دوست شما آقا رضا
دوست شما آقا رضا
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

چرا تغییر نمی کنیم ؟

چرا تغییر نمی کنیم دلیل چیست؟

داشتم دمای آبگرمکن خونه را تنظیم می کردم. بعد از چند دقیقه این طرف و آن طرف چرخاندن پیچ تنظیم دما، اون را روی 30 درجه تنظیم کردم. برای این که مطمئن بشم که خوب کار می کنه یکی دوبار بهش سر زدم و به عقربه نگاه کردم. چه جالب، هر وقت که دما به 30 درجه می رسید به صورت کاملا اتوماتیک دوباره برمی گشت و همین عامل باعث می شد که آب بیش از حد گرم نشه.

دوست خوبم، گرفتی که چی می خوام بگم؟ می خوام به یک عامل پشت پرده اشاره کنم که شاید کمتر در مورد اون صحبت شده است. داستان از این قراره که گاهی وقت ها ما تصمیم می گیریم که تغییر کنیم اما بعد از مدتی نمی دونیم که چرا تغییر نمی کنیم ؟ مگر ما تلاش نمی کنیم؟ مگر دوست نداریم که تغییر کنیم؟ پس چرا تغییر نمی کنیم ؟

هر فردی نسبت به خود یک سری باور دارد. این که من چقدر استعداد دارم، چقدر زیبا هستم، چقدر عزت نفس دارم و … این باور دقیقا شبیه به ترموستات همان آبگرمکن عمل می کنه. یعنی شما تصمیم می گیرید که به درآمد ماهی 20 میلیون تومان برسید. تلاش می کنید، برنامه ریزی می کنید و وقتی به در آمد مثلا 10 میلیون تومان رسیدید، همان ترموستات یعنی باورهای شما جلو میان و می گن شما لیاقت بیشتر از این را نداری، تازه تا همین جا هم که اومدی زیادی هست. اگه بیشتر از این پول دستت بیاد ممکنه جنبه اش را نداشته باشی و همه چیز را خراب کنی. شما هیچ صدایی را نمی شنوی ولی ترموستات ذهن شما از قبل تنظیم شده و داره به صورت اتوماتیک کار خودش را به خوبی انجام می ده.

گاهی وقت ها شما می خواید رژیم بگیرید و بعد از یک ماه می بینید خوب دارید وزن کم می کنید. دوباره همان باورها سراغتان میان و اجازه نمی دن ادامه بدی. و برایتان این سوال مطرح می شود که چرا تغییر نمی کنیم. بنابراین:

ما تا سقف باورهایمان رشد و پیشرفت می کنیم.


چه کنیم که ترموستات ذهنمان بیشتر حرکت کند؟

در مورد بهبود باورها زیاد صحبت شده است. اما مهم عمل کردن به آن هاست. من می خوام چند تا از اون ها را که هم مهمه و هم توی زندگی روزانه ما زیاد تکرار می شن را بگم. با رعایت همین نکات می تونیم باورهای مثبت و سازنده تری داشته باشیم.

بزرگی می گوید افکار هر فرد یعنی میانگین باورهای پنج نفری که بیشترین ارتباط با آن ها دارد. به عنوان مثال شاید شما در طول شبانه روز با این 5 مورد یعنی با یکی از همکاران، یک برنامه تلوزیونی، یک فرد ناامید و کسل کننده، یک فرد فوق موفق و مادرتان بیشترین ارتباط را داشته باشید. حال شما از طرز فکر این 5 مورد که گفته شد میانگین بگیرید. افکار و باورهای شما همان میانگین 5 تفکر هست.

بنابراین به جای این که بگویید چرا تغییر نمی کنیم باید بگویید چگونه می توانم 5 نفری که بیشترین ارتباط با آن ها دارید را تغییر دهید و یا حداقل ارتباط با افراد نامناسب را کم تر کنید. هر چی که شما این 5 نفر را مناسب تر انتخاب کنید باورها و یا همان ترموستات ذهنی شما روی عقربه بزرگتری قرار می گیرد و در مسیر پیشرفت و تلاش جلوی شما را نمی گیرد.

