ویرگول
ورودثبت نام
Razie Feyzabadi
Razie Feyzabadi
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

نقد فیلم تنت (Tenet) ساختۀ کریستوفر نولان

تِنِت؛ شمارش معکوسِ پایان دنیا

(بازنشر از شماره 3 مجله اینترنتی سینما)

آخرین فیلم کریستوفر نولان به نام Tenet فیلمی در ژانر علمی-تخیلی است. دنیا در تِنِت در آستانۀ نابودی است و قهرمان فیلم با نام Protagonist می‌خواهد دنیا را نجات دهد. آندره سیتور (Antagonist)، رابط بین دنیای فعلی و آیندگان است که می‌خواهد دنیا را نابود کند. در جهان تِنِتاشیاء، آدم‌ها و محیط، سیر زمانی مستقلی دارند. اشیاء و آدم‌های معکوس حرکتی وارونه دارند، مثل فیلمی که در صفحۀ مانیتور از آخر به اول پخش شود. آیندگان الگوریتمی ساخته‌اند که می‌تواند جهت زمانی محیط را نیز معکوس کند و این به معنای پایان دنیاست. برای این که این الگوریتم بتواند به هدفش برسد باید ۹ قطعۀ آن کنار هم قرار بگیرند. آندره سیتور ۸ قطعه از این الگوریتم را دارد و قطعه نهم، قطعه 241 است که شخصیت‌های فیلم به دنبال به دست آوردن آن هستند. کشمکش فیلم در دو سطح موازی بین قهرمان و سیتور برای یافتن این قطعه، و همچنین بین قهرمان و سیتور بر سر عشق به کاترین (همسر سیتور) است. اگر روایت، اهمیت قطعۀ 241 را بسیار پررنگ می‌کند، تمهیدات بصری فیلم کاترین را به مثابه حضور عواطف انسانی مهم جلوه می‌دهد.

جهان داستانی تِنِت جهان پیچیده‌ای است. فهم ارتباط بین شخصیت‌ها، کنار هم قراردادن رویدادها و درک تبیین‌های علمی پدیده‌های این جهان، حتی با چند بار دیدن فیلم هم به تمامی حاصل نمی‌شود. اما نباید به دنبال تبیین منطقی و عقلانی هر آنچه در فیلم اتفاق می‌افتد باشیم به نظر می‌رسد باید به فیلم‌ساز اعتماد کنیم و جهان فیلم را هر چقدر هم عجیب بپذیریم. فیلم سرنخ‌هایی می‌دهد که بتوانیم منطق این جهان را بفهمیم. مثلاً شخصیت‌های معکوس ماسک می‌زنند چون هوا از ریۀ معکوس رد نمی‌شود. یا رنگ صحنه‌ها دلالت‌های زمانی دارد: وقتی رویدادهای دو خط زمانی (زمان رو به عقب و زمان رو به جلو) هم‌زمان اتفاق می‌افتد رنگ صحنه‌ها تمایزی آشکار به خود می‌بیند. موسیقی فیلم هم با فراز و فرودهای خود، توجه بیننده را به اجزائی در صحنه جلب می‌کند. حرکات رو به عقب شخصیت‌ها یا ماشین‌ها یا اشیاء هم راهنماهای سرراستی هستند. اما با این وجود، فرم روایی فیلم -همچون جهان داستانی- معماگونه و پیچیده است. از جمله این که چندین صحنه در فیلم تکرار می‌شود مانند ماجرای فرودگاه اسلو، صحنه تعقیب‌وگریز قهرمان و سیتور برای دزدیدن قطعه 241 در میان ماشین‌های سنگین، صحنۀ اعتراف قهرمان برای مکان مخفی کردن قطعه 241 و یا صحنۀ عشق‌بازی کاترین و سیتور روی قایق. از این روی می‌توان دریافت که رخدادهای تکرارشونده، سیر خطی نداشته و زمان روایی گاهی به عقب و گاه به جلو در نوسان است -مانند همان منطق زمانی که در جهان داستان حکم‌فرماست. در بسیاری از صحنه‌ها (مثل صحنۀ گفت‌وگوی قهرمان با نیل و باهر) ‌دوربین حرکتی دایره‌ای دارد، حرکت ماشین معکوس‌ساز هم دایره‌ای است که هر دو بر روایت غیرخطی داستان تاکید می‌کنند. فرم روایی به همین اکتفا نمی‌کند بلکه صحنه‌های تقاطع این دو خط سیر هم در فیلم بازنمایی می‌شود. برجسته‌ترین صحنۀ این تقاطع، مبارزۀ قهرمان با خودش در فرودگاه اسلو است.

اما پیچیده‌ترین حالت وقتی است که آیندگان با حملات گازانبری زمانی بر این دنیا می‌شورند. یعنی عده‌ای از آینده در حرکتی رو به عقب (معکوس) به زمان t می‌رسند و عدۀ دیگری از آینده به زمان عقب‌تری از t رفته و بعد با حرکت رو به جلو به زمان t می‌رسند. شاخص‌ترین صحنۀ حملات گازانبری در انتهای فیلم اتفاق می‌افتد که رویارویی دو جبهه آبی و قرمز است. هر دو جبهه می‌خواهند شرایطی را فراهم کنند که قهرمان بتواند قبل از مرگ آندره الگوریتم را به دست بیاورد تا دنیا را از نابودی نجات دهد. به نظر می‌رسد فیلم در بازنمایی این پدیدۀ بسیار پیچیده، ناتوان است (گویی هنوز سینما به پای ذهن قصه‌پرداز سازندگان فیلم نمی‌رسد). واکنش‌های دو زمانه، توپ‌خانه معکوس، دشمنان عادی، دشمنان معکوس و ... حتی اگر در فیلم بازنمایی هم شده باشد، آن‌قدر مبهم است که به سختی در تور فهم بیننده می‌افتد!


تِنِت آن‌چنان با تمهیدات بصری و داستان پیچیده ما را مشغول رمزگشایی می‌کند که متوجه نمی‌شویم نه لحظات عاشقانۀ فیلم، نه لحظۀ انتقام گرفتن کاترین، نه آتش گرفتن ماشین قهرمان را! هیچ‌کدام حتی برای لحظاتی کوتاه احساسات ما را برانگیخته نمی‌کند. در صورتی که به نظر می‌رسد دلالتِ حضور شخصیت کاترین و احساسی که بین قهرمان و او شکل می‌گیرد برای ایجاد فضایی انسانی و نه صرفاً جدالی تکنولوژیک باشد، اما در القای این احساس ناموفق است. عواطف مادرانۀ کاترین نیز در بروز احساسات انسانی عقیم می‌ماند (در بهترین حالت می‌توان آن را نماد نگرانی انسان امروز نسبت به نسل فردا دانست). و نیز، وقتی حتی مرگ قهرمان در میانۀ فیلم علّت حذفش از روایت نیست، بیننده دیگر چه نگرانی و اضطرابی برای موفقیت او در عملیات پایان فیلم باید داشته باشد؟ گویی دنیای امروز بیشتر از این که محتاج خنثی‌کردن الگوریتم نابودی جهان است نیازمند داشتن قهرمانی است که از صحنۀ روایت‌ها حذف نشود.


نقد فیلمتنتtenetکریستوفر نولان
http://deepreading.blogfa.com/ اینجا، تجربه‌هایم را از خواندن عمیق مینویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید