تلویزیون، این ابزار قدرتمند امروزی توانسته است در بسیاری از خانه های ایرانی جای خود را باز کند. هر روزه یک ایرانی به طور متوسط، 4 ساعت تلویزیون میبیند که این آمار برای یک کودک که اهل تلویزیون باشد، بیشتر هم میشود.
در همه جای دنیا تلویزیون یکی از ابزار های مهم قدرت به شمار میرود. اگر فردی که تلویزیون تماشا میکند سواد رسانه ای داشته باشد و بتواند محتوا را تحلیل کند، جای نگرانی کمتری خواهد داشت ولی اوضاع از آنجا بدتر میشود که هیچ اطلاعی راجع به این سلاح رسانه ای نداشته باشد. آن وقت است که کم کم سبک زندگیاش و در ادامه تمام زندگیاش با تلویزیون! جهت دهی میشود.
خیلی خوشبینانه است که فکر کنیم دولت ها این امکان را به صورت کاملا رایگان و بدون هدف به ما ارائه میدهند. هر کدام از آن ها اهداف خودشان را دنبال میکنند حال چه حق باشد و چه باطل.
در این بین اگر کودکان برنامه مناسب خود را تماشا نکنند و هیچ برنامه ریزی در این موضوع شکل نگرفته باشد، دیگر اوضاع بدتر میشود و بیشترین آسیب ها را باید متحمل شوند.
حتما زمانی که ازدواج کرده اید، با کوهی از وقت خالی و یک عالمه وسایل که موجبات راحتی شما را فراهم میکند مواجه شده اید که در این حال وسوسه میشوید که چند ساعتی را روی مبل راحتی به تلویزیون دیدن سپری کنید. امیدوارم این وسوسه های گذرا به عادت روزانه شما تبدیل نشوند که در این صورت بسیار برای شما دردسرساز میشود.
اگر هم فرزند کوچکی داشته باشید حتما تجربه ناپدید شدن اشیا اطرافتان را داشته اید! بیایید تلویزیون را هم ناپدید کنیم! این وسیله خسته کنندۀ مسخره! همیشه هم در بهترین جای خانه با افتخار و غرور فراوانی نشسته و همه وسایل باید با او تنظیم شوند! حتی اعضای خانواده نیز باید طوی بنشینند که به ایشان بیادبی نشود!
من هم در یک روز آفتابی، یکی از روزهای خدا تصمیم گرفتم به همراه بقیه وسایل دورریختنی خانه، این غول بی شاخ و دم درشت هیکل را بیرون بیاندازم. فکرش هم ترسناک است نه؟! وقتی مهمان هایتان با یک سالن خالی مواجه میشوند، ترسناک به نظر میرسد.
از طرفی حالا باید مبل هایتان را به سمت چه بچرخانید؟ به سمت آقای تلویزیون؟ نه در خانه جدید ما دیگر تلویزیونی وجود ندارد! مطمئنا زمان هایی وجود دارند که شما جای خالی این عزیز از دست رفته تان را حس خواهید کرد ولی کم کم اثرات مثبت آن را نیز حس خواهید کرد. اینجا برای شما توضیح میدهم بعد از این اتفاق چه شد...
کودک سه ساله ام دیگر با گریه برای دیدن برنامه تلویزیونی مورد علاقه اش بلند نمیشد
همیشه برای من یک زمان مشخصی وجود داشت که دخترم از خواب بلند میشد و اولین کاری که میکرد این بود که به تلویزیون میچسبید. اتفاق مثبتی که بعد از چند وقت افتاد این بود که از آن به بعد، صبح ها بلند میشد و یا با وسایلش بازی میکرد و یا به من در آماده کردن وسایل صبحانه کمک میکرد.
زمان هایی هم وجود داشت که زودتر از من بیدار میشد؛ در این مواقع گوشی تلفن همراهم را به او میدادم تا برای مدتی با آن بازی کند. البته باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که بازی زیاد با موبایل برایش به یک عادت بد دیگر تبدیل نشود.
کودکم با اسباب بازی هایش بازی میکرد به جای این که آنها را فقط در کمد نگه دارد
تمامی اسباب بازی های بزرگ و کوچک دخترم همیشه در کمد خاک میخورد و به نظر میرسید تمامی هزینه هایی که برای اسباب بازی هایش کرده بودیم، به هدر رفته بود. چند دقیقه با آن ها بازی میکرد و بعد به سراغ تلویزیون میرفت؛ دیگر اسباب بازی کلا فراموش می شد تا زمانی که من او را وادار به بازی کردن با آن می کردم.