اهرم رنج برای پیشرفت ندارید

معمولا می گن باید انگیزه داشته باشی تا پیشرفت کنی. وقتی می پرسی چطوری انگیزه پیدا کنیم معمولا می گن به آینده روشن فکر کن به جایی که به اهدافت رسیدی و خوشحالی. این بخشی از ماجراست اما قسمت مهم تر این هست که از شرایط موجود ناراضی باشیم.

نارضایتی عمیق از شرایط موجود یک محرک بسیار قوی برای تغییر است.

بنابراین اگه شما همین الان از بخشی از زندگی خودتان ناراضی هستید و این ناراحتی را با تمام وجود لمس می کنید دارای یک باطری قوی برای تغییر هستید. معمولا آدم ها زمان خوشی و لذت دوست ندارند تغییر کنند و هنگامی که ناملایمات به آن ها رجوع می کند تغییر می کنن. به عنوان مثال تصور کنید که شما به پزشک مراجعه می کنید و به شما می گوید که اگر یک ذره دیگر چربی خون شما بالا برود احتمال خطر حمله قلبی به شدت افزایش می یابد. وقتی این صحبت را می شنوید از صبح فردا شروع به ورزش و رعایت رژیم غذایی می کنید.

اگر شما از خودتان رضایت ندارید بلند شوید و برای تغییر آن حرکت کنید. جمله زیبایی هست که میگه:

زندگی شما کنترل از راه دوری ندارد، باید خودتان بلند شوید و آن را عوض کنید.

داستان جالبی هست که خواندن آن می تونه آموزنده باشه. می گن شاگردی نزد استاد رفت و از او خواست که به او تعلیم دهد تا در آینده مثل استاد، فردی بزرگ شود. استاد دست شاگرد را گرفت و کنار نهر آبی برد. سپس از شاگرد خواست که سرش را در آب فرو برد. شاگرد در حالی که زیاد تعجب کرده بود این کار را انجام داد چون به استادش ایمان داشت. همین که سر شاگرد زیر آب فرو رفت استاد سر شاگرد را با فشار زیر آب نگه داشت.

چند ثانیه بعد شاگرد شروع به تقلا کرد اما استاد همچنان سر شاگرد را زیر آب نگه داشته بود و تا جایی کار پیش رفت که شاگرد داشت کم کم بی حال می شد. در این حالت استاد سر شاگرد را از آب بیرون آورد. تنها سوالی که استاد از شاگرد پرسید این بود که زمانی که سرت زیر آب بود چقدر علاقه به هوا نیاز داشتی؟ و شاگرد با بی رمقی جواب داد به هیچ چیز فکر نمی کردم، حاضر بودم کل چیزهایی که دارم بدم ولی یک لحظه از هوا استفاده کنم.

در لحظه استاد گفت هر زمان همین قدر محتاج علم و دانش شدی بیا تا به تو علم بیاموزم. حقیقت این هست که ما برخی اوقات سختی هایی را تحمل می کنیم اما حاضر نیستیم که تغییر کنیم در این جا یک نیروی دیگر ظاهر می شود که حتی می تواند قوی تر باشد و اجاز نده ما تغییر کنیم و این نیرو ترس است مثل ترس از شکست، ترس از حرف مردم و …

شاید بپرسید که چگونه بر ترس هایمان غلبه کنیم؟ جواب های زیادی به این سوال داده شده ولی اگر بخواهیم یک پاسخ ریشه ای به این سوال دهیم در یک کلمه خلاصه می شود و آن هم چیزی نیست جز اقدام کردن.

مقالات بیشتر در وبسایت https://behtarinekhod.com/

تغییرموفقیتهدفشناخت فردی
کسی که دوست داره یاد بگیره و یاد بده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید