شاید برای شما عجیب باشد یک آدمبزرگ، برای خودش قصه کودکانه بخواند. اما اگر فقط کمی در دنیای کتابهای کودکان و نوجوانان سیر کرده باشید میدانید این جور کتابها میتوانند معجزه کنند. معجزهی قصهی کودکانه را وقتی بیشتر درک میکنید که اتفاقا از دنیای کودکی فاصله گرفته باشید. آن وقت است که میفهمید مهمترین دغدغههای بشری مثل عشق، تنهایی، جنگ، ترس و … چگونه به روشنی و درستی در این کتابها مطرح شدهاند و چگونه برای پیچیدهترین پرسشهایمان پاسخهایی ساده اما قانعکننده پیدا میکنیم. البته باید بگویم منظورم کتابهای باکیفیت در این حوزه است و بیشک محتواهای نامناسب در این حیطه هم فراوان است.
به هر ترتیب، اگر آدم بزرگ هستید (احتمالا هستید که این یادداشت را میخوانید) پیشنهاد میکنم گاهی در کتابفروشیها به سراغ قفسهی شعر و قصه کودکانه بروید. من که فکر میکنم این کتابها میتوانند برای ما آدمبزرگها شفابخش باشند.النا فورچون در کتاب هنر قصهگویی برای کودکان میگوید:
هیچ قصهای وجود ندارد که –هرچند ساده و خام- جذابیت خودش را نداشته باشد و هیچ مغز بزرگسالی هم نیست که نتواند در عمق خودآگاهش، بقایای بچگی نیابد و حس نکند کودک است
این از ما بزرگترها. اما کارکرد این قصهها، شعرها و ترانهها برای بچهها چیست؟ یا به عبارت دیگر چرا باید برای بچهها قصه و شعر کودکانه بخوانیم؟ در این یادداشت اندکی از فایدههای کتاب خواندن با و برای بچهها مینویسم؛ نوزدان، نوپایان، خردسالان، کودکان و نوجوانان.
گاهی وقتها از خودم میپرسم چطور حرف زدن به زبان فارسی را آموختم بی آنکه چیزی دربارهی دستور زبانش بدانم؟ احتمالا کار آسانی نبوده اما عبارت «در محیط خیلی زودتر زبان یاد میگیری» در ذهنم چراغ میزند. در مورد یادگرفتن زبان مادری هم این حرف، حرف بیراهی نیست. از آنجایی که بخشی از زبانآموزی از طریق شنیدن و گوش دادن (حرف زدن دیگران با هم یا با خود فرد) اتفاق میافتد، شنیدن قصههای کودکانه هم به بچهها کمک میکند تا بتوانند به مکالمه در زبانی ناشناخته مسلط شوند و چیزهایی مرتبط با دستور و ساختار زبان نیز به گوششان بخورد. اینها را در قالب قصههایی میشوند که برای گروهی سنیشان مناسب است، پس زبانآموزی برایشان راحتتر هم میشود.
برای نمونه در قصههای کودکانه، گاهی جملاتی با الگوهای زبانی مشابه دائم تکرار میشوند. مثلا میگوییم : «کلاغ کجاست؟»، «کلاغ نزدیک لانهاش است؟»، «کلاغ روی درخت نشسته است؟»، «کلاغ در لانهاش است؟» و… . شاید برای ما تکراری و حوصلهسربر باشد اما خردسالان با تکرار همین پرسشهای ظاهرا ساده که دستور زبان و آهنگ مشابهای دارد بخشی از زبان را فرا میگیرند. شنیدن قصهی کودکانه به بچههای ۴ تا ۶ سال کمک میکند که داستانهای پیچیدهتری را درک کنند و برای یاد گرفتن خواندن ونوشتن در مدرسه نیز آماده شوند.
