهای مشتقه از وقتی کاربردی شدند که شخصی یا گروهی سعی کرد ابهام رو از بین ببره. و خب ابهام به درازای تاریخ عمر داره.
ابزار مشتقه از خودشون هیچ ارزشی ندارند. کل ارزششون رو از یک دارایی که حول اون تعریف شدند می گیرند. و برای همینه که اینقدر برای هج کردن و محافظت مقابل ریسک تغییرات قیمت ناخواسته اون دارایی زیرین مفید هستند. درواقع شما رو در مقابل داشتن دارایی مثل گندم، فرانک فرانسه، اوراق قرضه دولتی، و حتی سهام محافظت میکنند.
و نکته کلیدی اینه، شما رو مقابل تغییرات ناخواسته قیمتی هر دارایی که دارای قیمت نوسانی هست محافظت می کنند.
فرانک نایت، یکی از پیشقراولان مکتب شیکاگو، عنوان می کنه که هر تولیدی، یک گمانه زنی speculation هست در ارزش نسبی پول و اون کالای تولید شده.
ابزار مشتقه ریسک داراییهای پایه رو نمی تونند از بین ببرند، اما می تونند مشخص کنند که کدام یک از طرفین در ریسک تغییرات قیمتی می خواهد گمانهزنی کنه و کدام می خواهد از این تغییرات فرار کنه.
ابزارهای مشتقه امروزی فقط از چند جنبه با ابزارهای مشتقه قدیمی تفاوت دارند. ارزشگذاری اونها با فرمولهای ریاضی انجام میشه، اما در گذشته این ارزشگذاری کاملا شخمی تخیلی انجام می شد و شهودی بود.ریسک هایی که قراره پوشش بدهند پیچیده تر شدهاند. اونقدر پیچیده شدهاند که بدون وجود کامپیوتر نمی شه محاسباتشون رو انجام داد و استفاده هایی هم که ازشون میشه جدیدا خیلی خلاقانه شده.
و البته هیچ کدام از این موارد دلیل همه گیر شدن ابزارهای مشتقه نیست.
ابزارهای مشتقه فقط و درفضایی که به اندازه کافی نوسانی هست کاربرد دارند. نوسان ترجمه volatility هست.
و دلیل همهگیر شدنشون افزایش نوسان قیمت کالاها است. به کلام دیگه ابزارهای مشتقه نمودی از فضایی هستند که ما درست کردیم. نوسانی و پرابهام.
تا ۱۹۷۰ نرخ تبدیل ارزها عملا و قانونا ثابت بود. قیمت نفت تو یک کانال محدود نوسان مثبت منفی سه چهار درصد نوسان داشت. و خب تغییر فضا از ثبات به نوسان و ابهام نیاز ما رو به ابزارهای مدیریت ریسک بیشتر کرد. ابزارهای مشتقه زاییده این فضا بودند. شاید این برخلاف تصور غالب هست که فکر می کنند ابزارهای مشتقه موجب افزایش ابهام و نوسان در بازارها شدند.
دو مدل ابزار مشتقه داریم: آتی و اختیار
آتی قراردادهایی هستند که تو اون تضمین می دیم یک کالا رو با قیمت مشخص و در زمان مشخص بخریم یا بفروشیم.
اختیار، قراردادهایی هستند که به یک طرف معامله این امکان و اختیار رو می ده که تا یک سررسید با قیمت مشخص از طرف دیگه معامله کالا بخره یا بهش بفروشه.
هرچند این نوع قراردادها به نظر مدرن و پیچیده می آیند، اما واقعیتی که هست،اینه که این قراردادها احتمالا قرنها قبل و در زمینهای کشاورزی و با هدف مدیریت ریسک استفاده می شدند.
دلیل استفاده از این قراردادها هم این هست که کشاورزها تحت فشار هزینههای تولید و بدهی هستند. برای همین تحمل ریسک تغییرات قیمت محصولاتشون رو ندارند و باید این ریسک رو مدیریت کنند. و قبل از اینکه هیچ درآمدی داشته باشه، باید کلی سرمایه گذاری کنه. زمین و کود و دونه و رسیدگی و غیره.وقتی هم که کارش رو انجام داد باید ماهها بتپه و بلرزه که سیلی نیاد و خشکسالی نشه. آخر سر هم نگران این باشه که قیمت محصولش موقعه عرضه به بازار پوشش میده هزینه هایی که کرده رو یا نه.