جالب است که حالا مدت ها را به مرتب کردن و چیدن وسایل بازی اش می پردازد و با آن ها کلی حرف می زند.
بازی های تخیلی او بیشتر شده است
دختر من همیشه خلاق بود؛ این را زمانی که با او بازی میکردم فهمیدم. «بادی شگفت انگیز میوزد و او به چادرش که حالا خانه او شده بود میرود و در آن به خواب میرود تا بتواند صبح برای مهمانهایش تدارک ببیند!»
ما مثل یک خانواده واقعی با هم غذا میپختیم
قبل از این که از شر تلویزین خلاص شوم، باید برای پختن غذا حتما تلویزیون را روشن میکردم تا او را سرگرم کنم. در واقع تلویزیون «بچه ساکت کن من شده بود!» اما الان او نیز روی صندلی اوپن مینشیند و من کارهایی که میتواند انجام دهد را به او میسپارم. او هم به خوبی یاد میگیرد و از همه مهم تر به او احساس آرامش و اعتماد به نفس می دهد. از طرفی اشتهایش به غذا هم بیشتر شده است؛ چرا که دستپخت خودش را میخورد و این برای او بسیار جالب است.
البته کمی هم تمیزکاری من بیشتر شده است؛ چون همیشه باید کمک های عزیز دلم را جمع و جور کنم ولی به لذتش میارزد.
خودم هم درگیر بازی کردن با فرزندم شدم
با همه این برنامه ها او هنوز مقدار زیادی از وقت را اضافه میآورد. به همین دلیل من بارها در روز برای صرف چای دعوت می شوم. من هم با کمال افتخار دعوت این خانم بزرگوار را میپذیرم و با ایشان به گپ و گفت مشغول میشویم. این وقت، بهترین زمان است برای این که رابطه تان را صمیمی تر کنید و بیشتر به او و به نیازهایش در خلال بازی ها، پی ببرید.
سالن کاربرد واقعی خود را پیدا کرده است
دیگر هیچ مبلی به سمت تلویزیون و حول آن چیده نشده است. در عوض همیشه یک بازی را دم دست داریم. بعد از شام، همه دور هم جمع میشویم، چای مینوشیم و با هم حرف میزنیم. جالب تر آن که حالا دیوار خالی پیدا کرده ام تا عکس های خاطره انگیز و هنگام مسافرتمان را روی آن بچسبانم. از نظر خودم که خیلی زیباتر شده است.
میتوانم زمان تماشای تلویزیون را برای او مدیریت کنم
از آن جایی که خانه پدربزرگ و مادربزرگش به خانه ما نزدیک است، اگر بخواهد برنامه خاصی را تماشا کند باید با برنامه ریزی قبلی به خانه آن ها برود. راه رسیدن به برنامه مورد علاقه اش کمی سخت تر از پیدا کردن کنترل تلویزیون شده است! همین هم باعث برنامه ریزی صحیح برای او شده است.
من و همسرم هم زمان بیشتری برای با هم بودن داریم
در واقع باید گفت زمان بهتری! برای باهم بودن داریم. چرا که قبلا هم زمان زیادی برای با هم بودن داشتیم ولی متاسفانه خیلی به حرف های هم گوش نمیدادیم. همین انتظار هم زمانی که دو کار با هم انجام میشود، میرود. وقتی در حال تماشای برنامه مورد علاقه ات هستی، خیلی به این که در محیط کار همسرت چه اتفاقی افتاده اهمیت نمی دهی. فوقش سرت را تکان می هی به نشانۀ این که صدایش را می شنوی.
مسلما من به شما پیشنهاد نمیکنم که همین الان بروید و تلویزیونتان را دور بیاندازید. سخت ترین قسمت تلویزیون داشتن برای من این بود که حجم زیادی کار روی سرم ریخته بود و من همچنان وقت قابل توجهی را به فیلم تماشا کردن های بی هدف صرف میکردم. از یک برنامه شروع میشد و به دو و سه برنامه تبدیل می شد.
برای همین خانواده کوچک ما تصمیم گرفت تلویزیون را دور بیاندازد و باعث شد در پایان روز احساس خوبی از انجام شدن کارهایمان یکی پس از دیگری داشته باشیم.
از طرفی شکل فیلم دیدنمان را عوض کردیم. به جای این که در تلویزیون فیلمی را تماشا کنیم، همان را در لپ تاپ میبینیم و این باعث مدیریت درست وقتمان میشود.