برخی از مادران در دوران بارداری برای جنین قصه و شعر میخوانند. شاید عجیب باشد اما حتی مهم نیست برای جنین چه چیزی میخوانید. همین که آنها را مخاطب قرار میدهید کافی است تا ارتباط عاطفی شما با جنین شکل بگیرد. نوزادان صفر تا دو ماهه به شنیدههای قبل از تولدشان واکنش نشان دهند. نوپایان بین چهار تا هشت ماهگی دیگر رنگها و جزییات را به روشنی میبینند. در این هنگام وقتی برایشان با صدای بلند کتاب میخوانید نگاهتان میکنند. زمانی که برایشان ادا در میآورید و چهرهتان را متناسب با داستان تغییر میدهید به اجزای صورت و بدنتان دقت میکنند. به این ترتیب بچهها با زبان بدن آشنا میشوند و میآموزند چگونه احساسات و حالات چهرهشان را کمکم با هم هماهنگ کنند. وقتی بزرگتر شوند برای درک احساسات دیگران هم به زبان بدن آنها نیز بیشتر توجه خواهند کرد.
وقتی برای نوزادان و نوپایان قصه و شعر کودکانه میخوانیم، توجه آنها را به موضوعی جلب میکنیم که برایشان ناشناخته است. وقتی لحنمان را در اجرای قصهها تغییر میدهیم، آنها میتوانند برای مدت قابل توجهی به صدای ما گوش کنند و به این ترتیب مهارت «شنیدن» را تمرین کنند. بچههایی که در سالهای ابتدای زندگیشان قصههای کودکانهی بیشتری شنیده باشند در سالهای بعد راحتتر میتوانند حرفهای دیگران را گوش کنند و تفاوت «شنیدن» و «گوش دادن» را درک کنند.
در واقع شنیدن امری غیرارادی است زمانی که امواج صوت به گوشهای ما میرسد. اما گوش دادن تحلیل، تفسیر، به خاطر سپردن و تمرکز بر چیزهایی است که آنها را میشنویم. بهتر است در خردسالی شنیدن را تمرین کنیم تا شنوندههای خوبی باشیم که بتوانیم در آینده به حرفهای خودمان و دیگران گوش کنیم. خواندن قصهی کودکانه یکی از راههای تقویت این دو مهارت است.
پیشنهاد میکنیم یادداشت «معرفی ۱۰ قصههای صوتی کودکانه» را هم بخوانید.
در کتابها کلمههایی میشنویم که شاید در زندگی روزمرهی ما جایی ندارند اما بخشی از زبان فارسی را تشکیل میدهند. قصه کودکانه بهترین بستر است که از طریق آن گوش بچهها با این کلمههای غیرعادی آشنا شود. ضمن این که اگر از سنین خردسالی برای بچهها کتاب خوانده باشید،کمکم فرق بین زبان گفتار و نوشتار را درک خواهند کرد. شاید نتوانند ساختارش را شناسایی کنند اما متوجه خواهند شد که زبان کتابها با زبان خانه و مهدکودک فرق دارد و آدمهای توی کتابها گاهی جور دیگری حرف میزنند. تفاوت تعداد کلمههایی که هر کودک پیش از رفتن به مدرسه شنیده، در آیندهی او تاثیر به سزایی دارد. برای ارتباط برقرارکردن با بچهها و آموزش کلمههای جدید از کتابها استفاده کنید.
کتابهای بچهها را با دقت نگاه کنید. کتابهای تصویری معمولا برای سنین تا پیش از دبستان بسیار جذاب هستند. تصاویر کتابهای باکیفیت دراین ژانر، معمولا پر از جزییات ناب و بکر است. در این نوع از قصهی کودکانه چیزهای زیادی برای کشف در تصاویر وجود دارد که باعث میشود بچهها در مورد دنیای اطرافشان نیز کنجکاوتر شوند. در برخی از کتابهای تصویری تعداد اندکی جمله و کلمه هم وجود دارد. گاهی این عبارتها و کلمهها با ابعاد بزرگتری نسبت به بقیه متن نوشته شده: آواهایی مانند «آخ»، «بومب»، «شترق»، اعداد و چیزهایی شبیه به اینها. بچهها شکل نوشتاری این کلمهها را به خاطر میسپارند و این موضوع بعدها در یادگیری خواندن و نوشتن به کمکشان میآید.
نمونهای از استفاده از کلمات در تصویر کتابهای کودکان
وقتی کودکی را در آغوش میگیرید و موقع کتاب خواندن با انگشت زیر کلمهها خط میکشید در حافظهی تصویریاش چیزهایی شبیه به شکل پایان و آغاز جملهها، پاراگرافها، نقطهها و سایر علامتهای چاپی خواهد ماند. برای همین پیشنهاد میکنم از ب بسمللهها کتابها (عنوان و شناسنامه کتاب) برای بچهها بخوانید تا نون پایان. در مورد تقدیمنامهها، نام مترجم، نویسنده و نشرو اطلاعات به ظاهر اضافهای که در کتابها میبینید با آنها گفتگو کنید. نگران درک معنای این عبارتها توسط بچهها نباشید. همین که در سنین پیش از دبستان چیزهایی به گوششان خورده باشد کافیست. این درخت جایی به بار مینشیند که انتظارش را ندارید.
وقتی برای بچهها شعر یا قصهی کودکانه میخوانید در حقیقت از آنها دعوت میکنید تا برای مدتی به چیزی که برایشان نقل میشود توجه و سعی کنند با پیش رفتن داستان، پله به پله با آن جلو بروند. برای سر درآوردن از ماجرای قصهای که میخوانید باید تمرکز کنند و برای پیدا کردن نخ داستان باید قسمتهای پیشین را به خاطر بیاورند و آنها را مثل تکههای پازل کنار هم بچینند. با خواندن کتابهای مناسب برای گروه سنی هر کودکی به او کمک میکنید خوراک مناسبی برای تمرکز داشته باشند و چیزهایی را به خاطر بیاورد که برایش شیرین و جذاب است.
کتاب خواندن یک عادت است. هیچ بچهای را نمیتوان یکشبه کتابخوان کرد. پس اگر علاقهمندید بچهها با کتاب عجین شوند باید برایشان از کودکی کتاب بخوانید. پژوهشها نشان میدهد بچههایی که قبل از رفتن به دبستان لذت خواندن را تجربه کردهاند، در مدرسه علاقهی بیشتری به نوشتن و خواندن دارند.
خیلی از آدمها وقتی فیلمی را تماشا میکنند که بر اساس یک کتاب ساخته شده، حسابی توی ذوقشان میخورد. میپرسند چرا کتابش خیلی جذابتر و هیجانانگیزتر بود؟
حق با آنهاست. کتابها بخش زیادی از خلق تصاویر را بر عهدهی خودمان میگذارند. دست از سرمان بر میدارند تا دنیا را خودمان بسازیم. در کتاب برایمان خانهای گرم و نرم توصیف میشود که سقف زیرشیروانی دارد و پشت پنجرهاش برف میبارد. اما باقی قصه را ما در ذهن خودمان میبافیم. الان با خواندن همین چند جمله، در ذهن هر کدام از ما خانهی متفاوتی شکل گرفته که دیدنیست و هیچ کدام شبیه آن یکی نیست. به این میگویند قوهی تخیل و خلاقیت .
قصه کودکانه به بچهها این فضا را میدهند تا هرچه میخواهند در ذهنشان بسازند و خراب کنند. خلق قدرتهای خارقالعاده برای انسانها، لذتهای پایدارو گرههایی که به آسانی باز میشوند. خب چنین دنیایی جذاب نیست؟ صادقانه باید اعتراف کنیم که دنیای خیالانگیز قصههای کودکانه از دنیای واقعی ما خیلی زیباتر است.
باید یادآوری کنم مواردی که اینجا نوشتم تنها چند نمونه از فایدههای خواندن قصه کودکانه با و برای کودکان بود. برای این که خودتان تجربه کنید پیشنهاد میکنم کودکی را در آغوش بگیرید و برایش کتاب بخوانید. میتوانید ساعتها دربارهی یک کتاب ساده با او حرف بزنید و از مصاحبتش لذت ببرید.