کشاورز نمی تونه مقابل ریسک های طبیعی مثل آفت و سیل و خشکسالی کاری کنه. اما ریسک قیمت محصولش رو با پیش فروش می تونه مدیریت کنه. درسته شاید اگر پیش فروش نکنه،بتونه یه مقدار بیشتر سود کنه،اما قراردادی که داره اون رو مقابل فاجعهای که افت قیمت می تونه ایجاد کنه محافظت میکنه. ریسک قیمت های پایین رو به نفر بعدی منتقل کرده.
و اون نفر بعدی معمولا اون شخصی هست که محصول رو از کشاورز می گیره و اون رو فرآوری می کنه. درسته که اگر قیمت ها بیاد پایین، حاشیه سودش بیشتر می شه و بیشتر منتفع می شه، اما از اون سمت هم اگر قیمت ها افزایش پیدا کنه، منفی میشه.و مشکلدار.
با این قرارداد، ریسک افزایش قیمت مواد اولیه رو منتقل می کنه به کشاورز و از سود کاهش قیمت مواد هم می گذره. و این مبادله هرچند به نظر می آید که ریسک طرفین توش بالا هست اما ریسک کلی فضای اقتصادی که این مبادله بین دو طرف ایجاد کرده کمتر شده.
بعضی اوقات کسی که یک سر معامله نشسته دلال هست. این دلال هم به واسطه پیشبینی که از شرایط آینده قیمتی محصول داره وارد این مبادله می شه.
و از لحاظ نظری، دلال در دراز مدت سود میکنه. دلیلش هم اینه که چون تعداد افرادی که می خواهند ابهام و نوسان رو حذف کنند زیاده، عرضه نوسان و ابهام زیاده و قیمتش پایین. حاشیه امنی که کشاورز و تولید کننده ها دنبالش هستند به دلال کمک می کنه که ضرر نکنه.
تو اروپای قرن بیستم قراردادهای آتی محصولات همه گیر شده بود. تو ژاپن و در سالهای ۱۶۰۰ قراردادهای آتی برنج کشاورزها رو از ریسک تغییرات آب و هوایی محافظت می کرد.
قراردادهای آتی روی انواع و اقسام کالا تعریف می شد و به تامین کننده اجازه می داد ریسک ها تغییرات قیمت رو مدیریت کنند.
قراردادهای اختیار هم قراردادهای قدیمی هستند. ارسطو در کتاب اول سیاست از این قراردادها نام برده. و حباب معرف گلهای لاله هلند بیشتر حول معاملات اختیار این گلها بود و نه معاملات فیزیکی خود گل. جالبه که پیچیدگی قراردادهای اون موقع چیزی از پیچیدگی قراردادهای احتیار کنونی کم نداره.
دلالهای لاله قراردادهای اختیار خرید می بستند تا خیالشون راحت باشه که اگر قیمت بره بالا، می توانند گلها رو تهیه کنند. و این قراردادها به دلال این اختیار (و نه اجبار) رو می داد که از طرف دیگر بخواهند لاله رو با قیمت پیش تعریف شده مبادله کنند. گلکارانی هم که می خواستند خودشون رو در مقابل کاهش قیمت ها بیمه کنند، قرارداد اختیار فروش تعریف می کردند به این مفهوم که وقتی می دیدند که قیمت داره افت می کنه،این اختیار رو دارن که لالههاشون رو به قیمت تعریف شده به طرف دیگر معامله بفروشند و اون طرف دیگر باید لاله ها رو می خرید.
افرادی که اون سر دیگر این معاملات بودند این قراردادها رو در قبال دریافت وجهی می بستند و این مبلغ باید با ریسکی که دارند می خرند ارتباط می داشت.
تو آمریکا هم سوابقی از استفاده از قراردادهای اختیار قبل از تاریخ ۱۷۹۰ وجود داره. یکی از قراردادهای معروف اختیار، قراردادی بود که نیروهای متحد (confederate) در اول جون ۱۸۶۳ تعریف کردند.
اسم قرارداد، قرارداد وام ۷ سنتی کتان بود. و این قرارداد یک سری ماده و تبصره داشت که اون رو خیلی شبیه قراردادهای اختیار امروزی می کرد.
تو اون دوران نیروهای متحد آمریکا به شدت به نقدینگی نیاز داشتند و توان گرفتن وام بیشتر نداشتند و برای همین به تعریف این قرارداد رو آوردند.
تو این قرارداد این نیروها عنوان کرده بودند که اصل پول رو به دلار نیروهای متحد بازپرداخت نخواهند کرد. محل بازپرداخت هم عنوان شده بود که فقط و فقط می تونه در لندن و پاریس آمستردام و یا فرانکفورد باشه. انتخاب محل بازپرداخت اصل پول با انتخاب دارنده قرارداد بود. در ضمن دارنده قرارداد این اختیار رو هم داشت که به جای پول، کتان دریافت کنه و نرخی که کتان هم حساب می شد مشخص بود. کل مبلغ این قراردادهای تعریف شده که ۳ میلیون پوند استرلینگ هست و یا معادل آن که ۷۵ میلیون فرانک فرانسه است. و در نهایت زمان قرارداد هم تا قبل از ۶ ماه پس از بستن قرارداد صلح بین نیروهای متخاصم بود.
با این کار نیروهای متحد سرمایه گذاران انگلیسی و فرانسوی رو ترغیب می کردند که بهشون وام بدهند. در ضمن اینکار موجب می شد که انگلیس و فرانسه هم نفعشون گره بخوره با نفع نیروهای متحد. اگر نیروهای متحد در جنگ شکست می خوردند و از بین می رفتند، این قراردادها هم بی ارزش می شدند. در ضمن ریسک کاهش ارزش دلار نیروهای متحد هم با عدم وصل کردن وجوه وام به ارز نیروهای متحد از بین رفته بود. و در نهایت با انتخاب کتان به جای ارزهای اعلام شده،دارنده این قرارداد می توانست خودش رو در مقابل تورم بیمه کنه. نرخ تبدیل به کتان هم کمتر از نرخ بازار بود و این قرارداد رو برای دارنده قرارداد شیرینتر می کرد.
آنچه سر این قراردادها آمد جالبه. سرمایهگذاران از این قرارداد استقبال نکردند و خود خزانه داری مجبور شد ۱.۴ میلیون دلار نیروهای متحد از کل ۳ میلیون دلار رو خریداری کنه. دلیلش هم این بود که در بازار این شایعه شد که یکی از افراد موثر در تعریف این قرارداد قبلا با این فرمت در جایی دیگه جذب منابع کرده اما در بازپرداخت مانده. در نهایت فقط حدود ۳۷۰ هزار دلار رو با کتان پرداخت کردند.
خیلی مواقع این اتفاق می افته که افراد حاضر هستند برای داشتن اختیار پول بیشتری بدهند. خیلی وقتها هم این اتفاق می افته که اتفاقا افراد به واسطه یک قرارداد دیگه یک اختیار نهفته دارند که دارند بابتش پول می پردازند اما نمی دانند.
مثالش اونهایی هستند که وام مسکی می گیرند. توی خیلی از قراردادهای وام مسکن،انتخاب نوع پرداخت به عهده دریافت کننده وام هست. برای این اختیار هم پول بیشتری و نرخ بهره بالاتری دارند پرداخت می کنند. و این درحالی هست که اصلا نمی دانند که دارند اینکار رو می کنند و خیلی وقتها خود وام دهنده هم نمی دونه که داره پول بیشتری بابت این اختیار از مشتریش می گیره. این اختیار به وام گیرنده این اختیار رو می ده که در صورت کم شدن نرخ بهره،وامش رو تسویه کنه و به جای اون وام قبل یک وام با نرخ جدید بگیره. و خب وام دهنده یا بانک برای اینکه این وسط خیلی متضرر نشه منطقا تو وامهایی که این اختیار رو دارند نرخ بهره بالاتری طلب می کنه.
توی اغلب مبادلات مالی، اون شخصی که داره می فروشه با این امید می فروشه که قیمت بالا می فروشه و در مقابل کسی که داره می خره به این امید می خره که به قیمت پایین بخره. این وسط یا فروشنده اشتباه کرده و یا خریدار. اما در حوزه مدیریت ریسک این مسئله به این صورت دیگه نیست. وجود دو طرف مبادله برای این نیست که لزوما نفع کنند. هدفشون اینه که ریسک از کسی که ریسک گریز هست منتقل بشه به کسی که حاضره برای ریسک دریافتی پول دریافت کنه. با مبادله ریسک و ابهام،دوطرف مبادله دارند سود می کنند.